عشق و حالتهای مختلف آن
عشق
تعریف عشق
عشق از دیر باز مورد توجه همگان بوده است و در این میان شاعران، نویسندگان، عرفا و مانند آنها، ضمن ستایش عظمت عشق ، در جریان تعریف آن از غامض بودن تعریف عشق یاد کرده اند. به قول مولوی :
درنگنجد عشق در گفت و شنید عشق دریایی است عمقش ناپدید
هرچه گویم عشق را شرح و بیان چون به عشق آیم خجل گردم از آن
چون قلم اندر نوشتن می شتافت چون به عشق آمد، قلم برخود شکافت.
عرصه عشق ، از عشق الهی گرفته تا عشق انسانها به یکدیگر و از عشق به فرزند گرفته تا عشق به هم جنس، جنس مخالف و حتی عشق به آب و خاک گسترده است.
در این کتاب، با پرهیز از ورود در مباحثی چون عشق و محبت الهی، عشق مذکر و عشق مونث (عشق بین افراد هم جنس)، عشق ناگفته (عشق یکطرفه ای که بین دو جنس مخالف شکل گرفته، از سوی عاشق نیز پنهان شده است)، عشق به فرزند، عشق به آب و خاک و مانند آن، تنها عشق جنسهای مخالف به یکدیگر (خاصه عشق رومانتیک[۱])، به علت گستردگی آن در سطح جوانها، مدنظر قرار گرفته، مورد بحث واقع خواهد شد.
برخی از روان شناسان در برخورد با مقوله عشق، همچون دیگر شارحان این مساله، از غامض بودن تعریف این تجربه سخن گفته اند، مزلو[۲]، فروم[۳] و هاتفیلد[۴] در همین رابطه چنین می نویسند:
“هسته درونی شرح عشق، باید بیشتر ذهنی یا استعاره ای باشد تا عینی یا رفتاری. هیچ شرح و بیانی نمی تواند هرگز کیفیت غنی تجربه عشق را برای کسی که آن را هیچگاه احساس نکرده است، بیان کند. این کیفیت به طور عمده احساسی از رضایت، مهربانی، لطف، خوشی و شادیست”.
“عشق شکل بارور رابطه با دیگران و خود شخص است. عشق دلالت بر مسوولیت، توجه، احترام، معرفت و آرزوی رشد و تکامل برای سایرین داشته، بیانگر صمیمیت بین دو نفر با حفظ منیت فردی است”.
“عشق حالت اشتیاق شدید برای رسیدن به یگانگی است. اگر عشق دو طرفه باشد، فرد عاشق احساس لذت و رضایت می کند، اما اگر یک طرفه باشد، وی احساس پوچی و ناامیدی می کند”.
روان شناسان پس از برخی از تلاشهای اولیه در جهت ارایه تعریفی عملیاتی از مساله عشق، کوشیده اند تا ضمن نظریه پردازی در این زمینه، با بررسی تجربی نظریات ارایه شده، به بررسی صحت و سقم آنها بپردازند.
زیک روبین[۵] به عنوان یکی از پیشگامان بررسی مقوله عشق، عشق را با سه مولفه زیر معرفی کرد:
“۱- مراقبت[۶] یا نگرانی درباره شادی و سلامت محبوب،
۲- دلبستگی[۷] یا نیاز به با معشوق بسر بردن و مراقبت شدن از سوی وی،
۳- صمیمیت[۸].
رابین علاقه و دوست داشتن را از عشق متمایز کرده، مشخصه های دوست داشتن عادی را بشرح زیر بیان می کند:
- ارزیابی مثبت و توجه و احترام زیاد به طرف مقابل،
۲- فرض بر این که طرف مقابل شبیه خودمان است،
۳- عدم انحصاری بودن،
۴- عدم وجود گرایش جنسی به فرد مورد علاقه”.
نظریه های عشق
روان شناسان در مقوله عشق، در گامی فراتر، سعی کرده اند تا با نظریه پردازی در زمینه عشق و به آزمون نهادن صحت و سقم نظریه پردازیهای انجام شده در این رابطه، به تحلیل جامع تری از عشق نایل آیند. در جریان نظریه پردازیهای اخیر، نظریاتی با عناوین زیر در جهت تبیین مساله عشق مطرح شده است:
نظریه سبکهای دلبستگی[۹]، مبادله اجتماعی[۱۰]، اشتراک[۱۱]، تحولی یا زیستی- اجتماعی[۱۲]، انگیزش روانی (برانگیختگی فیزیولوژیک)[۱۳] و نظریه سه وجهی عشق[۱۴].
در ادامه با طرح اجمالی نظریه پردازیهای ارایه شده در مقوله عشق، با تاکیدی که روی عشق شورانگیز، تخیلی یا رومانتیک خواهد شد، برخی از طرحهای کاربردی لازم جهت روشنگری جوانان در این زمینه، مطرح خواهند شد.
نظریه سبکهای دلبستگی
به اعتقاد جان بالبی[۱۵] روان پزشک و نظریه پرداز انگلیسی، نوزاد بسیاری از گونه های پستانداران، از جمله انسان، ناقص به دنیا می آیند و بدون توجه و مراقبت هیچ بزرگسالی، نمی توانند بقای خود را تامین کنند. از این رو طبیعت مکانیزمی (سازوکاری) مهیا کرده است تا نوزاد حیوانها با جلب توجه بزرگسالان، بتوانند به حیاتشان ادامه دهند.
