مازلو : نظریه کل نگر پویشی (نظریه ای انسان گرا) و سلسله مراتب نیازها
مازلو به سال ۱۹۰۸ در امریکا به دنیا آمد. تحصیلات عالیه خود را در دانشگاه ویسکونزین (۲) انجام داد و به دریافت p.h.D نائل شد. پس از آن نخست در همان دانشگاه و بعد در دانشگاه و مؤسسات علمی دیگر امریکا به تدریس و تحقیق پرداخت. ضمناً به عضویت چندین انجمن علمی درآمده و زمانی هم ریاست انجمن روان شناسی امریکا ( A.p.A ) را عهده دار شده است.
آبراهام مازلو(Abraham Maslow) بنیان گذار و رهبر معنوی جنبش روان شناسی انسان گرا محسوب می شود. او شدیدا از رفتارگرایی و روانکاوی انتقاد می کرد. به عقیده مازلو، در صورتی که روان شناسان فقط انسان های نابهنجار و آشفته را بررسی کنند، خصوصیات مثبت انسان مانند خشنودی، خرسندی و آرامش خیال را نادیده می گیرند. مازلو معتقد بود در صورتی که نتوانیم بهترین آدم ها، خلاق ترین، سالم ترین و پخته ترین افراد جامعه را بررسی کنیم، ماهیت انسان را دست کم می گیریم.
نظریه شخصیت مازلو از شرح حال بیماران بالینی به دست نیامده، بلکه از پژوهش درباره بزرگسالان خلاق، مستقل، خود بسنده و خودشکوفا حاصل شده است. او به این نتیجه رسید که همگی با مجموعه نیازهای غریزی یکسانی متولد شده ایم که ما را قادر می سازد رشد کنیم و استعدادهای خود را تحقق بخشیم.
رشد شخصیت : سلسله مراتب نیازهای مارلو
مازلو سلسله مراتبی از ۵ نیاز فطری را معرفی کرد که رفتار انسان را برانگیخته و هدایت می کنند. این نیازها عبارتند از: نیازهای فیزولوژیکی (غذا، آب، و میل جنسی)، نیاز به امنیت، نیازهای تعلق پذیری و محبت (دوست داشتن و دوست داشته شدن)، نیاز به احترام، و نیاز به خود شکوفایی.
مازلو این نیازها را مرتبط با غریزه (instinct) نامید. منظور او این بود که آن ها عنصر ارثی دارند. با این حال، این نیازها می توانند تحت تاثیر یادگیری، انتظارات اجتماعی و ترس از عدم تایید قرار گیرند. با اینکه ما هنگام تولد به این نیازها مجهز هستیم، ولی رفتارهایی که برای ارضا کردن آن ها انجام می دهیم آموخته شده هستند و از این رو از فردی به فرد دیگر دستخوش تغییر هستند. این نیازها از قوی ترین به ضعیف ترین نیازها مرتب شده اند. برای اینکه نیاز های سطح بالا تاثیر گذار شوند، باید نیازهای سطح پایین حداقل تا اندازه ای ارضا شده باشند. برای مثال افراد گرسنه تمایلی به ارضا کردن نیاز به احترام ندارند. آن ها دل مشغول ارضا کردن نیاز فیزیولوژیکی به غذا هستند. باید نیاز های اولیه بر طرف شود تا شخص انگیزه برای برطرف کردن نیاز های سطح بالاتر را کسب کند .
بنابراین همه نیاز ها به طور همزمان انسان را بر انگیخته نمی کنند. به طور کلی، فقط یک نیاز بر شخصیت ما غالب خواهد بود. اینکه این نیاز کدام است بستگی دارد به اینکه کدام نیازهای دیگر ارضا شده اند. کسانی که در مشاغل خود موفق هستند دیگر به وسیله نیازهای فیزیولوژیکی و ایمنی بر انگیخته نمی شوند و حتی از آن ها آگاه نیستند. کسی که طعم گرسنگی را نچشیده چرا باید به آن فکر کند، در عوض افراد موفق به وسیله نیاز به احترام یا خود شکوفایی بر انگیخته می شوند. با این حال مازلو معتقد بود که ترتیب نیازها می تواند تغییر کند. اگر رکود اقتصادی باعث شود که برخی از افراد شغل خود را از دست دهند. امکان دارد، نیاز های ایمنی و فیزیولوژیکی اولویت یابند.
