آلبرت الیس : نظریه درمانی عقلانی- عاطفی (هیجانی)

آلبرت الیس :

نظریه درمانی عقلانی-عاطفی آلبرت الیس

تاریخچه تحول تفکر آلبرت الیس

سرمنشأ فلسفی نظریه الیس به افکار برخی از فلاسفه رواقی ، به خصوص زنو ، سیسرو ، اپتیکوس بر می گردد . اپتیکوس معتقد بود که انسانها بوسیله اشیاء بر آشفته نمی شوند ، بلکه نگرشی که نسبت به امور پیدا می کنند آنها را  بر آشفته می سازد . در حیطه مذاهب چند تن از متفکران آیینهای باستانی تائو و بودا نیز بر دو نکته اصلی از رواقیون تأکید کرده اند . اول اینکه ، به نظر آنها ، عواطف انسان اساساً زاده فکر انسان است و دوم آنکه درمانگر برای تغییر و کنترل احساسات مراجع باید عقاید فرد را دگرگون کند.

از میان روان درمانگران جدید ، که با الیس از دیدگاه فلسفی تجانس فکری دارند می توان به آلفرد آدلر اشاره کرد . در زمینه روش مستقیم و فعالی که آلیس به کار می برد ، می توان از پیشگامانی نظیر هرتزبرگ ( منتکر شیوه تکلیف دادن) ، برنهایم ، سالتر ( مبدع خواب مصنوعی و تلقین ) دوبوآ و دجرین ( پدید آورنده شیوه ترغیبی در درمان ) نام برد . با توجه به عدم رضایت آلیس از شیوه های روانکاوی سنتی و غیر فعال ، خود به ابداع شیوه فعال و غیر مستقیمی دست زد که آن را روان درمانی عقلانی  و سپس  روان درمانی عقلانی _ عاطفی نامید . در این روش درمان ، منطق و استدلال تا حد امکان به کار بسته می شود و آلیس معتقد است که ناراحتیها و اضطرابهای هر فرد زائیده افکار غیر عقلانی اوست . در نتیجه او برای درمان اختلالات رفتاری پیشنهاد کرد که باید از آموزش ، استدلال و منطق و هدایت صریح و مستقیم حداکثر استفاده را کرد تا بتوان افکار منطقی تر را جایگزین افکار غیر عقلانی کرد .

مفاهیم بنیادی نظریه آلبرت الیس

الف ) نظریه شخصیت آلبرت الیس

الیس از سه دیدگاه فیزیولوژیک ، اجتماعی و روان شناختی به شخصیت می نگرد .

۱ – مبنای فیزیولوژیکی : آلیس معتقد است انسان ذاتاً تمایلات بیولوژیکی استثنایی و نیرومندی برای تفکر و عمل به شیوه خاص دارد ، که این شیوه ممکن است در جهت منطقی و یا غیر منطقی باشد . آلیس جهت تفکر فرد را تابع محیط خانواده و فرهنگی می داند که فرد در آن رشد می کند . آلیس انسان را موجودی می داند که ذاتاً تمایل مفرطی به سهل انگاری در تغییر رفتار خویش دارد . به عقیده وی انسان مایل است وابستگی خود را به اسطوره ها و تعصبات خانوادگی ، فرهنگی ، سیاسی و اجتماعی حفظ نماید . به عقیده الیس دیگر تمایلات ذاتی و نامطلوب هر انسانی احساس نیاز مفرط است به اینکه خود را برتر از دیگران و صاحب همه مهارتها بداند ، توسل به نظرات احمقانه و بد بنیاد ، پرداختن به تفکر آرزومندانه ، توقع به خوش رفتاری از طرف دیگران و …. ، می باشد .

۲ – مبنای اجتماعی : آلیس می پذیرد که انسان موجودی است اجتماعی ، و معتقد است که  انسان باید در اجتماع مطابق انتظارات خود و دیگران رفتار کند و بش از حد خود مدار و خود بین نباشد . آلیس معتقد است با پافشاری بر نگرش دیگران نسبت به خود و جلوه دادن این نگرش به صورت نیازی مبرم  ، حالتی مرضی و مخرب نفس است . به نظر او بلوغ عاطفی و سلامت روانی ایجاد تعادل مطلوب است و اهمیت افراطی دادن به داشتن روابط متقابل مناسب از جانب فرد .

