درمان معنوی : روان درمانی مبتنی بر رویکرد دینی و معنوی
درمان معنوی یا روان درمانی مبتنی بر رویکرد دینی و معنوی
انجمن روانپزشک آمریکا (APA) به چاپ دستورالعملی برای روانپزشکان پرداخته است که در آن به تاثیرات فرهنگ و مذهب[۱] در زندگی بیماران اشاره شده است.
در این دستورالعمل به نحوه ارزشیابی بیماران اشاره شده است که در آن باید ویژگیهای فرهنگی مذهبی بیمار در نظر گرفته شود. به صورتی که در دوره انترنی روانپزشکی دانشجویان حتماً باید درسهای راجع به مذهب و معنویت بگذرانند.
تحقیقات جدید نشان داده است که بیماران روانی نیازهای معنوی دارند که اگر به آن پرداخته شود ممکن است به درمان آنها کمک نماید. در بررسی که توسط فیتچر، بورتن و همکارانش (۱۹۹۷) انجام شده مشخص گشته ۸۸% درصد بیماران روانی نیازهای معنوی و مذهبی دارند. این نیازها شامل اعتقاد، مناسک و نیازهای معنوی است که بیماران به آنها احتیاج دارند. اعتقادات مذهبی شامل نیاز به شناخت خداوند، هدف و معاد در زندگی، و آرامش یافتن راجع به ترس از مرگ است. علاوه بر این در تحقیق فوق مشخص گردیده است که مذهب و معنویت منبعی از نیرو و آرامش است. شواهد و مدارک فوق نشان میدهد که مذهب و معنویت منحصر به جوامع سنتی نیست: بلکه در جامعهای مانند جوامع غربی و آمریکایی بر خلاف تصور عموم مذهب و معنویت نقش اجتماعی و فرهنگی مهمی دارد به طوری که ۹۰% درصد از آمریکایها مذهب را «خیلی مهم یا واقعاً مهم» در زندگی خود میدانند (ویتوتر ۱۹۹۸ به نقل از گالوپ) و ۷۲% درصد از ایشان با این جمله موافقند که مذهب من رکن اساسی زندگی من است» (همان منبع)
فیلیپ کوشمن در مقالهای حساس در مجله روانشناسی آمریکا (سال ۱۹۹۰) با دید بر خاسته از سنت آمریکایی گفته است که امروزه خود یا «خویشتن» در برابر خود محدود به جنسیت دوره ویکتوریایی مفهوم «تهی» تلقی میشود به این صورت که محیط امروزی خودی را شکل داده که با احساس فقدان حضور همه جانبه، سنت و معانی شترک روبروست. در این میان دو حوزه دارای بیشترین مسولیت هستند که یکی از آنها حوزه روان درمانی است (وست، ترجه شیرافکن و شهیدی ۱۳۸۴). شاید بشر امروزی نیاز بیشتری به دین و معنویت دارد و فقدان آن را بیشتر احساس میکند و بیماریهای نوپدیدی به وجود آمدهاند که ناشی از فقدان معنویت و دین هستند در اینجا است که آخرین انقلاب روانشناختی یعنی روانشناسی فرافردی[۲] به وجود آمده است که شاخه ای از روانشناسی انسانگرا محسوب میشود. که به قول مازلو «مکتبی است که درباره ارزشها و تجربههای متعالی بحث میکند» این تجربهای متعالی مستلزم گسترش و بسط هوشیاری به فراتر از مرزهای معمول خود و محدودیتهای زمانی و مکانی میباشد و در نهایت اینجاست که معنویت و دین به کمک روانشناسی و روان درمانی گریزان از دین میآید شاید بتواند از این طریق انسانهای تهی از خود را با غنای معنوی خویش آسوده و آرام سازد و بتواند انسان گرفتار در دام استرس ناشی از زندگی ماشینی را شفا دهد.