ویژگیهای نیازها ( هرم نیازهای مازلو )
- ۱- هرچه یک نیاز در سطح پایین تر سلسله مراتب باشد، نیرومندی، قدرت و اولویت آن بیشتر است.
- ۲- نیازهای بالاتر بعدا در زندگی آشکار می شوند. نیازهای فیزیولوژیکی و امنیت در کودکی ایجاد می شوند.
- ۳- نیازهای بالاتر را می توان به تعویق انداخت. مازلو نیازهای پایین تر را نیازهای کمبود (deficiency needs) نامید.
- ۴- ارضای نیازهای بالاتر به بهبود سلامت و طول عمر منجر می شود. مازلو نیازهای بالاتر را نیازهای رشد یا هستی (Growth or being needs) نامید.
- ۵- ارضای نیازهای بالاتر به خشنودی، شادی و رضایت خاطر منجر می شود.
- ۶- ارضای نیازهای بالاتر به شرایط بیرونی بهتر از ارضای نیازهای پایین تر نیاز دارد.
- ۷- لزومی ندارد که نیاز قبلی به طور کامل ارضا شده باشد.
نیازهای فیزیولوژیکی
اگر هنگام شنا کردن در زیر آب برای هوا تقلا کرده یا مدت طولانی بدون غذا مانده باشید، اگر تشنگی بر شما غلبه کند، متوجه می شوید که بدن شما دچار کمبود فیزیولوژیک شده است. هر نیاز دیگری مانند محبت و احترام در برابر این بی غذایی و بی اکسیژنی یا بی آبی یا هر نیاز دیگری چقدر بی اهمیت جلوه می کند. کسی که گرسنه است فقط برای غذا اشتیاق دارد.انسان تشنه توان عمل و یا فکر کردن ندارد و اگر دچار بی اکسیژنی شود تمام نیروی خود را به کار می گیرد تا زنده بماند.
نیاز فیزیولوژیکی، وضعیت زیستی کمبود را توصیف می کند. نیازهای فیزیولوژیکی به علت ایجاد کمبود در بافت و جریان خون روی می دهند و می توانند از کم آبی، محرومیت غذایی یا جراحت جسمانی ناشی شوند. اگر این نیازها نادیده گرفته شوند، به بدن صدمه وارد می شود.
نیاز هر گونه حالت در درون فرد است که برای زندگی،رشد و سلامت واجب و ضروری است. در صورتی که به نیازها رسیدگی شده و ارضا شوند سلامتی حفظ می شود و فرد فرصت دارد تا در مورد نیازهای سطح بالاتر تلاش کند. کسی که گرسنگی کشیده فقط برای غذا اشتیاق دارد، اما بعد از اینکه این نیاز بر آورده شده باشد، فرد دیگر به وسیله تحریک نمی شود. این نیاز دیگر رفتار را هدایت یا کنترل نمی کند. این حالت وضعیت اغلب افراد را در فرهنگ مرفه و صنعتی شده توصیف می کند. افراد طبقه متوسط به ندرت به فکر ارضا کردن نیازهای بقای خود هستند. در فرهنگ هایی که مردم به فکر نیازهای بنیادی برای زنده ماندن هستند، نیازهای فیزیولوژیکی به عنوان نیروی برانگیزنده تاثیر بیشتری بر فرد دارند چون نیازی که ارضا شده دیگر رفتار را برانگیخته نمی کند.
نیازهای ایمنی
مازلو معتقد بود که نیاز به امنیت و ایمنی برای کودکان و بزرگسالان روان رنجور مهم است. بزرگسالانی که از لحاظ هیجانی سالم هستند، معمولا نیازهای ایمنی خود را ارضا کرده اند. در کودکان نیاز به ایمنی آشکارتر است چون وقتی امنیت آن ها مورد تهدید قرار می گیرد فوری واکنش نشان می دهند. افراد روان رنجور به طور وسواسی از موقعیت های جدید دوری می کنند.