نوزادان کم سن انسان، زمانی که ناآرامند، با گریه کردن و وقتی که خوشحال هستند، با لبخند زدن و درآوردن اصواتی خاص از خود، توجه مراقبانشان را معطوف به خود کرده، با کمک آنها، از رنجش رهایی یافته یا با جلب تداوم توجه آنان به خود، رابطه اش را با آنان تداوم می بخشد.
نوزادان پس از بزرگتر شدن و راه افتادن، در مواقع تنگنا و خطر، باز به سوی مادرشان باز می گردند و با جابجا شدن مادر، دست به تعقیب وی می زنند و اینگونه دلبستگی خود را با مراقبانشان نشان می دهند.
مری آینیس ورث[۱۶] و همکارانش مشاهده کردند نوزادانی که مراقبان آنها به شکل قابل اطمینانی به گریه ها و ناآرامی آنها پاسخ می دهند، در آنها دلبستگی ایمن[۱۷] ایجاد می کنند، این کودکان پس از یافتن دلبستگی ایمن به مراقبانشان، با اتکا به آنها، دست به کشف جهان خارج می زنند، به عبارت دیگر دلبستگی ایمن، ضمن ایجاد دیدی مثبت در کودک، موجبات آزاد سازی کنجکاوی وی را فراهم می آورد.
برخی از مراقبان، در ارتباط با نوزاد، به ارایه پاسخهای محبت آمیز صرف اقدام نمی کنند و در عین دادن پاسخهای محبت آمیز به آنها، گاهی نیز از نشان دادن مهر و محبت به آنها امتناع می ورزند، در این صورت کودکان مزبور دلبستگی اضطراب آمیز یا دوگانه[۱۸] پیدا می کنند. این کودکان در یک وضعیت جدید، مضطرب یا عصبانی هستند، بیشتر گریه می کنند و کمتر دست به کاوش جهان بیرونشان می زنند.
مراقبان دیگری هستند که از ارایه هر نوع محبتی به کودکان تحت نظارتشان ابا می کنند، در این حالت کودکان دچار نوعی از دلبستگی با عنوان دلبستگی اجتنابی[۱۹] می شوند . این کودکان در یک وضعیت عجیب، به شکل فعال از مراقب خود دوری جسته، عموما” به وی بی اعتنا می شوند.
از نظر بالبی، پیامدهای رفتاری و عاطفی حاصل از چگونگی رفتار مراقبت کننده با نوزاد، نظام ادراکی خاصی برای کودک پدید می آورد. کودکی که از مراقبی متعادل و ایمن برخوردار بوده است، جهان بیرون را جهانی ایمن می پندارد که در آن می توان به مردم اطمینان داشت و با رنجها و دشواریهای آن می توان به راحتی کنار آمد و برآن فایق شد. علاوه براین کودک مزبور خود را نیز به صورت یک فرد دوست داشتنی ادراک می کند که شایسته توجه و قدردانی دیگران است. این کودکان در بزرگسالی با ایمنی با خود و جهان بیرونشان برخورد می کنند. اما کودکانی که از دلبستگی ایمن محروم بوده اند، جهان خارج را جهانی تهدید کننده احساس کرده، خود را نیز شخصی بی بها و کم ارج و قرب تصور می کنند، از این رو در بزرگسالی جهان بیرون را مکانی ناخوشایند دیده، خود را نیز از چشم و منظر دیگران فردی کم ارج و نامطلوب می بینند.
نظریه مبادله
نظریه مبادله، به روابط انسانی به شکل روابط اقتصادی و مبادله کالاها نگریسته، در مورد شکل گیری عشق و ازدواج بیان می دارد مردم تلاش می کنند تا در مورد کالاهایی که در روابط خود دریافت می کنند، اغراق کنند و هزینه هایی که در مقابل می پردازند، پایین بیاورند.
در نگاه اول، نظریه مبادله ممکن است از نظر ذهنی برای افراد وجه ناخوشایندی پدید آورد، به این معنا که نزدیکترین روابط و دلبستگی شورانگیز افراد را ممکن است تا سرحد رابطه ای که فرد با بقال و قصاب محله دارد، پایین بیاورد، اما نظریه مبادله می خواهد بیان کند که روابط ما با خانواده و دوستانمان، متفاوت با رابطه ما با نانوا و قصاب محله است، علت تفاوت این روابط نیز محتوای مبادله صورت گرفته است. به عنوان نمونه، در یک ازدواج، این عقیده وجود دارد که خیلی از چیزها در روند ازدواج مبادله می شوند که از میان آنها بالطبع محبت، صمیمیت و تایید یکدیگر، قابل توجهند در حالی که قصاب با هیچکدام از این موارد، حتی یک قطعه گوشت کوچک به ما نمی دهد.
نظریه مبادله پیشنهاد می کند مردم تلاش می کنند پاداش خودشان را در روابط بالا ببرند، اما نظریه پردازان دیگری بیان می دارند مردم در روابطشان تلاش می کنند به برابری برسند و برابری زمانی محقق می شود که هر یک از طرفین (به طور نسبی)، پاداشی معادل هزینه ای که می کنند، بدست آورند.
نکته ای که والستر[۲۰] و همکارانش به تذکر آن پرداخته اند، اینست که افراد دارای روابط برابر، در مسیر ارضای خویش از احساسات ناخوشایندی رنج خواهند برد. افرادی که کمتر از شریک[۲۱] خود دریافت دارند، شریکهای متضرر نامیده شده، بیشتر احساس عصبانیت و رنجش خواهند کرد و افرادی که بیشتر از شریکشان دریافت دارند، شریکهای بهره مند نامیده شده، احساس جرم خواهند کرد.