چرا باید در روان درمانی از معنویت و دین کمک گرفت ؟
همانگونه که در مقدمه بیان گردید شواهد نشان داده است که اکثر بیماران روانی به نوعی نیاز به خدا و عوامل معنوی و دینی را در خود احساس میکنند و آنها را به صورت علائمی چون افسردگی و اضطراب نشان میدهند. بنابراین بیان مسائل معنوی به درمانگر کمک میکند تا الف: تعارضهای روانی بیمار را بهتر درک کند ب: مداخلاتی را طراحی نماید که با دیدگاه و ایدولژی بیمار مطابقت داشته باشد ج: به تشخیص و کشف منابعی معنوی و دینی بپردازد که باعث آرامش و تسکین بیمار میشوند د: و در نهایت روابط درمانی را استحکام بخشد. (کونیک ۲۰۰۵) از میان بیمارهای روانی وسواس و اضطراب نشات گرفته از زمینه انعطاف ناپذیری و خشک مذهبی بیمار هستند که با شناخت آن زمینه میتوان بهتر به درمان بیماران پرداخت. علاوه بر این برخی از اعتقادات خشک مذهبی باعث ایجاد مقاومت در بیماران میگردند که یکی از تبیینهای که برای این مقاومت میتواند وجود داشته باشد عقاید و انکار خشک مذهبی است. از علل و عوامل افسردگی میتواند احساس گناه شدید ناشی از اشتباهات و گناهان گذشته فرد نام برد بنابراین آگاهی درمانگر از مسائل معنوی و دینی میتواند به تشخیص و درمان روانی کمک کند.
معنویت چگونه به انسان بیمار کمک میکنند؟
امروزه بسیاری از متخصصان بهداشت، به نیرو و توانایی معنویت پیبردهاند. هربرت بنون، رئیس مرکز بهداشت روانی دانشگاههای هارواد معتقد است ترکیبی از روشهای آرام سازی و رفتاری مانند نماز، دعا و نیایش باعث تسکین بسیاری از دردها همچون دردهای مزمن و بیخوابی میشود. او در بررسی خود به نقش مثبت دین و معنویت در زندگی اشاره میکند و فقدان آن را عامل خلاء میداند (دیان، ۱۹۹۹).
گلزاری (۱۳۸۰) به نقل از میساک در مورد ارزش دین چنین بیان کرده است:
۱- دین، انسان را به فلسفه حیات مسلح میکند و به عقل وی روشنگری لازم را میبخشد. دین برای فرد نقشی ایفا میکند که قطب نما برای کشتی، یعنی در دریای زندگی جهت و راهنمایی را در اختیار او قرار میدهد.
۲- دین بر اراده انسان تاکید دارد و آن را تقویت مینماید و به فرد کمک میکند تا به فرمان عقل گردن نهد.
۳- دین نیازهای اساسی روح، به ویژه نیاز به عشق و و جاودانگی را تحقق میبخشد.
درمان و معنویت
تا به حال به نقش و اهمیت دین و مسائل معنوی در بهزیستی و سلامت روانی انسان پرداختیم مشاوره و روان درمانی نیز به عنوان یکی شاخهای علوم انسانی که هدف آن درمان بیماری و ناراحتی روحی است و در جهت باز گرداندن سلامت روحی به کمک انسان شتافته است لازم است که از این جنبه نیز وارد شده و با در نظر گرفتن نقش معنویت در زندگی انسان آن در حیطه تخصصی خود بکار گیرد. واژه psychotherapy یا رواندرمانی ترکیبی از دو واژه psych به معنای روح و therapy به معنای خادم یا مستخدم روح تشکیل شده است (تیک ۱۹۹۲ به نقل از وست).
در دوران قبل از رنساس مکانهای مذهبی در کنار علم پزشکی به درمان بیماران روانی میپرداختند و ریشه بیمارهای روانی را ارواح شیطانی میدانستند که ذهن انسان را تسخیر کردهاند به همین خاطر اکثر مجنونین یا دیوانگان مدتهای مدیدی در کلیسا به سر میبردند و با استفاده از روشهای عجیب و غریب شفا پیدا میکردند تا اینکه این نقش از کلیسا گرفته شده و به علم پزشکی واگذار گردید علت این تغییر جهت این بود که در ابتدا ریشه بسیاری از بیماریهای روانی را ارواح شیطانی یا اجنه میدانستند بعد از اینکه علم پزشکی پیشرفت کرد و به درمان برخی از بیماریهای که علائم روانی داشتند موفق شدند متخصصان این رشته به این نتیجه رسیدند که ریشه بیماری از بیماریهای روانی مسائل مهمی در بیولوژیک است به این ترتیب بود که نقش علم پزشکی در درمان بیماران روانی پر رنگ شد سپس بعد از دوران پست مدرنیسم دوباره عوامل روانی نقش خود را باز یافتند. این دوره و مراحل رشد نشانگر این مسله است که همیشه روانشناسی و روانی درمانی پیوندی ناگسستنی با مسائل معنوی و روانی داشته است.
