خطاهای شناختی چه هستند؟ فهرست خطاهای شناختی و انواع آنها
خطاهای شناختی یا Cognitive Errors
۱ – ذهن خوانی :
یکی از خطاهای شناختی است که شما فرض را بر این می گذارید که می دانید آدم ها چه فکر می کنند بی آن که شواهد کافی در مورد افکارشان داشته باشید. مثلاً، “او فکر می کند من یک بازنده ام”.
۲ – پیش گویی :
یکی از خطاهای شناختی پیش گویی است که در آن آینده را پیش بینی می کنید. پیش بینی می کنید که اوضاع بدتر خواهد شد یا خطری در پیش است. مثلاً در امتحان قبول نخواهم شد یا این شغل را به دست نخواهم آورد . تفکر پیش بینی منفی ، طالع بینی، نیز نامیده می شود.
به این معنی که شخص اعتقاد دارد اتفاق ناگواری رخ خواهدداد.
اگرچه قرائن و شواهد از این پیش بینی حمایت نکنند.
فردی ممکن است پیش بینی کند که در امتحان شکست خواهدخورد.
اگرچه وی خود را برای این امتحان مهیا کرده و در امتحانات قبلی خود موفق بوده باشد
در این نوع استنباط، شکست یا پیش بینی منفی در آینده، به وسیله حقایق حمایت نمی شود.
۳ – فاجعه سازی:
یکی دیگر از خطاهای شناختی است که در آن شما بر این باورید که آنچه که اتفاق افتاده است یا اتفاق خواهد افتاد آنچنان دردناک و غیرقابل تحمل خواهد بود که شما نمی توانید آن را تحمل کنید . مثلاً: “اگر در امتحان رد شوم، وحشتناک است”.
۴ – برچسب زدن :
از جمله خطاهای شناختی برچسب زدن است . در این حالت یک ویژگی منفی خیلی کلی را به خود و دیگران نسبت می دهید. مثلاً: “من دوست داشتنی نیستم” یا “او بی لیاقت است”.
۵- دست کم گرفتن جنبه های مثبت :
مدعی هستی که دستاوردهای مثبت شما یا دیگران ناچیز و جزئی هستند. مثلاً: “این وظیفه زن خانه است، بنابراین وقتی به من توجه می کند که شق القمر نکرده است “. “این موفقیت ها که مهم نیستند، خیلی آسان به دست آمدند”.
۶ – فیلتر منفی :
تقریباً منحصراً بر جنبه های منفی متمرکز می شوید و به ندرت به جنبه های مثبت توجه می کنید .مثلاً: “اگر نگاهی بیاندازید متوجه می شوید چه تعداد آدم هایی هستند که مرا دوست ندارند”.
۷ – تعمیم افراطی :
صرفاً براساس یک رویداد خاص ، یک الگوی کلی منفی را استنباط می کنید. مثلاً: “این اتفاق همیشه برای من پیش می آید، انگار من خیلی جاها شکست می خورم”.
۸ – تفکر دو قطبی : آدم ها یا اتفاق ها را به صورت همه یا هیچ می بیند. مثلا : “همه مرا کنار گذاشته اند ” یا “وقت تلف کردن بود”.
۹ – بایدها :
رویدادها برمبنای این که چطور باید می بودند تفسیر می کنید و نه بر مبنای این که واقعاً چطور هستند. مثلاً “باید خوب عمل کنم، و اگر خوب عمل نکنم یعنی شکست خورده ام”.
۱۰- شخصی سازی :
به خاطر اتفاقات ناخوش ایند منفی ، تقصیر زیادی را به صورت غیر منصفانه به خود نسبت می دهید و به این موضوع توجه نمی کنید که دیگران باعث اتفاقات خاص می شوند مثلاً “ازدواجم به بن بست رسید، چون من شکست خوردم”.