در یک مطالعه که برابری در روابط را بررسی می کرد، دانشجویانی که با شخص خاصی قرار می گذاشتند، مورد نظر قرار گرفتند و طبق درخواست آزمایندگان به سوالهایی در ارتباط با چگونگی شکل گیری روابطشان، روند روابطشان، روابط جنسی احتمالیشان و تصورشان از ادامه روابط عاطفیشان پاسخ دادند. بعد از گذشت ۵/۳ ماه از پرکردن پرسشنامه نخست، آزمودنیها مجددا” مورد بررسی قرار گرفتند تا تداوم یا عدم تداوم روابط آنها مورد بررسی قرار گیرد. یافته اساسی تحقیق دلالت برآن داشت که روابط برابر بیشتر از روابط نابرابر در طول ۵/۳ ماه گذشته تداوم پیدا کرده اند. علاوه براین، یکی از یافته های دیگر این مطالعه حکایت از آن داشت که شریکهای متضرر و شریکهای بهره مند تا در زیادی از داشتن روابط جنسی با طرفشان امتناع می ورزیدند.
چند مطالعه جدید، روابط دانشجویان را در طول دوره های متفاوت مورد بررسی قرارداده، پاداشها و هزینه های روابط آنها را مورد بررسی قرار داده اند. یافته های حاصل از این تحقیقها اگر چه به تایید نظریه مبادله انجامیده است، اما افقهای دیگری را نیز در این میان نمایان ساخته است، به این معنا که در کل روابطی که رضایتی بی شائبه را فراهم می کنند، مستحکم هستند، حتی اگر کمی نابرابر باشند و روابطی که رضایت کمتری به همراه دارند، حتی اگر برابر باشند، مستحکم نیستند.
رابطه اشتراکی
برخی از نظریه پردازان معتقدند که نباید روابط صمیمی را در چارچوب نظریه مبادله بررسی کرد. مارگارت کلارک[۲۲] و جودسن میلز[۲۳]، بیان داشته اند که برخی از روابط که آنها اصطلاحا” آن را اشتراکی نامیده اند، در چارچوب نظریه مبادله قرار نمی گیرند. در روابط اشتراکی، افراد به اندازه ای که نیاز دارند، دریافت می کنند، اما در روابط مبتنی برمبادله، افراد به اندازه ای که پرداخت می کنند، دریافت می دارند.
در آزمایشی که جهت نشان دادن وجه تمایز اخیر ترتیب داده شد، آزمودنیهای مرد هر بار، یک به یک، با آزمودنی مونث جذابی به نام پائولا[۲۴] روبرو می شوند، به هر یک از آزمودنیهای مرد گفته می شد که آنها همراه با پائولا در حال انجام آزمایشی هستند و برحسب میزان کاری که انجام خواهند داد. دستمزد مشترکی دریافت خواهند کرد و خودشان هرگونه که توافق کردند، می توانند دستمزد مزبور را بین خودشان تقسیم کنند.
کاری که آزمودنیها باید انجام می دادند، این بود که یکسری اعداد را باید در یک جدول پانزده در بیست و شش خانه ای قرار می دادند. مزد آزمودنیها هم بستگی به تعداد توالیهایی داشت که آنها می توانستند بیابند. در این کار خسته کننده، نخست پائولا شروع به کار می کرد و در حینی که وی مشغول کار بود، آزمودنی مرد در اتاقی دیگر قرار گرفته، به شکل به اصطلاح تصادفی، از سوی آزمایندگان اطلاعاتی از پائولا در اختیار وی قرار داده می شد. برخی از آزمودنیها مطلع می شدند که پائولا مجرد بوده، تازه وارد دانشگاه شده است و به امید یافتن دوست در این آزمایش شرکت کرده است. بعضی از آزمودنیهای دیگر هم مطلع می شدند که پائولا متاهل بوده، علت شرکتش در آزمایش اینست که موضوع آزمایش برای وی جالب بوده است و در ضمن بلافاصله پس از اتمام آزمایش، شوهر پائولا دنبال وی می آید تا او را ببرد.
نکته مورد نظر در این آزمایش، تاثیرگذاری بر نوع رابطه ای بود که آزمودنیها امید داشتند با پائولا داشته باشند. آزمایندگان انتظار داشتند آزمودنیها با پائولای مجرد و امیدوار به دوستیابی، رابطه ای رومانتیک و یا حداقل دوستانه ایجاد کنند، اما در مقابل انتظار داشتند آزمودنیها در ارتباط با پائولایی که ازدواج کرده، از روی کنجکاوی در آزمون شرکت کرده است و منتظر آمدن شوهرش هست، چنین نباشند. بنابراین آنها انتظار داشتند آزمودنیهای گروه نخست با پائولا نوعی رابطه اشتراکی (به شکل همه برای یکی و یکی برای همه) ایجاد کنند، اما در گروه دوم انتظار می رفت نوعی رابطه تبادلی ایجاد کنند.
زمانی که آزمودنیهای مرد به آزمایشگاه رفته تا کار یافتن اعداد را ادامه دهند، می دیدند پائولا دور شماره های متوالی که در جدول پیدا کرده است، با ماژیک خط کشیده است. از نظر آزمایندگان، انتخاب همان ماژیک و همان رنگ، هدف ایجاد رابطه ای اشتراکی را تعقیب می کرد، اما انتخاب ماژیکی با رنگ دیگر ، هدف تمایز پاسخها برای مشخص شدن دستمزد آزمودنی در پایان کار را دنبال می کرد. در حالی که انتخاب ماژیک با رنگ یکسان، تمایزی برای تخصیص مزد برحسب کوشش هر فرد خاص به شکل مستقل را امکان پذیر نمی کرد.