نشانه آشکار دیگری از نیازهای ایمنی در کودکان ترجیح آن ها برای دنیایی منظم و قابل پیش بینی است. آزادی و آسان گیری خیلی زیاد به بی نظمی منجر می شود. این وضعیت احتمالا اضطراب و ناامنی در کودکان به وجود می آورد زیرا امنیت آن ها تهدید می شود. مقداری آزادی باید به کودکان داده شود ولی فقط در محدوده توانایی آن ها برای کنار آمدن. این آزادی باید توام با راهنمایی باشد زیرا کودکان هنوز قادر نیستند رفتار خود را هدایت کنند و پیامد های آن را درک نمایند .
خیلی از ما اوضاع قابل پیش بینی را به نامعلوم ترجیح می دهیم. نظم را به هرج و مرج ترجیح داده و برای همین برای آینده پس انداز می کنیم. به جای ریسک کردن سعی می کنیم در شغل امنی باقی بمانیم. گرچه بزرگسالان بهنجار نیازهای ایمنی خود را ارضا کرده اند ولی امکان دارد که این نیازها هنوز بر رفتار آنها تاثیر داشته باشند. برای همین افراد سعی می کنند راه های پیشگیری از عدم امنیت را انجام دهند، تا از زندگی قابل پیش بینی و قابل کنترل بهره مند شوند. اگر نیازهای فیزیولوژیکی و امنیت برآورده شود شخص در طلب نیازهای تعلق پذیری و محبت خواهد بود. نیازهای ایمنی برای بزرگسالان بهنجار به اندازه کودکان یا افراد روان رنجور نیروی بر انگیزنده نیستند.
نیازهای تعلق پذیری و محبت
اگر نیازهای فیزیولوژیکی و ایمنی ما به قدر کافی ارضا شده باشند، به نیازهای تعلق پذیری و محبت توجه می کنیم. این نیازها می توانند از طریق یک دوست، معشوق، همسر یا از طریق برقراری روابط اجتماعی ابراز شوند.
در جوامعی که به طور فزاینده ای تغییر می کنند، ارضا کردن نیاز به تعلق دشوارتر است. تعداد معدودی از افراد در محله هایی زندگی می کنند که در آن بزرگ شده و دوستان مدرسه خود را حفظ کرده اند. از آنجایی که افراد مدارس، مشاغل و جوامع خود را به طور مکرر عوض می کنند، امکان ریشه دواندن و پرورش دادن احساس تعلق پذیری برای آنها وجود ندارد. چون جوامع دائما در حال تغییر هستند، دیگر از دوستی های عمیق و لذت دوستی در یک محله خبری نیست. خیلی از افراد سعی می کنند نیاز به تعلق را به صورت های دیگر ارضا کنند، مثلا به گروه های مساجد، کلوپ ها، خدمت های داوطلبانه ملحق شوند و به این طریق نیاز به تعلق پذیری و محبت را ارضا کنند.
نیاز به محبت کردن و محبت دیدن را می توان از طریق برقراری روابط صمیمانه با دیگران ارضا کرد. مزلو محبت و عشق را با میل جنسی که نیازی فیزیولوژیکی است برابر ندانست ولی می دانست که میل جنسی یک راه برای ابراز نیاز به عشق و محبت است. او گفت ناکامی در ارضای نیاز به عشق و محبت، علت اصلی ناسازگاری هیجانی است.
نیازهای احترام
بعد از اینکه احساس کردیم دوستمان دارند و احساس تعلق پذیری کردیم، در حالتی قرار می گیریم که دو نوع نیاز به احترام در ما به وجود می آید. ما نیاز داریم که به شکل احساس حرمت نفس برای خودمان ارزش و احترام قائل باشیم و در ضمن نیاز داریم که دیگران به شکل مقام، تایید یا موفقیت اجتماعی به ما احترام بگذارند. ارضای نیاز به عزت عزت نفس به ما امکان می دهد تا از توانمندی ها، ارزش و کفایت خودمان احساس اطمینان کنیم و این به ما کمک خواهد کرد تا در تمام جنبه های زندگی خود شایسته و ثمربخش باشیم. وقتی فاقد عزت نفس هستیم، احساس حقارت، عجز، و نومیدی کرده و از توانایی خود برای کنار آمدن چندان مطمئن نیستیم.
