راهنمای ثبت افکار منفی : جدول ثبت افکار روزانه و روشهایی برای فعال کردن خود

راهنمای ثبت افکار منفی

همه انسان‌ها در دوره‌ای از زندگی خود احساس افسردگی می‌کنند و معمولاً می‌توانند پیدایش این افسردگی را به رویدادهای روشنی ربط دهند. در پیدایش افسردگی دو گونه رویداد اهمیت ویژه دارند: فقدان (از دست دادن) و شکست. تجربه‌هایی مانند از دست دادن کار یا درگذشت بستگان نزدیک می‌توانند مایه آغاز چرخه‌ای از غم، خمودگی و تکرار پاره‌ای افکار منفی شوند. همچنین شکست‌ها، مانند رد شدن در یک آزمون یا ناکامی در قانع کردن فرد موردعلاقه برای ازدواج نیز می‌توانند به نومیدی و احساسات و اندیشه‌های منفی منجر شوند. بیشتر مردم می‌توانند این احساسات منفی را پس از چند روز یا چند هفته از میان ببرند و به زندگی عادی خود بازگردند اما در برخی دیگر، نشانه‌های افسردگی به مدت طولانی باقی می‌ماند و زندگی آن‌ها را دستخوش دگرگونی می‌کند (گنجی،۱۳۹۲).

به باور بک (۱۹۷۶، ترجمه قراچه داغی، ۱۳۸۷) افسردگی مقدس‌ترین تصورات انسانی و زیستی را به بازی می‌گیرد. به نظر می‌رسد غریزه پاسداری از خود و غریزه مادری پایان می‌یابند؛ انگیزه‌های نخستین زیست‌شناختی مانند خوردن و میل جنسی خاموش می‌شوند. خواب، به‌عنوان بدیهی‌ترین نیاز انسان، مختل می‌گردد. غریزه‌های اجتماعی مانند جلب توجه و علاقه دیگران و عشق و محبت دود می‌شوند و به هوا می‌روند. اصل لذت و واقعیت، هدف‌های به بیشینه رساندن لذت و به کمینه رساندن درد، جای خود را باهم عوض می‌کنند. نه‌تنها گنجایش لذت بردن کاهش می‌یابد، چه قربانیان این موقعیت به‌ظاهر شگفت‌انگیز چنان رفتار می‌کنند که انگار می‌خواهند بر شدت درد و رنج خود بیفزایند. توانایی شخص افسرده در برخورد خوشایند با موقعیت‌های ناخوشایند و برخورد خشمگینانه با موقعیت‌هایی که در شرایط عادی باید او را برآشفته کنند، کاهش می‌یابد. سرانجام گرایش به زندگی خاموش می‌شود و جای آن را آرزوی مرگ می‌گیرد.

بیماران افسرده همواره داده‌های مهمی را با گفتن عباراتی از این قبیل به دست می‌دهند: «آدم بی‌ارزشی هستم.» «آینده‌ای ندارم.» «همه‌چیز را از دست داده‌ام.» «تنها و بی‌کس هستم.» شخص افسرده احساس می‌کند از چیزی که برای خوشبختی نیاز دارد بی‌بهره شده است: شایستگی دستیابی به هدف‌ها، گیرایی برای دیگران، نزدیکی به خانواده و دوستان، دارایی‌های ملموس، تندرستی، مقام و جایگاه والا (بک، ۱۹۷۶؛ ترجمه قراچه داغی، ۱۳۸۷).

بیمار افسرده فرض­های انعطاف­پذیر، افراطی و مقاوم در برابر تغییر دارد. این فرض­ها به مسائلی مربوط می­شوند که مثلا مردم برای پیدا کردن احساس خوشبختی چه کار باید بکنند ( مانند این فرض که « اگر کسی افکار خوبی درباره من نداشته باشد، من نمی­توانم احساس خوشبختی بکنم» ) و این که برای پدید آوردن احساس ارزشمندی در خود، چه کار باید بکنند و چگونه باید باشند (مانند این فرض که « هرکاری را که بر عهده می­گیرم، باید خوب انجام دهم» ) (هاوتون[۱] و همکاران، ۱۹۸۹؛ ترجمه قاسم زاده، ۱۳۸۶). وقتی فرض­های ناکارآمد فعال شوند، افکار ناخوشایند منفی را که در واقع همان خود­گویی­های منفی ( مایکن بام، ۱۹۹۷) یا خود­هیپنوزهای منفی (آروز، ۱۹۸۱) هستند بر می انگیزند. از این نظر منفی هستند که به هیجان­های منفی و ناخوشایند مربوط می­شوند. فرد هر قدر افسرده­تر می­شود ، افکار و خودگویی­های منفی بیشتری پیدا می­کند و بیشتر به این افکار معتقد می­گردد.

بیمار افسرده هنگامی‌که به این برآیند می‌رسد که نمی‌تواند مشکلی را از میان بردارد یا نمی‌تواند به هدف خود برسد، ارزش خود را پایین می‌آورد، توانایی‌هایش را دست‌کم می‌گیرد و به این برآیند می‌رسد که از زندگی لذت نمی‌برد. بنابراین فرد افسرده از ناامیدی به خودخوری و کاهش عزت‌نفس و ازآنجا به بدبینی می‌رسد (بک، ۱۹۷۶؛ ترجمه قراچه داغی، ۱۳۸۷). پژوهش­ها (شمیتز[۲] و همکاران، ۲۰۰۳؛ ترزنیوسکی[۳] و همکاران، ۲۰۰۶) ناامیدی و عزت نفس پایین را به عنوان نشانه­های افسردگی تایید می­کنند.

[۱] -Hawton

[۲] – Schmitz

[۳] – Trzesniewski

دانلود راهنمای ثبت افکار منفی

دانلود فایلهای روانشناسی

مطالب مرتبط با راهنمای ثبت افکار منفی

دانلود کتابچه راهنمای افسردگی

 

مطالب مرتبط