مطالب مرتبط با درمان معنوی یا روان درمانی مبتنی بر رویکرد دینی و معنوی
مکتبهای درمانی و ارتباط آنها با دین و معنویت
رفتار گرائی شناختی
به دنبال ظهور روان تحلیلگیری و سپس افوال آن، مکتب جدیدی به نام رفتارگرایی بوجود آمد این مکتب روانشناسی معتقد بود که اختلالات روانی ناشی از یادگیریهای ناسازگار هستند و درمان عبارت از اصطلاح این یادگیریها افرادی چون واتسون و دیگران نقش رویا و تخیلات و به طور کلی معنویت را نادیده میگرفتند و معتقد بودهاند این تفاهم به این علت که به روش علمی قابل مطالعه نیستنند روانشناس باید مطالعه آنها را کنار بگذارد. اما اخیراً به دنبال پیشرفتهای که رویکرد شناختی داشته و با رفتارگرایی ترکیب شده است. این رویکرد به کشف روشهای درمانی پرداخته که دارای محتوای مذهبی هستند در این روشها که از محتوای کتب مذهبی و عقیدتی کمک گرفته است. به موفقیتهای چشمگیری در درمان بیماریهای روانی دست یافته است. نمونهای از روشهای این رویکرد میتوان به روش درمانی اشاره کرد که نیهان (۱۹۹۵) به آن دست یافته است در این روش رفتار درمانی با ذن بودائیسم ترکیب شده و در درمان اختلالات شخصیت مورد استفاده قرار گرفته است.
درمان انسانگرائی
در دیدگاه کسانی چون مازلو به مفاهیمی چون خود شکوفایی، تجربههای اوج و کمال برخورد میکنیم که حاکی از دیدگاه مثبت این نظریه پردازان نسبت به مسائل معنوی و دینی است. راجرز شرایطی را به نام «حضور» توصیف میکند که در آن شرایط نوعی تجربه فردی است فرد به درون ناشناخته خود راه یافته و در آن نیروی شفا بخش را مییابد که در آن به کمک بیمار میپردازد این حالت که نوعی هشیاری تغییر شکل یافته است مراجع و درمانگر در هم آمیخته شد و نیروی شفابخش درمانگر به وجود مراجع رخنه میکند و باعث شفای او میشود.
هر چند که این مفاهیم و تجربیات به باد انتقاد گرفته شده اما حاکی از نوعی جهانبینی و نیروی فراطبیعی است که انسان گرایان در درمان مراجعان خود از آن استفاده میکنند. در این روش درمانی از روشهای چون رابطه من و تو (بوبر)، عطوفت (تورن) صحبت به میان میآیند.
روانشناسی فرافردی
شاخهای از روانشناسی انسانگرا است که در آن سه نیروی اولیه مطرح میشود در این شاخه انسان را موجودی میدانند که میتواند فراتر از شهود، عرفان و معنویت راه پیدا کند و معتقد است انسان موجود وحدتپذیر و دارای استعدادی بالقوه برای رشد جامع تمام استعدادهای میدانند. از روشهای آن میتواند به نظریه کن ویلبر اشاره کرد که در آن انسان میتواند به مرحله وحدت بدن و ذهن دست پیدا کند و از این طریق علم معنویت را تجربه نماید این علم شامل سه سطح، سطح روحی، سطح دقت و سطح علی است و فراتر از این سطوح سطح آتمن آخرین سطح معنویت به شمار میرود که کلیه تجربههای انسانی در آن قابل تجربه است
برخی از مداخلههای درمانی نشات گرفته از معنویت (درمان معنوی)
۱- دعا و درمان معنوی :
تحقیق نشان داده است که دعا میتواند نقش مهمی در شفای بیمار داشته باشد هر چند که شواهد بدست آمده از این تحقیقات بسیار کم هستند ولی تاثیر آنها از لحاظ آماری معنادار است آیا ما میتوانیم این نتایج سودمند را نادیده بگیریم.