اگر تایید شویم احساس توانمندی در ما به وجود می آید و این همان راهی است که ما را برای انجام هرچه بهتر هدف راهنمایی می کند. اگر برای موفقیت اجتماعی ما ارزش قایل شوند، احساس پرشور تلاش در ما اوج می گیرد. بنابراین اگر فرد به نحوی بتواند نیاز به احترام را بر آورده کند می تواند قدم های موثری در جهت موفقیت بردارد و از لحاظ عاطفی هم ارضا شود.
نیاز به خودشکوفایی
بالاترین نیاز در سلسله مراتب مزلو شکوفایی است، که به تحقق یافتن حداکثر توانایی ها و استعدادهای انسان بر می گردد. اگر کسی تمام نیازهای دیگر در سلسله مراتب نیازها را ارضا کرده باشد ولی شکوفا نشده باشد، بی قرار ، ناکام و ناخشنود خواهد بود. مزلو چنین نوشت: موسیقی دان باید بنوازد ،نقاش باید نقاشی کند ، شاعر باید بسراید… تا در نهایت آرامش درونی داشته باشد .
فرایند خودشکوفایی می تواند شکل های متعددی داشته باشد ولی هر کس، صرف نظر از شغل و تمایلات، می تواند توانایی های خود را به حداکثر برساند و به کاملترین رشد شخصیت دست یابد. خودشکوفایی به ستاره های بزرگ و خلاق و روشن فکر مانند، نقاشان و دانشمندان فیزیک نجومی محدود نمی شود. آنچه که اهمیت دارد تحقق بخشیدن استعدادها در عالی ترین سطح ممکن است. مزلو این نکته را این طور بیان کرد: «یک سوپ درجه یک از یک نقاشی درجه دو خلاق تر است. آشپزی یا پدر و مادری یا ساختن یک خانه می تواند خلاق باشد».
برای ارضا کردن نیاز به خود شکوفایی شرایط زیر ضروری است .
- ۱ – باید از قید و بندهایی که جامعه و خودمان تحمیل می کنیم آزاد باشیم .
- ۲ – نباید نیازهای سطح پایین تر ما را منحرف کند .
- ۳ – باید خود انگاره مطمئنی داشته باشیم و از روابط خود با دیگران احساس اطمینان کنیم. باید بتوانیم دوست داشته باشیم و متقابلا دوستمان داشته باشند .
- ۴ – باید از قوت ها و ضعف ها، محاسن و معایب خود آگاهی واقع بینانه داشته باشیم .
با اینکه سلسله مراتب مزلو در مورد اغلب افراد کاربرد دارد ولی استثنا هم وجود دارد. مثل افرادی که به خاطر عقایدشان تا حد مرگ از خوردن امتنا می کنند. بدین ترتیب نیازهای فیزیولوژیکی و ایمنی خود را نادیده می گیرند. امکان دارد که افراد مذهبی برای ادا کردن دین خود به فقر و تهیدستی، اموال دنیوی خود را ترک کنند و به این ترتیب در حالی که نیازهای سطح پایین را ناکام می کنند نیاز به خود شکوفایی را ارضا می کنند.
هنرمندان در طول تاریخ جان و مال و امنیت خود را به خاطر اثر خویش به خطر انداخته اند. حالت معکوس رایج تر در سلسله مراتب زمانی یافت می شود که افراد برای احترام بیشتر از عشق و محبت اهمیت قائل شوند و معتقد باشند فقط در صورتی که ابتدا احساس اعتماد به نفس کنند می توانند نیازهای تعلق پذیری و محبت را ارضا کنند.
نیازهای شناختی
نیازهای شناختی(cognitive needs) به دانستن و فهمیدن مربوط می شوند و از سلسله مراتبی که شرح دادیم خارج هستند. نیاز به دانستن(know) از نیاز به فهمیدن(understand) نیرومندتر است. قبل از اینکه نیاز به فهمیدن نمایان شود ابتدا باید نیاز به دانستن حداقل تا اندازه ای ارضا شده باشد.