همانطور که انتظار می رفت، تنها حدود ده درصد از سوژه ها که فکر می کردند می توانند رابطه ای اشتراکی با پائولا ایجاد کنند، رنگهای متفاوتی را انتخاب کردند، در حالی که ۹۰ درصد کسانی که فکر می کردند پائولا متاهل است نیز به انجام همین کار مبادرت ورزیدند. در مطالعات بعدی کلارک نشان داد زوجهایی که باهم دوست بودند و برای انجام آزمون به آزمایشگاه می آمدند، کمتر از زوجهایی که با هم غریبه بودند، رنگهای متفاوتی را انتخاب می کردند. مساله اخیر موید آنست که در روابط اشتراکی، مردم راهی را که در نظریه برابری و مبادله به صورت یک الزام مدنظر است، پیش نمی گیرند و افراد در برخی از شرایط عامدانه نفع کمتر را می پذیرند، با توجه به آزمایشهای اخیر و برخی از آزمایشهای مشابه، کلارک و میلز نتیجه گرفتند که نظریه مبادله برداشتی سطحی از روابط انسانی دارد و با وجود آن که برخی از روابط انسانها مبتنی برمبادله است، اما نمی توان به تعمیم نظر اخیر پرداخت و تمامی رفتارهای آدمی را مبتنی برنظریه مبادله دید و دست به تفسیر آن زد.
آلن فیسک[۲۵] در این که همه روابط انسانها از نوع مبادله نیست، با کلارک و میلز هم عقیده است. وی با توجه به فرهنگهای دیگر، در کنار فرهنگ غرب، پیشنهاد وجود چهار نوع رابطه انسانی را می دهد: روابط مبتنی برمبادله، روابط اشتراکی، رابطه با برابری اندک و رابطه تحکمی.
طبق نظریه مبادله چیزی به نام رابطه اشتراکی وجود ندارد، اما هیچگاه والدین فرزند بیمارشان را به دلیل این که خرج بسیاری روی دست آنها می گذارد، رها نمی کنند. البته روابط انسانی تا حدی تحت تاثیر روابط مبادله هست، اما این مساله بدان معنی نیست که افراد دقیقا” با نیت داشتن روابط مبادله ای وارد رابطه دوستی با یکدیگر شده باشند. به عنوان مثال، می توان دو دوست را در نظر گرفت. اگر دوستی یک هفته دوست دیگرش را برای شام دعوت کند و مبلغ معینی را برای هزینه شام بپردازد، انتظار ندارد دوست وی که میهمانش بوده است، در دعوت متقابل از او، دقیقا” همان میزان هزینه را صرف میهمانی او کند. بنابراین انتقاد اساسی که برنظریه مبادله وارد است، اینست که روابط انسانی را در حد خیلی محدود و کوچکی ترسیم کرده و در نظر می گیرد، حال آن که چنین نیست.
نظریه تحولی
وقتی فردی از خودش می پرسد که چرا من عاشق این فرد خاص شدم، دیدگاه تحولی به ارایه پاسخی شگفت آور و تکان دهنده در این زمینه اقدام می کند، پاسخ دیدگاه تحولی اینست که هدف غایی و نهایی موجود بقاست، از این رو مساله تولید مثل نباید به مثابه قسمتی از بازی نگریسته شود، بلکه این مساله تمامی بازی را تشکیل می دهد. از این رو زنان و مردان در جریان عشقشان، عاشق کسی می شوند که تداوم بقای نسل آنها را به بهترین شکل ممکن تضمین کند، بالطبع از آنجا که مردان و زنان متفاوت از یکدیگر می باشند، با پیگیری رفتارهای متفاوتی باید درصدد تحقق آنچه از آن یاد شده، برآیند.
تفاوتهای زیستی زن و مرد در جریان تولید مثل، بیانگر آنست که زنان کمتر از مردان امکان تولید مثل را دارند، زیرا تعداد تخمکهای آنها محدود بوده، تنها در یک دوره ۲۵ ساله امکان باروری دارند، بعلاوه هر باروری زنان ۹ ماه به طول می انجامد، اما مردان سلولهای جنسی (اسپرمهای) زیادی تولید کرده، برخلاف ثابت بودن تعداد تخمکهای زن، به شکل تجدید شونده ای قادر به تولید سلولهای جنسی هستند، بعلاوه مردان برخلاف زنان که دوره معینی قابلیت باروری دارند، تا اواخر دوران پیری خودشان از قدرت بارور سازی برخوردار هستند. از این رو تفاوتهای زیستی پیش گفته زن و مرد، آنان را برآن می دارد تا با گزینش بهترین گزینه ممکن، دست به تولید مثل بزنند. دیوید باس[۲۶] و همکارانش از منظر نظریه تحولی در این رابطه اظهار می دارند: بهترین گزینه انتخابی زنان، انتخاب مردانی است که بهتر از همه بتوانند فرزندان آنها را حفظ و حراست کنند و برعکس بهترین گزینه انتخابی برای مردان، انتخاب زنانی است که از شادابی و سلامت جسمانی لازم برخوردار باشند. برهمین مبناست که روان شناسان تحولی نگر، معتقدند که زنان به جستجوی مردانی برمی آیند که از قدرت اقتصادی و پایگاه اجتماعی بالایی برخوردار باشند و بتوانند در جریان بارداری وی و نگهداری فرزند، به بهترین شکل ممکن عمل کنند و مردان به جستجوی زنانی می پردازند که از سن کم، توانایی جسمانی و زیبایی لازم برخوردار باشند.