۳ مبنای روان شناختی : آلبرت الیس غریزه را به مفهوم کلاسیک قبول ندارد و بیشتر با مزلو در زمینه تمایلات انسان هم عقیده است . او می پذیرد که انسان تمایلی به عشق و محبت ، توجه و مراقبت و تشفی آرزوها دارد و از مورد تنفر قرار گرفتن و ناکامی دوری می جوید . بنابراین وقتی حادثه فعال کننده ای برای فرد بوجود می آید ، ممکن است او بر اساس تمایلات ذاتی خود دو برداشت متفاوت و متضاد داشته باشد . یکی افکار و عقاید منطقی و عقلانی ، دوم افکار غیر منطقی و غیر عقلانی .

در نظریه آلیس درباره شخصیت ، انسانها تا حد زیادی خود موجد اختلالات و ناراحتیهای روانی خود هستند.

ب ) ماهیت انسان از نظر آلبرت الیس

مکتب عقلانی عاطفی فرضیات معینی را در زمینه ماهیت انسان ارائه می دهد .

اولاً معتقد است که انسان موجودی عقلانی و منطقی و در عین حال غیر منطقی و غیر عقلانی است . هنگامی که تفکر عقلانی و منطقی باشد ، موجودی کارامد ، و توانا خواهد بود . ثانیاً تفکر غیر عقلانی از یادگیریهای غیر منطقی اولیه ای حاصل می شود که انسان از نظر بیولوژیکی آمادگی پذیرش آن را دارد . ثالثاً انسان حیوانی ناطق است و تفکر معمولاً  از طریق کاربرد علائم ، یا استفاده از زبان رخ می دهد .

آلبرت الیس در زمینه ماهیت انسان نظری بسیار مشابه با نظر پیروان مکتب اصالت دارد . او با آزاد بودن انسان معتقد است و به نظر او تجربه فردی هر انسانی بالاترین ارزش و اهمیت را در زندگی او دارد . انسان موجودی انتخابگر است و می تواند آنچه را که به نفع اوست برگزیند و بالاخره اینکه انسان باید با همه این تواناییها محدودیتهایی را هم در زندگیش بپذیرد . الیس انسانها را موجودی پاسخ دهنده و خلاق می داند ، بدین معنی که نه تنها محرکهای بیرونی را درک میکند بلکه بطور همزمان درباره آنها به تفکر ، مفهوم سازی و تعبیر و تفسیر دست می زند .

 در واقع آلبرت الیس نظریه یادگیری محرک و پاسخ را مردود می داند و درباره انسان بیشتر بر اساس نظریه یادگیری (S-O R  ) فکر میکند .

ج ) مفهوم اضطراب و بیماریهای روانی :   آلبرت الیس ترس و اضطراب را به شیوه خاص خود توجیه می کند . در نظر او ترس عبارتست از دنبال کردن عقیده و یا نگرش و یا حملات به درون افکنده شده . ترس حالتی پیشگیرانه دارد و شامل این عقیده است که اولاً چیزی یا شخصی خطرناک وجود دارد ، ثانیاً باید در مقابل آن از خود دفاع کرد . اضطراب با ترس متفاوت است ، الیس اضطراب و اختلالات عاطفی را نتیجه تفکر غیر منطقی و غیر عقلانی می داند . از نظر الیس کسانی که خود را اسیر افکار غیر عقلانی خود می کنند ، احتمالاً خود را در حالت احساس خشم ، مقاومت ، خصومت و … قرار می دهند . انسان بوسیله اشیاء خارجی مضطرب نمی شود بلکه دیدگاه و تصوری که از اشیاء دارد موجب نگرانی اش می شود .

آلیس اضطراب و اختلالات رفتاری را زاده طرز تفکر خیالی و بی معنی انسان می داند .

  اعتقادات غیر منطقی در ذهن از نظر آلبرت الیس : 

۱-   اعتقاد به اینکه لازمه احساس ارزشمندی وجود حداکثر لیاقت ،کمال و فعالیت شدید است . فرد عقلانی بهترین کارها را به خاطر خودش انجام می دهد نه بخاطر دیگران و درصدد است که از خود فعالیت لذت ببرد و نه از نتایج آن .