۲- آموزش معنوی و فنون تصویرسازی و درمان معنوی
شواهد در مورد اثر بخشی شیوههای فوق وجود دارد پرات و همکاران (۱۹۹۹) پس از مطالعات و بررسی خود به این نتیجه رسیدند که بیماران افسردهای که از روشهای آرامش معنوی و فنون تصویرسازی استفاده کرده بودند پس ۲۰-۱۸ جلسه استفاده از این روشها تا حدود زیادی بهبود یافتند.
۳- ترغیب مراجعان به بخشایشگری در درمان معنوی
ریچارد وبرگین (۱۹۹۷) معتقد بخشایشگری یکی از مداخلات رایج درمان معنوی است و برای اینکه اثر درمانی داشته باشد بیمار زمان استفاده از آن را تشخیص دهد.
۴- مشاوره با رهبران مذهبی در درمان معنوی :
در میان روانشناسان و روانپزشکان گرفتن مشاو.ره از سایر متخصصان و حتی پزشکان عمومی امری شایع و رایج است به تازگی در کشورهای چون آمریکا و اروپا روانشناسان و روانپزشکان از رهبران مذهبی نیز کمک گیرند مشاوره مذهبی با استفاده از بیانات نشات گرفته از کتب و متون مذهبی که متفاوت با باورهای مذهبی بیمارانشان است به منظور مقابله با افکار غیر منطقی بیماران استفاده مینمایند.
۵- چارچوب درمانی کنار آمدن با استرس
نظریه کنار آمدن (coping) یک تبیین دارد و آن این است که ما تلاش نماییم آنچه که در آن لحظه برایمان ارزش و معنا دارد را ارتقا دهیم. معناداری میتواند چیز روانی، اجتماعی، مذهبی و معنوی باشد. در نظامهای مذهبی و عقیدتی، منابعی ارجاعی سفارش شده است که ما در هنگام استرس به آنها مراجعه میکنیم. یکی از این منابع خداوند است که در متون مذهبی سفارش شده است که انسان به هنگام استرس به این پناهگاه رجوع نماید (پاراگمنت ۱۹۹۹۷). تحقیقات شواهدی دال بر اثربخشی این روش به دست دادهند.
عصب شناسی تجربیات معنوی و درمان معنوی
تکامل باعث رشد و گسترش ارتباتهای نورونی درون مغز شده است. قسمت قشری مغز همان تکاملی مغز انسان است که در دوره تکامل بوجود آمده است. این قسمت در لایه زیرین خود با لایه عمیقتری به نام قسمت هیجانی که شامل بخشهای خون سیستم لیمیک میشده که کنترل کننده هیجانات انسان میباشد در ارتباط این دو بخش مغز آنها تحت تاثیر فعالیتهای همدیگر قرارگرفته و نمود آن در تاثیر شناخت بر عاطفه و بلعکس عاطفه بر شناخت پیدا است. اکویل (۱۹۷۸) در مطالعات خود در ساختار مغز متوجه اپراتورهای عملی شده که اهمیت زیادی در رشد و گسترش تجربیات معنوی و مذهبی داردند.
این اپراتورهای شاخهای نورونی هستند که مسول دریافت احساسات واقعی هستند. احساسهای معنوی به خودی خود باعث تحریک این پایانهها میشود. بخشی دیگر از این اپراتور به نام اپراتورهای کلی وجود دارند که باعث میشوند اجزاء تجربیات واقعی به صورت تجارب گشتالتی و پدیدار شناختی بروز کنند. هر روانشناس نیاز دارد که یک فیلسوف نیز باشد تحقیقات نشان داده است که اعمالی همچون نماز دعا و نیایش میتواند باعث رشد قوه درک شده و پارامترهای فلسفی درمانگر و بیمار را افزایش دهد. (کارسون و دیگران، ۱۹۹۶). بنابراین درمانگری که خود سودمندی تجربههای معنوی واقف شده است میتواند با استفاده از این تجربیات سودمند و نحوه یادگیری آنها را نیز بیمار آموزش دهد
درمان معنوی