باس و همکارانش برای بررسی صحت و سقم نظریه تحولی در زمینه عشق، به بررسی ۹۰۰۰ آزمودنی از ۳۷ کشور مختلف جهان پرداخت و در جریان این پژوهش، از زنان و مردان گزینه انتخابی آنها برای ازدواج را جویا شد. نتیجه پژوهش اخیر نشان داد که زنها در جستجوی مردانی هستند که از درآمد کافی برخوردار بوده، جاه طلب باشند و در جامعه از قدرت و امکانات لازم برخوردار باشند، در حالی ارزشهای بیان شده از سوی مردان عمدتا” به جذابیت فیزیکی زن باز می گشت. باس گزارش می دهد که برخی از پژوهشهای مشابه، به نتایجی مشابه نتایج وی انجامیده اند.
نظریه پردازان تحولی دیگری کوشیده اند با مورد توجه قراردادن بیشتر عوامل اجتماعی، به نظریه تحولی، وجهی زیستی- اجتماعی ببخشند. به عنوان نمونه، آنها با تاکید براین مساله که زنان همیشه از این که مادر فرزندشان هستند، مطمئن هستند، اما مردان اینگونه نیستند، روی ارزش عفت، عصمت و پاکی تاکید ورزیده اند، به این ترتیب مردان با اعمال قدرت و محدود کردن زنان از آمیزش با مردان دیگر، به مساله انتساب فرزند به پدر، بداهت لازم را بخشیده اند.
روان شناسان پیش گفته با بحث در مورد پدیده قدرت یافتن اقتصادی زنان، تاکید می کنند رخداد اخیر به کم شدن شکاف سنی موجود در سن ازدواج زنان و مردان می انجامد، از این رو آنها انتظار دارند مساله تفاوت سنی به نفع مرد در ازدواج که بیانگر با تجربه و کارآمدتر بودن وی بوده است، در پرتو تحولات پیش گفته بتدریج رنگ ببازد.
نظریه انگیزش روانی
هاتفیلد در توصیف عشق احساسی یا شورانگیز بیان می دارد که عشق یک حالت برانگیختگی است.
یک حالت عاطفی هم جسم و هم ذهن را در برمی گیرد. یعنی برانگیختگی ضمن در برگرفتن جسم و به تپش درآوردن قلب آدمی، تفسیر و برداشت ما از حالت برانگیختگی را نیز تحت تاثیر قرار می دهد.
هاتفیلد خاطرنشان می سازد: خودتان را در نظر بگیرید، وقتی قلب شما بشدت می زند و دستهایتان شروع به لرزیدن کرده اند، چه احساسی دارید؟ ترس ، اضطراب یا لذت؟ از نظر روان شناسی، یک احساس شبیه احساس دیگر است. اگر شما در شرایط خوشایندی باشید، احساس حاصله را به عنوان لذت و اگر در محیط خشنی باشید، آن را به عنوان عصبانیت و اگر در شرایط احساسی قرار داشته باشید، آن را احساسی عاشقانه تفسیر می کنید. از منظر نظریه انگیزشی، هرگاه انسانی توسط هر عاملی برانگیخته شود، احساسات و عواطف شورانگیزش تشدید خواهد شد. در چند آزمایش، دانشجویان پسری که توسط خواندن یا دیدن مطالب شهوانی و عاشقانه از نظر جنسی برانگیخته شده بودند، عکس العملهای قوی نسبت به زنی که می دیدند، نشان می دادند و در مقیاس عشق رابین، هنگام توصیف دوست دخترشان، نمره بالاتری به وی می دادند.
دونالد داتون[۲۷] و آرتور آرون[۲۸] در نظریه ای که برای تبیین عشق احساسی تخیلی یا شورانگیز ارایه کردند، بیان داشتند که تحریک هیجانی زمینه ساز شکل گیری عشق رومانتیک است.
طراحان نظریه، در یک تجربه آزمایشگاهی، به آزمودنیها گفتند که یک شوک الکتریکی شدید یا یک شوک الکتریکی ضعیف به آنها وارد خواهد شد، اما در طول مدت انتظار برای ارایه شوک به آزمودنیها، زن جذابی که به عنوان یک آزمایش شونده دیگر در اتاق انتظار نشسته بود، در میان آزمودنیها وجود داشت. پیش از آزمون، از آزمودنیها پرسیده شد چقدر مایلند با زنی که در اتاق انتظار دیدند، یک قرار برای تفریح بگذارند، باز هم همانطور که پیش بینی می شد، مردانی که در انتظار شوک شدیدتری بودند، در قیاس با مردانی که در انتظار یک شوک الکتریک ضعیف بودند، اظهار علاقه بیشتری نسبت به زن جذابی که در اتاق انتظار قرار داشت، از خود نشان دادند.
نتایج به دست آمده و تعبیر و تفسیر آنها قدری بحث انگیز است. زیرا برخی از پژوهشگران دیگر با تکرار آزمایشهای پیش گفته با حفظ تمامی جزئیات آن، به نتایج مشابهی نرسیده اند. بعضی از پژوهشگران پیشنهاد کرده اند عدم حصول نتایج مورد انتظار، ناشی از آنست که آزمودنیها در شرایط ترس برانگیز آگاه بودند که حضور زن همکار محقق باعث افزایش ضربان قلبشان نشده است، از همین رو تحریک حاصله را به غلط به وی نسبت نداده، جذابیت افزایش یافته ای را تجربه نمی کردند.