نیاز به دانستن و فهمیدن در اواخر طفولیت و اوایل کودکی آشکار می شوند و کودکان آنها را به صورت کنجکاوی طبیعی ابراز می کنند. چون این نیازها فطری هستند، ناکامی در ارضا کردن نیازهای شناختی زیان بخش است و از رشد و عملکرد کامل شخصیت جلوگیری می کند. سلسله مراتب این دو نیاز با سلسله مراتب پنج نیاز اصلی همپوشی دارد. اگر نتوانیم نیاز به دانستن و فهمیدن را ارضا کنیم، غیر ممکن است خود شکوفا شویم.
بررسی افراد خودشکوفا
مازلو نوع متفاوتی از انگیزش را برای افراد خودشکوفا مطرح کرد که آن را فرا انگیزش(metamotivation) نامید ( گاهی انگیزش B یا هستی نامیده می شود). فرا انگیزش نشان می دهد که این مفهوم از مفهوم سنتی انگیزش در روان شناسی فراتر می رود.
فرا انگیزش در دیدگاه مازلو
به شرایطی اشاره دارد که به موجب آن، انگیزش به گونه ای که ما آن را می شناسیم نقشی ندارد. افراد خودشکوفا برای تلاش کردن در جهت هدف خاصی بر انگیخته نمی شوند. به جای آن گفته می شود که آنها از درون رشد می کنند.
مازلو انگیزش افرادی را که خودشکوفا نیستند را به صورت وضعیت انگیزش D یا کمبود توصیف کرد. انگیزش D تلاش برای چیز خاصی است که درون ما وجود ندارد. انگیزش D نیازهای فیزیولوژیکی، ایمنی، تعلق پذیری و محبت، و احترام را شامل می شود. در مقابل افراد خود شکوفا در حالت فرا انگیزش به دنبال کاهش تنش، ارضا کردن یک کمبود یا تلاش برای هدف خاصی نیستند. هدف آنها غنی کردن زندگی شان با افزایش دادن تنش برای تجربه کردن انواع رویدادهای تحریک کننده و چالش انگیز است.
فرا نیازها (metaneeds) حالتهایی مانند خوبی یا احسان، بی همتایی و کمال هستند. ناکامی در ارضا کردن فرانیازها زیانبار است و نوعی فرا آسیب (metapathology) به وجود می آورد که از رشد کامل شخصیت جلوگیری می کند.
ویژگیهای افراد خود شکوفا از نظر مازلو
افراد خود شکوفا ۱ درصد از جمعیت یا حتی کمتر را تشکیل می دهند. آنها در برخی ویژگی ها مشترک هستند.
- ۱-درک روشن و کارآمد واقعیت.
- ۲-پذیرش خود، دیگران و طبیعت. آنها سعی نمی کنند خود انگاره خویش را تحریف یا جعل کنند و از شکستهای خود احساس گناه نمی کنند.
- ۳-خود انگیختگی، سادگی، طبیعی بودن. رفتار افراد خود شکوفا بی پرده، رک و طبیعی است. آنها به ندرت هیجانات خود را مخفی می کنند یا برای خوشامد جامعه نقش بازی می کنند. از لحاظ عقاید و آرمانهای خود فردگرا هستند. آنها به قدر کافی احساس امنیت می کنند که خودشان باشند.
- ۴-تمرکز بر مشکلات فراتر از خودشان. افراد خودشکوفا از تلاش جدی خود لذت می برند. این افراد وظایف خود را به خاطر پول و شهرت یا قدرت انجام نمی دهند.
- ۵-احساس جدایی و نیاز به خلوت. افراد خودشکوفا می توانند بدون عوارض زیانبار، انزوا را تجربه کنند و به نظر می رسد بیشتر از کسانی که خودشکوفا نیستند به تنهایی نیاز دارند. این استقلال ممکن است باعث شود که بی اعتنا و غیر دوستانه به نظر برسند، ولی آنها چنین قصدی ندارند.
- ۶-تازگی درک و برداشت. آنها از هر بار وقوع تجربه لذت می برند انگار که برای اولین بار است روی می دهد. آنها از آنچه دارند لذت می برند و قدر آن را می دانند.