شخصی سازی یعنی پذیرفتن مسئولیت درباره چیزهایی که ارتباط زیادی با فرد ندارند و یا اصلا مربوط به فرد نیست. بنابراین، فرد افسرده ای که نتوانسته هنگام گذر، نگاه دوستش را به سوی خود جلب کند، ممکن است فکر کند، «از دست من، ناراحت شده است».
شخصی سازی و سرزنش، منجر به احساس گناه، خجالت و ناشایست بودن می شود. بعضی ها هم عکس این کار را می کنند و سایرین و یا شرایط را علت مسائل خود تلقی می کنند و توجه ندارند که ممکن است خود نیز در ایجاد گرفتاری سهمی داشته باشند. علت زندگی زناشویی بد من این است که همسرم منطقی نیست. سرزنش به خاطر ایجاد رنجش، در اغلب موارد موثر واقع نمی شود.
۱۱ – مقصر دانستن :
فرد دیگر ی را منبع اصلی احساسات منفی تان می دانید و مسئولیت تغییر خودتان را نمی پذیرید. مثلاً “تقصیر اوست که من الآن این گونه احساس می کنم” یا “تمام مشکلات من تقصیر والدینم است”.
۱۲ – مقایسه های غیرمنصفانه :
اتفاق ها را براساس استانداردهایی تفسیر می کنید که واقع بینانه نیستند . به این ترتیب که به افرادی توجه می کنید که بهتر از شما عمل می کنند و در نتیجه خودتان را در مقایسه با دیگران حقیر و پست می بینید. مثلاً: “او در مقایسه با من موفق تر است” یا “دیگران بهتر از من امتحان دادند”.
۱۳ – همیشه پشیمان بودن :
تمرکز و اشتغال ذهن ی با این که من می توانستم بهتر از این ها عمل کنم به جای توجه به این که من الآن چه کارهایی را می توانم بهتر انجام بدهم . مثلاً: “اگر تلا ش کرده بودم می توانستم شغل بهتری داشته باشم” یا “نباید این حرف را می زدم”.
۱۴ – چه می شود اگر؟
یک سلسه سؤالات می پرسید که همه به این صورت هستند که “چه می شود اگر “، اتفاق خاصی بیافتد؟ و البته شما هرگز از پاسخی که به خود می دهید راضی نیستید. مثلاً: “درست ، ولی اگر مضطرب شوم چه؟” یا “اگر نتوانم درست نفس بکشم چه؟”
۱۵ – استدلال هیجانی :
اجازه می دهید که احساساتتان ، تفسیرتان از واقعیت را ه دایت کنند . مثلا : “احساس افسردگی می کنم، و این یعنی ازدواجم به بن بست خورده است.
۱۶- ناتوانی در عدم تأیید شواهد :
همه مدارک یا شواهد بر علیه افکار منفی تان را رد می کنید. مثلاً وقتی این تفکر را دارید که “دوست داش تنی نیستم “، هر مدرکی که نشان بدهد آدم ها شما را دوست دارند را رد می کنید. در نتیجه افکارتان قابل رد کردن نیستند، یک مثال دیگر : “موضوع واقعاً این نیست، مشکلات عمیق تر از این حرف ها هستند، دلایل و عوامل دیگری در کارند”.
۱۷ – برخورد قضاوتی :
خودتان، دیگران و اتفا ق ها را به جای این که صرفاً فقط توصیف کنید، بپذیرید یا درک کنید، به صورت سیاه و سفید ارزیابی می کنید؛ خوب و بد یا برتر و حقیر. خودتان و دیگران را بر مبنای معیارهای دلبخواه و سلیقه ای قضاوت می کنی د و به این نتیجه می رسید که خودتان یا دیگر ان کوتاهی کرده اید. به قضاوت دیگران یا به قضاوت سخ تگیرانه از خودتان درباره خو یش بها می دهید . مثلاً “در دانشگاه خوب درس نخواندم ” یا “اگر تنیس کار کنم، خوب از آب در نمی آید ” یا “ببین چقدر موفق است، من نیستم”.
مطالب مرتبط با خطاهای شناختی : رفتار درمانی شناختی