۲-   اعتقاد به اینکه لازم است همه افراد جامعه او را دوست بدارند و تکریمش کنند . اگر کسی دنبال چنین خواسته ای باشد مضطرب و ناقض نفس خویش خواهد بود .

۳-   اعتقاد فرد به اینکه گروهی از مردم شرور و بد ذات هستند و باید به شدت تنبیه شوند . این عقیده غیر منطقی است ، زیرا معیار مطلقی برای درست یا نادرست بودن وجود ندارد .

۴-   اعتقاد فرد به اینکه اگر وقایع و حوادث آن طور نباشد که او می خواهد ، نهایت بیچارگی به بار می آید و فاجعه آمیز خواهد بود . این طرز تفکر غلطی است ، زیرا ناکام شدن احساسی طبیعی است ولی اندوه طولانی یک موضوع غیر منطقی است .

۵-   اعتقاد فرد به اینکه بدبختی و عدم خشنودی او بوسیله عوامل بیرونی بوجود آمده است . انسان توانایی کنترل اندوه و اختلالات عاطفی خود را ندارد و یا اینکه تواناییش اندک است .

۶-   اعتقاد به اینکه چیزهای خطرناک و دلهره آور موجب نگرانی می شوند و فرد همواره باید کوشا باشد تا امکان بوقوع پیوستن آنها را به تأخیر بیاندازد . این یک تصور غیر عقلانی است . فرد عقلانی میداند که خطرهای بالقوه آن اندازه که انسان از آنها می ترسد وحشتناک نیستند و اضطراب نه تنها از وقوع آن جلوگیری نخواهد کرد بلکه باعث افزایش آن خواهد شد .

۷-   اعتقاد فرد به اینکه اجتناب و دوری از بعضی از مشکلات زندگی و مسئولیتهای شخص برای فرد آسانتر است از مواجه شدن با آنها . این تفکر غیر عقلانی است زیرا اجتناب از یک کار ، سخت تر و دردناکتر از انجام  آن است و باعث کاهش اعتماد به خود می شود .

۸-   اعتقاد فرد به اینکه باید متکی به دیگران باشد و بر انسان قویتر دیگری تکیه کند . وابستگی شدید به فقدان یا کاهش استقلال ، فردیت و تجلی نفس می انجامد .

۹-   اعتقاد فرد به اینکه انسان در باید مقابل مشکلات و اختلالات رفتاری دیگران کاملاً برآشفته و محزون شود . چنین تصوری نیز نادرست است ، زیرا مشکلات دیگران به ما ربطی ندارد و بنابراین نباید شدیداً نگران شویم .فرد عقلانی بجای اضطراب و نگرانی در برابر مشکلات دیگران ، تلاش میکند به دیگران کمک نماید تا رفتارشان را تغییر دهند .

۱۰- اعتقاد به اینکه تجارب گذشته و تاریخچه زندگی تعیین کننده مطلق رفتار کنونی است و اثر گذشته را در تعیین رفتار کنونی افراد نمی توان نادیده انگاشت . فرد عقلانی با بررسی اثرات رفتار گذشته ، نسبت به تغییر رفتار کنونی خود اقدام می نماید .

۱۱- اعتقاد فرد به اینکه  برای هر مشکلی فقط یک راه حل وجود دارد و اگر انسان به آن راه حل دست نیابد ، بسیار وحشتناک خواهد بود . این طرز فکر اشتباه است ، زیرا هیچگاه راه حل کاملی وجود ندارد و نتایجی که فرد از عدم دستیابی به این راه حل تصور می کند غیر واقعی است و به اضطراب می انجامد . فرد عقلانی می کوشد تا راه حلهای متعددی را برای مشکل خویش بیابد و از میان آنها کاملترین را انتخاب نماید. الیس معتقد است که توسل به این عقاید یازده گانه به اضطراب و ناراحتی روانی منجر می شود.

 

مطالب مرتبط

کارگاه آموزشی درمان عقلانی عاطفی

فیلم جلسه مشاوره آلبرت الیس

آموزش مقدماتی درمان عقلانی هیجانی آلبرت الیس (ویدئو زبان اصلی)

شما ممکن است این را هم بپسندید