- ۷-تجربیات عرفانی یا اوج. در طول این تجربیات خود متعالی می شود و فرد احساس می کند فوق العاده قوی، مطمئن و مصمم است.
- ۸-علاقه اجتماعی. با اینکه افراد خودشکوفا اغلب از رفتار دیگران آزرده می شوند، ولی با دیگران احساس خویشاوندی کرده و آنها را درک می کنند و دوست دارند به آنها کمک کنند.
- ۹-روابط میان فردی عمیق. جمع دوستان بزرگ ندارند اما روابط دوستی عمیق و بادوامی دارند. افراد خودشکوفا اغلب هواخواهان و طرفدارانی را جلب می کنند.
- ۱۰-ساختار منش دموکراتیک. آنها مایلند به هرکسی که بتواند چیزی به آنها بیاموزد گوش کنند و به ندرت فخر فروشی می کنند.
- ۱۱-خلاقیت. آنها آدم های انعطاف پذیر و خود انگیخته هستند و مایل اند اشتباه کنند و از آن درس بگیرند.
- ۱۲-مقاومت در برابر فرهنگ پذیری. افراد خودشکوفا خودمختار، مستقل، و خود بسنده هستند.
افراد خود شکوفا تقریبا عالی و کامل به نظر می رسند. اما آنها ضعف ها و نقص های انسان را نیز دارند. گاهی می توانند گستاخ، حتی بی رحم باشند و دچار تردیدها، تعارض ها و تنش شوند.
ناکامی در خود شکوفا شدن
هرچه یک نیاز در سلسله مراتب مازلو بالاتر باشد، ضعیف تر است. خود شکوفایی به عنوان بالاترین نیاز، کمترین قدرت را دارد. والدین متخاصم و طرد کننده، تحصیلات ناکافی و روش های فرزند پروری نامناسب، حفاظت بیش از حد از کودکان و رفتار متضاد، آسان گیری بیش از حد والدین، در ناکامی خودشکوفا شدن موثر است. محبت کافی در کودکی و ارضای نیازهای فیزیولوژیکی و ایمنی در دو سال اول زندگی شرط لازم برای خود شکوفایی است.
عقده یونس نیز دلیل دیگری برای ناکامی در خود شکوفایی است که به تردید ما نسبت به توانایی هایمان اشاره دارد. ما می ترسیم که اگر برای به حداکثر رساندن استعدادمان دست به کار شویم، موقعیت های تازه ای پیش خواهند آمد که ممکن است نتوانیم با آنها مقابله کنیم. خود شکوفایی به جرات نیاز دارد. خود شکوفا شدن به تلاش، نظم و کنترل کردن خویش نیاز دارد.
سوالهایی درباره ماهیت انسان از نظر مازلو
برداشت مزلو از شخصیت، انسان گرا و خوشبینانه است. او بجای بیماری بر سلامت روان شناختی، به جای رکود بر رشد، به جای ضعفها و محدودیت ها بر فضیلت ها و استعدادها تمرکز کرد. ما می توانیم اراده آزاد خود را حتی با وجود عوامل زیستی و سرشتی منفی شکل دهیم. ما مسئول سطحی از رشد شخصیت هستیم که به آن می رسیم.
گرچه نیازهای سلسله مرتبی مزلو فطری هستند، ولی رفتارهایی که به وسیله آنها این نیازها را ارضا می کنیم، آموخته شده اند. شخصیت به وسیله تعامل وراثت و محیط، متغیر های شخصی و موقعیتی تعیین می شود. او طرفدار بی همتایی شخصیت بود. انگیزش ها و نیازهای ما همگانی هستند ولی نحوه ای که این نیازها ارضا می شوند از فردی به فرد دیگر تفاوت دارد. حتی با وجود آنکه افراد خود شکوفا ویژگی های مشترکی دارند، رفتار آنها همانند نیستند. خود شکوفایی به عنوان هدف اصلی و ضروری بیانگر اعتقاد مزلو به این است که در صورت فراهم بودن شرایط مناسب، می توانیم به بالاترین سطح عملکرد انسان برسیم.
او معتقد بود که ماهیت انسان ذاتا خوب، شایسته و مهربان است، ولی وجود شرارت را انکار نکرد. او معتقد بود که برخی افراد به قدری شرور هستند که نمی توان آنها را اصلاح کرد. شرارت صفت فطری نیست بلکه حاصل محیط نامناسب است.
