استرس از نظر علمی چیست ؟

استرس چیست؟

همۀ انواع استرس با هر شدّتی آسیب زننده یا بد نیستند؛ بلکه سطح بهینه ای[۱] از استرس برای ایجاد حرکت در انسان مفید است. اگر استرس از سطح بهینه فراتر باشد آسیب زننده می شود( سیوارد[۲]، ۲۰۰۶ ). از این رو بر مبنای شدّت، مدّت و پیامدهای استرس، نوعی طبقه بندی به شکلی که بیان خواهد شد صورت گرفته است:

  1. استرس خوب[۳]: موجب ایجاد انگیزه و تازه نفس شدن فرد می شود. مانند شکست در عشق، ملاقات با ستارۀ سینما. این نوع استرس زمانی روی می دهد که فرد نگران یک تهدید باشد.
  2. استرس خنثی[۴]: اطّلاعات یا تحریک حسّی که غیر مهم یا بدون نتیجۀ خاص ادراک می شوند مانند شنیدن خبر وقوع زلزله در منطقه ای ناشناخته برای فرد.
  3. استرس بد[۵]: تفسیر منفی و نامطلوب از یک رویداد واقعی یا تصوّری که فرد آن را تهدید کننده ارزیابی می کند و احساس مداوم ترس و عصبانیت را ایجاد می کند و عموماً تحت عنوان استرس نامیده می شود. دو نوع استرس بد مطرح شده است:
  • حاد: استرسی که شدید، ناگهانی امّا کوتاه مدّت است.
  • مزمن: استرسی که به شدّت استرس حاد نیست امّا مدّت زمان زیادی طول می کشد( سیوارد، ۲۰۰۶ ).

رابطۀ استرس بد، استرس خوب و سلامتی به وسیلۀ قانون یرکز – دادسون[۶] قابل توجیه است:

وقتی استرس افزایش پیدا می کند یعنی حرکت از استرس خوب به استرس بد آغاز می شود عملکرد یا سلامتی کاهش پیدا می کند و خطر بیماری یا اختلالات افزایش می یابد. سطح بهینۀ استرس نقطۀ میانی، قبل از تبدیل استرس خوب به استرس بد، است. مطالعات نشان می دهند که هورمون های مربوط به استرس در اندازه های بهینه، عملکرد فیزیکی و مهارت های پردازش ذهنی مانند تمرکز و هشیاری را بهبود می بخشد. بالاتر از این سطح بهینه همۀ جنبه های عملکرد در کارآمدی دچار افت می شوند. این سطح بهینه برای افراد مختلف، متفاوت است. از این رو تمرکز هر برنامۀ استرس بر دو چیز است: ۱) کشف جایی که این سطح بهینۀ استرس برای حفظ سلامتی فرد مفید است. ۲) کاهش سطوح برانگیختگی جسمی با به کارگیری مهارت های مقابله ای و تکنیک های آرمیدگی که فرد را از منطقۀ خطر دور می کند( سیوارد، ۲۰۰۶ ).

استرسور

موقعیت یا محرّکی که یک تهدید ادراک شود یک استرسور است. در شناسایی و فهرست کردن استرسورها دو مشکل اساسی وجود دارد. مشکل اوّل گستردگی آن هاست. مشکل دوم که در واقع پایۀ مشکل اوّل است این است که استرسورها از فردی به فرد دیگر متفاوتند. با این حال طی بررسی نظریه ها و پژوهش هایی که سعی در شناسایی استرسورها داشته اند، می توان به این نتیجه دست یافت که استرسورهای عمده به چهار دسته قابل تقسیم اند:

  1. استرسورهای فیزیولوژیکی: این نوع استرسور شامل تغییرات فیزیولوژیکی بدن مانند بلوغ، یائسگی، درد، بیماری، گرسنگی، محرومیت از خواب، تغییرات شدید در رژیم غذایی، ورزش و … می شود( سلیه، ۱۹۷۶؛ کلین و کوروین[۷] ، ۲۰۰۲ ).
  2. استرسورهای روان – درون فردی[۸]: این دسته از استرسورها در واقع ادراک فرد از محرک هاست که به وسیلۀ پردازش های ذهنی ساخته می شود( گیرادانو[۹] و همکاران، ۲۰۰۰ ). این دسته از استرسورها شامل ناکامی ها[۱۰]،تعارض ها[۱۱] و خود تحمیل گری[۱۲] فردی است( گادزلا و بلاگلا[۱۳]  ، ۲۰۰۱ ). استرسورهای روان – درون فردی، تهدید افکار، ارزش ها، اعتقادات، نگرش ها، نظرات و ادراکات فرد است که برای دفاع از “هویت” و “خود” از آن ها استفاده می کند بنابراین تهدید آن ها یعنی به خطر افتادن هویت و خود فرد. این نوع استرسور به شکاف بین خود ادراک شده[۱۴] و خود آرمانی[۱۵] بر می گردد.درصد گسترده ای از استرسورها عوامل روان – درون فردی هستند( گیرادانو و همکاران، ۲۰۰۰ )..
  3. استرسورهای اجتماعی( گیرادانو و همکاران، ۲۰۰۰ ): این نوع استرسورها در بطن اجتماع ایجاد می شود و ناشی از ارتباطات بین فردی و زندگی در محیط های اجتماعی مانند شهرها و تغییرات زندگی و … است.

تغییر یا ترفیع یا از دست دادن شغل، تغییر مقطع تحصیلی، تحت تبعیض نژادی یا جنسی بودن، فقدان کنترل، محرومیت از حقوق اجتماعی، فقدان یک فرد مهم، انزوا و تنها ماندن، انجام چندین وظیفه در یک زمان، مراقبت از یک بیمار همگی عوامل استرس زای اجتماعی هستند( کلین و کوروین، ۲۰۰۲ ).

زندگی شهری و ازدحام یکی از استرسورهای اجتماعی است که بیشترین فراوانی پژوهشی را بین موضوعات مربوط به استرس به خود اختصاص داده است. از جمله استرسورهای دیگر در این دسته می توان ناامنی مالی، قوانین، پایگاه اجتماعی – اقتصادی و تغییرات زندگی را نام برد( گیرادانو و همکاران، ۲۰۰۰ ).

  1. استرسورهای زیست – بومی[۱۶]( گیرادانو[۱۷] و همکاران، ۲۰۰۰ ): این دسته از استرسور ها همان فشارها[۱۸] هستند( گادزلا و بلاگلا، ۲۰۰۱ ). استرسورهای زیست – بومی تأثیرات محیط بیرونی بر بدن است که می توانند سبب آزاد سازی هورمون های استرس در بدن شوند؛ مانند گرما، سرما، نور و تششعات خورشیدی، جاذبۀ زمین، میدان های الکترومغناطیسی( که بر سه ریتم بدن یعنی ریتم های ۲۴ ساعته، ریتم های کمتر از ۲۴ ساعت و ریتم های بیشتر از ۲۴ ساعت بدن تأثیرگذار هستند )، تغییرات تکنولوژیکی( مانند آلودگی های الکتریکی و صوتی، سم های محیطی، افزودنی های غذایی ) ( گیرادانو و همکاران، ۲۰۰۰ ).

در برخی متون علمی، استرسورها تحت عنوان منابع استرس، مطرح شده و دسته بندی متفاوتی را برای آن ها ارائه نموده اند که ترکیبی از انواع استرس و استرسور است. نمونه ای از این نوع دسته بندی به طور مختصر بیان می شود:

  1. تغییرات زندگی[۱۹]
  2. استرسورهای مزمن[۲۰]
  3. درگیری های روزمرّه[۲۱]
  4. ناکامی
  5. انواع تعارض[۲۲]:
  • گرایش – گرایش[۲۳]
  • اجتناب – اجتناب[۲۴]
  • گرایش – اجتناب[۲۵] ( هافمن[۲۶]، ۲۰۰۵ )

تعریف استرس

اگر چه واژۀ استرس به دلیل استفادۀ رایجی که امروزه پیدا کرده است واضح به نظر می رسد و گاهی تصوّر می شود نیاز به توضیح و تعریف ندارد امّا بر مبنای رویکردهای مختلف به انسان تعاریف مختلفی از استرس ارائه شده است. از نظر فلاسفۀ شرق، استرس فقدان آرامش درونی محسوب می شود. در فرهنگ غربی، استرس به معنای فقدان کنترل است. از نظر فیزیولوژیک، استرس فرسودگی بدن است که سلیه آن را پاسخ غیر اختصاصی بدن به هر خواسته ای( چه خوب و چه بد ) می داند.  استرس از نظر روان شناختی آن چیزی است که لازاروس تعریف می کند: « اضطراب ناشی از رویدادها و مسئولیت هایی که فراتر از توانایی فرد است »( سیوارد، ۲۰۰۶ ).