داگلاس کنریک[۲۹] و روبرت سالدینی[۳۰] پیشنهاد کرده اند که نتایج بدست آمده در آزمایشهای اخیر به این طریق قابل تبیین است که اصولا” نفس حضور افراد دیگر در کاهش اضطراب آزمودنیها موثر واقع آمده است. بنابراین طرح این مساله که آزمودنیها زن همکار محقق را زیاد دوست دارند، قابل قبول نیست، بلکه وی در آرام شدن آنان نقش داشته است و از همین روست که آنان احساس می کنند او را دوست دارند.
کنریک براین باور است که تحریک به سادگی مستقیما” هرگونه عکس العمل آزمودنی را در مقابل محرک تسهیل می بخشد. یک کشف نسبتا” عمومی در حیطه روان شناسی یادگیری حیوانات دال براینست که افزایش سطح تحریک ارگانیزم، پاسخ آن را شدیدتر می کند، بدون توجه به این که آنها چه هستند، شاید توضیح اخیر، تبیین خوبی برای جذابیت افزوده شده زن همکار آزماینده باشد. درسی که از یافته های اخیر می توان آموخت، اینست که قرار گذاشتن در یک محل مهیج خالی از ریسک نیست. اگر مردی در مرحله اول زنی را در شرایط جذابی ببیند، چنین ترفندی زن را در چشمان او زیباتر جلوه گر خواهد ساخت، اما اگر برای بار بعد، وی را در شرایط غیر جذابی ببیند، آنگاه احساسی را که نسبت به او یافته است، ممکن است بسادگی از دست بدهد.
نظریه سه وجهی عشق
یک مفهوم سازی جالب از موضوع عشق، نظریه مثلثی عشق رابرت جی استرنبرگ[۳۱] است . طبق این دیدگاه، عشق دارای سه وجه یا عامل می باشد:
- صمیمیت[۳۲] که عاملی هیجانی[۳۳] است و شامل خود افشاگری[۳۴] است که منجر به ایجاد رابطه ای گرم، عمیق و مبتنی براعتماد می شود.
- هوس[۳۵] که عامل انگیزشی[۳۶] ذی دخل در عشق است و براساس خواسته ها درونی، تحریکهای فیزیولوژیک را به صورت شهوت جنسی به نمایش می گذارد.
- تعهد[۳۷] که عامل شناختی[۳۸] است و فرد عاشق تصمیم به مهر ورزیدن به معشوقش و وفادار ماندن به او را می گیرد.
در نظریه سه وجهی عشق، میزان وجود سه عامل یاد شده، نوع عشقی را که افراد احساس کرده، درگیر آن می شوند، مشخص می سازد. بالطبع عدم هماهنگی بین عوامل پیش گفته، منتهی به مشکل می شود. استرنبرگ ۸ نوع ترکیب محتمل را که به شقوق مختلفی از عشق می انجامند، بشرح زیر بیان می دارد:
فقدان عشق[۳۹]: همه اجزای عشق، یعنی صمیمیت، هوس و تعهد، در این حالت غایب هستند. حالت اخیر وصف کننده اکثر ارتباطهایی هست که مردم در جریان روابط روزمره اجتماعیشان با یکدیگر دارند.
دوست داشتن[۴۰]: در این حالت صمیمیت، تنها عامل موجود در رابطه عاشقانه است. این نوع از دوست داشتن، همان علاقه ایست که ما در دوستیهای واقعی خودمان و در بسیاری از روابط عاشقانه احساس می کنیم. نزدیکی، درک، حمایت عاطفی، محبت و پیوند در این رابطه وجود دارد، اما هیچ نوع هوس یا تعهد دیگری در کار نیست.
شیفتگی[۴۱]: تنها عامل موجود در این رابطه عاشقانه هوس است، در حالت اخیر افراد با یک نگاه، شیفته طرف مقابلشان می شوند و بشدت تحت تاثیر زیبایی وجذابیت بدنی وی قرار می گیرند و تحریک جنسی را در خود احساس می کنند. اما عوامل صمیمیت و تعهد در این نوع از عشق وجود ندارد. عشق اخیر همانگونه که بسرعت و ناگهانی بوجود می آید، سریع نیز از بین می رود. اما در برخی از موارد به اقتضای شرایط ممکن است مدتی طولانی تر باقی بماند.
عشق تنها[۴۲]: در این عشق، تنها عامل تعهد نقش دارد. این نوع از دوست داشتن اغلب موارد در روابط بلند مدتی که هم صمیمیت و هم هوس از میان رفته است، و یا در ازدواجهای توافقی، یافت می شود.
عشق خیالی[۴۳]: در این عشق صمیمیت و هوس وجود دارند. عاشقان رومانتیک از لحاظ عاطفی به یکدیگر پیوند خورده، به لحاظ بدنی نیز بشدت جذب یکدیگر می شوند، ولی نسبت به همدیگر متعهد نیستند.
۶- عشق مصاحبتی یا دوستانه[۴۴]: در این عشق صمیمیت و تعهد وجود دارند. این نوع رابطه، یک دوستی بلند مدت مبتنی برتعهد است که اغلب در ازدواجهایی روی می دهد که در آن جذابیت بدنی از بین رفته است، ولی زوجها احساس نزدیکی بسیار زیادی نسبت به هم دارند و تصمیم گرفته اند که با یکدیگر زندگی کنند.