ارزیابی در نظریه مازلو
مزلو تحقیق خود را به خاطر کنجکاوی درباره دو نفر که او را تحت تاثیر قرار داده بودند یعنی روت و ورتهایمر آغاز کرد. مزلو سعی کرد این ویژگی ها را در سایر افراد ارزیابی کند. مزلو برای ارزیابی شخصیت آنها از روش های مختلف استفاده کرد. او در مورد شخصیت های تارخی روی مطالب زندگینامه ای کار کرد و سوابق مکتوب را برای یافتن شباهت ها در ویژگی های شخصی بررسی کرد. او در مورد آزمودنی های زنده از مصاحبه، تداعی آزاد و آزمون های فرافکن استفاده کرد.
پرسشنامه جهت گیری شخصی (POI)
افرادی که این آزمون را انجام می دهند، باید مشخص کنند که از هر ۱۵۰ جفت بیان، کدامیک بیشتر در مورد آنها صدق می کند.
پژوهش درباره نظریه مازلو
مزلو از مورد پژوهی یا روش های آزمایشی یا همبستگی استفاده نکرد. منتقدان ایراد گرفته اند که روش های او برای بررسی آزمودنی های خودشکوفا دقیق و کنترل شده نبودند. مزلو برنامه کار خود را فقط تحقیقات راهنما نامید.
تحقیقات همبستگی. پرسشنامه جهت گیری شخصی وسیعا برای پژوهش همبستگی مورد استفاده قرار گرفته است.
سلسله مراتب نیازها. در تایید نظریه مزلو، بررسی زنان و مردان دانشجو معلوم کرد که ارضای نیازهای ایمنی، تعلق پذیری و احترام با روان رنجور خویی و افسردگی رابطه منفی دارد.
نیاز تعلق پذیری. این نیاز فقط می تواند از طریق معاشرت با دیگران، از آن مهمتر، پذیرفته شدن توسط دیگران براورده شود.
عزت نفس. پژوهش، موضع مزلو را که اعلام می دارد افرادی که عزت نفس بالا دارند از حرمت نفس و اعتماد به نفس بیشتری برخوردارند، تایید می کند. عزت نفس می تواند بر نگرش سیاسی و رفتار رای دادن تاثیر بگذارد.
نظریه خود مختاری
افراد از گرایش فطری ابراز کردن تمایلات و به کار بردن استعدادها و قابلیت ها و غلبه کردن بر چالش ها برخوردارند. تمرکز فرد بر انگیزش درونی به خود مختاری کمک می کند، به این صورت که فرد به خاطر علاقه و چالش خود فعالیت، نه به خاطر پاداش بیرونی آن را انجام می دهد. نظریه خود مختاری سه نیاز اصلی را مشخص می کند:
- شایستگی – نیاز به اینکه احساس کنیم می توانیم بر تکالیف دشوار تسلط یابیم.
- استقلال – آزادی عمل کردن مطابق با تمایلات، نیازها و ارزش های خودمان.
- ارتباط – نیاز به احساس کردن ارتباط نزدیک با دیگران.
ارضای این نیازها و تمرکز بر انگیزش درونی، با عزت نفس بالا و خودشکوفایی همبستگی مثبت دارد.
تاملاتی درباره نظریه مازلو
انتقادها از نظریه مازلو، بر روش های تحقیق او و فقدان داده هایی که نظریه او را به صورت آزمایشی تایید کنند تمرکز دارند. نمونه افراد به قدری کوچک است که نمی توان آن را به کل جمعیت تعمیم داد. روش مازلو بی ثبات و مبهم است. او توضیح نداد که چگونه نتایج آزمون را تعبیر یا مطالب زندگی نامه ای را تحلیل کرد. امکان دارد این توصیفات عملا آرمان خود مازلو را از فرد سالم منعکس کنند. انتقاد دیگر بر این است که بر چه اساسی فرض شده که خودشکوفایی فطری است. چرا نمی تواند رفتار آموخته شده و حاصل ترکیب منحصر به فرد تجربیات کودکی باشد؟