۷- عشق ابلهانه[۴۵]: در این عشق، هوس و تعهد، بدون صمیمیت وجود دارد. این نوع از عشق، نوعی از دوست داشتن است که به ازدواج عجولانه منتهی می شود، در رابطه اخیر یکی از زوجها از روی هوس نسبت به دیگری احساس تعهد می کند، ولی هیچگاه به فکر به وجود آوردن صمیمیت نیستند.
۸- عشق کامل یا تمام عیار[۴۶]: در این حالت هر سه جز عشق وجود دارند. عواطف عشق احساسی یا رومانتیک در این عشق ملاحظه می شود. رسیدن به این عشق راحتتر از حفظ آن است. زیرا در جریان این عشق ممکن است یکی از طرفین، آنچه را که از ابتدا مد نظر داشته است، قدری تغییر دهد، در این صورت اگر طرف دیگر نیز تغییر عقیده بدهد، رابطه ممکن است به صورت شق دیگری از شقوق عشق تداوم یابد.
عشق شورانگیز (رومانتیک)
روابط صمیمی و نزدیک با دیگران، شاید زیباترین تجارب زندگی افراد را تشکیل دهد. داشتن دوستان خوب و نزدیک و برقرار کردن روابط عاطفی با اطرافیان، برای همه افراد حایز اهمیت است. بررسیهای به عمل آمده حکایت از آن دارند که اکثریت مردم، داشتن روابط عاطفی را برای شادی و شادمانی خویش ضروری تر از مواردی مانند ثروت و قدرت می دانند.
ویژگی مشترک روابط نزدیک و صمیمی، نگرش مثبت، علاقه، احترام و توجه متقابل است. اما برخی از افراد، فراتر از محدوده روابط پیش گفته رفته، هیجانهای شدیدتری را تجربه می کنند. این هیجانهای خاص که در یک برهه بحرانی، از بسیاری از جهات متفاوت از روابط نزدیک دوستانه است، عشق شورانگیز، احساسی، خیالی، هوسناک یا رومانتیک نامیده شده اند که از جمله عمیق ترین، حساسترین و بیاد ماندنی ترین روابط انسانی به شمار می روند.
جورج سیمل[۴۷] عشق هوسناک یا رومانتیک را مانند بالا رفتن از کوه اورست یا عبور از یک تندآب ترسیم می کند. انسان عاشق، مانند کوه نوردی که تمام هدفش متوجه فتح قله است، متوجه معشوق خویش است و تحت نفوذ او، زندگی وی نمای زیبایی به خود می گیرد. فرد می تواند در آغوش عشقش، از زندگی روزمره به دنیایی رویایی بگریزد، البته تا زمانی که معشوق جزئی از زندگی روزمره وی نشده باشد.
عناصر اساسی عشق شورانگیز و رومانتیک، انگیزش، تازگی، تمرکز در زمان و کشف است که دایم نمی توان آن را تجربه کرد. همانگونه که وقتی فردی در نیویورک زندگی می کند، بیشتر از یکبار نمی تواند زیبایی آسمان خراشهای آن را تجربه کرد.
به تعبیر سمیل، عشق هوسناک، احساسی، خیالی یا رومانتیک مانند قمار، مهارت و شانس را در هم می آمیزد.
یکی از مولفه های عشق شورانگیز، تلاش فرد برای برقرار کردن هر چه بیشتر رابطه صمیمانه است. فرد دوست دارد به دیدار محبوب بشتابد، در کنار وی باشد و وی را لمس کند. وقتی فرد در برخورد با معشوق احساس می کند کلام یارای بیان عواطفش را ندارد، خیره شدن به محبوب، نگریستن به او یا مات ماندن در چشمهای وی را پیشه خود می کند.
گسترش روابط غیرکلامی بین افراد عاشق چنان گسترده است که در بسیاری از موارد، فهم آن برای دیگران دشوار بوده، تنها خودشان از راز و رمز رفتار و حرکاتشان سردر می آورند.
پذیرش محبوب نسبت به فرد عاشق، اسباب شادی، نشاط و ابتهاج روحی او را فراهم آورده، عدم پذیرش وی، موجبات پریشانی و اندوه خاطر وی را پدید می آورد. در این هنگام عاشق با توجه فوق العاده ای که به معشوق نشان می دهد، نسبت به بسیاری از رخدادهای اطرافش بی توجه شده، آنچه را که شبانه روز به آن می اندیشد، تنها و تنها معشوقش می گردد.
احساس خوشایند بسر بردن با محبوب، در غالب تجربه های خوشایند افراد تکرار شده، تجربیات خوشایند نیز به سبب حضور وی خوشایندتر ادراک می شوند.
تلاش در جهت به انحصار در آوردن محبوب، از دیگر مولفه های عشق هوسناک، شورانگیز یا رومانتیک است.
یکی از ویژگیهایی که در بین عشاق زیاد مشاهده می شود، اشتیاق برای شناخت یکدیگر و سهیم شدن هر چه بیشتر در اسرا هم است. آنها با کنار نهادن حالتهای تدافعی، با پیشه کردن خود افشاگری، با صداقت و صمیمیت هر چه تمامتر به بیان تمامی ویژگیها و خصوصیات رفتاری خود، اعم از مثبت و منفی در برابر معشوقشان می پردازند، افراد عاشق در جریان خود افشاگریهایشان، سعی در پنهان کاری و حفظ فاصله ندارند و از این که تنها جنبه های مثبت ویژگیهای فیزیکی و روان شناختیشان را به محبوب نشان دهند، استقبال نمی کنند.
علاوه بر تغییرات رفتاری که در ارتباط با افراد عاشق از آن یاد شد، برخی از روان شناسان با توجه به مسایل فیزیولوژیک، سعی کرده اند تا تغییرات زیست- شیمیایی که در جریان مسایل عشقی در افراد عاشق پدید می آید را مورد بررسی و مطالعه قرار دهند.
عشق بر پایه ای استوار است که ماهیت شیمیایی منحصر به فرد دارد، این پایه می تواند به فنیل تیلامین مربوط باشد که به مقدار زیاد در برخی از مرکز مغز، یافت می شود و زنجیره ای از فعالیتهای عصبی- شیمیایی ایجاد می کند و در نتیجه آن احساسی شبیه آنچه آمفتامینها در انسان تولید می کنند، به وجود می آید”. در میان این رویدادها، عشق قویترین عامل فعال کننده مراکز لذت مغز است. عشق ممکن است به تولید یک احساس فراتر نیز کمک کند، احساسی که انسان خود را فراتر از زمان و مکان می یابد.
آنتونی والش بیان می کند که اولین دوره شدید عاشق شدن با تغییرات شیمیایی خاصی همراه می شود. افراد زمانی که عاشق می شوند، دچار یک حالت نشئگی، سرمستی و خوشحالی خاصی می شوند که این مساله احتمالا” به دلیل تغییرات در دوپامین، نوراپی نفرین و فنیل تیلانین ها است و سوت تولید کارخانه فنیل تیلانین بدن آدمی با دیدن یک فرد جذاب زده می شود. اما این نشئگی چندان دوام نمی آورد و بدن نسبت به ایجاد تغییرات پیش گفته، مقاوم می گردد”.
زمانی که دو عامل مکاشفه و نوآوری که از بارزترین مشخصه های عشق شورانگیز، احساسی و رومانتیک است، به جزئی از روال عادی زندگی تبدیل شد، تجربه شیرین آن خاتمه می یابد.
پژوهشهای انجام شده دلالت برآن دارند که اوج یک رابطه عاشقانه، فقط برای چند ماه و حداکثر یکی دو سال دوام می آورد و همانگونه که آب هیچ فواره ای برای همیشه در اوج نمی ماند، حالت پرسوز و گداز عشق، هیجانهای شورانگیز آن و تصورات رویایی و پرواز عشاق در آسمان خیال و روی ابرها، از بین می رود.
مایرس در توصیف توقف و فرو ریختن عشق شورانگیز، هوسناک یا رومانتیک می نویسد:
“جذر و مد و کش و قوسهای عشق رومانتیک، خیلی به الگوی اعتیاد به قهوه، الکل و مواد مخدر شباهت دارد. به این معنا که عشق رومانتیک هم مانند مواد پیش گفته، به فرد نیروی شدیدی می دهد، اما بر اثر تکرار مصرف آن، بتدریج عواطف متضاد در فرد شکل می گیرد و مرحله تحمل آغاز می شود. در این حالت، عاملی که روزگاری حالت مشوق و تحریک کننده داشت، دیگر هیچ هیجان و اشتیاقی ایجاد نمی کند. اما متوقف کردن ماده، فرد را به جایی که آغاز کرد، باز نمی گرداند، بلکه نشانه ها و علایم برگشتی مانند افسردگی و ناامیدی را به وجود می آورد. همین امر در مورد عشق نیز اتفاق می افتد و روابط عاشقانه تبدیل به روابط عادی شده، سرانجام به پایان می رسد و افراد عاشق مبهوت تحولات شگرفی که در جریان عشق پشت سر نهاده اند، می مانند.
مطالعات انجام گرفته دلالت برآن دارند که دو سال پس از ازدواج، عشاق پیشین، نصف تعداد دفعاتی که در زمان شروع عشقشان به یکدیگر ابراز احساسات می کردند، عاطفه نشان می دهند و بعد از گذشت ۴ سال از ازدواج، روند طلاق در سراسر جهان به اوج خود می رسد.
اما اگر عشاق پیشین، برمبنای روابطی که با یکدیگر داشته اند و با اتکا به تاریخ مشترکی که بین آنها پدید آمده است و خاطرات منحصر به فردی که با یکدیگر به تجربه آن پرداخته اند، سعی کنند با کنار نهادن انحرافهای پیشین در ارزش گذاریهایشان، به شکل واقع نگری، شخصیت طرف مقابلشان را مورد توجه قرار دهند، و وفاداری را به عنوان احساس غالب، جایگزین شور شهوت کنند، عشق شورانگیز و احساسی می تواند از حالت عشق پرشور به حالت عشق مبتنی بر محبت و بصیرت برسد. در این حالت عشق رومانتیک سرانجام خوشی خواهد یافت، اما در غیر این صورت جز یاد و خاطره ای از آن باقی نخواهد ماند .
منبع: منطقی، مرتضی (منتشر نشده). روان شناسی عشق شورانگیز
۱- عشق رومانتیک ( Romantic love ) در این تحقیق معادل با عشق احساسی، عشق شورانگیز و عشق تخیلی یا خیالی ترجمه و در نظر گرفته شده است.
۱۲-Evolutionary explanation of love
۱۳-Motivational theory (Physiological arousal)