اگر چه همان گونه که گفته شد واژۀ استرس استفادۀ عام یافته و همۀ افراد در جوامع مختلف واقفند که چه چیزی به آن ها استرس وارد می کند و تحت استرس بودن چه احساسی دارد، امّا در مورد برخی مسائل مهم در زمینۀ استرس، توافق وجود ندارد؛ به عنوان مثال این که:

  • آیا آنچه باعث استرس می شود رویدادهای خارجی است یا حالات درونی و تفکّرات فرد؟
  • در صورتی که رویداد خارجی سبب بروز استرس باشد، آیا همۀ افراد در برخورد با رویدادی خاص، واکنشی همانند نشان می دهند؟
  • در صورتی که استرس یک حالت درونی باشد، کدام بخش های ارگانیسم در آن درگیرند؟
  • آیا فقط رویدادهای منفی علّت بروز استرس است یا رویدادهایی با پیامدهای مثبت نیز می توانند چنین حالتی را در فرد ایجاد کنند؟

در پاسخ به سؤال های مطرح شده، پژوهشگران بر مبنای پژوهش هایی که در زمینه های فیزیولوژی استرس و عوامل محیطی تأثیرگذار بر آن انجام داده اند به این نتیجه دست یافته اند که استرس می تواند هم به عنوان یک رویداد خارجی( محرّک ) ، هم به عنوان یک حالت درونی ارگانیسم( پاسخ ) و هم به عنوان تجربۀ ناشی از تعامل بین فرد و محیط( ماسون[۲۷]، ۱۹۷۱ ) مورد بررسی قرار گیرد. بنابر نتایج حاصل از این پژوهش ها تعاریف مختلفی از استرس ارائه شده است. پژوهشگران مختلف، بسته به حیطۀ کاری خود به جنبه های مختلف استرس توجّه داشته اند. به عنوان مثال کسانی چون کنون و سلیه بیشتر به پاسخ های فیزیولوژیکی در برابر استرس پرداخته اند و آن را نوعی پاسخ قلمداد کرده اند که در برابر رویدادهای مثبت و منفی یکسان است هر چند یافته های روان – عصب – ایمنی شناسی[۲۸] نشان داد که تفاوت هایی بین استرس خوب و بد از نظر واکنش فیزیولوژیک وجود دارد.

در مقابل دیدگاه کسانی چون کنون و سلیه، آلکساندر[۲۹] ( ۱۹۵۲ ) بیشتر به بررسی نقش رویدادهای خارجی در بروز استرس و به تبع آن بروز بیماری های مختلف در ارگانیسم توجّه نموده است. به اعتقاد آلکساندر استرس های متفاوت محیطی، تعارضات هیجانی ویژه ای در پی دارند که به نوبۀ خود سبب برانگیختگی دستگاه های خاصّی از ارگانیسم شده و بسته به میزان آسیب پذیری هر بخش، منجر به مشکلات جسمی ویژه ای می شود. آلکساندر و به طور کلی پژوهشگران حیطۀ روان – تنی معتقدند که تعارضات زیر بنای ناهشیار ناشی از استرس، پایۀ بیماری های مزمن است. این نوع نظریۀ روان – تنی به نظریۀ ” اندام ضعیف ” منتهی شد که مطابق آن هر فرد بسته به اینکه در کدام اندام داخلی ضعیف باشد در برابر استرس، آسیب پذیری متفاوتی نشان می دهد؛ بر مبنای این نظریه بیماری هایی که ریشه در استرس دارند بیماری های قلبی و آسم هستند.

برخی پژوهشگران و نظریه پردازان دیگر مانند لازاروس و فولکمن ( ۱۹۸۴ ) به نقش تعامل فرد و محیط، ارزیابی های شناختی و تفاوت های فردی در بررسی های خود توجّه نمودند.

 متخصصان پزشکی کل گرا[۳۰] تعاریف سلیه و لازاروس را به این شکل بسط داده اند: ” استرس، ناتوانی در مواجهه با تهدید واقعی یا خیالی ادراک شده است که بهزیستی روانی، جسمی، هیجانی، معنوی فرد را به مخاطره انداخته و منجر به یک سری پاسخ های انطباقی فیزیولوژیک می شود. واژۀ مهم در این تعریف که باید مورد تأکید قرار گیرد واژۀ « ادراک شده » است که باعث می شود موقعیتی برای یک فرد تهدید و برای فرد دیگر ناچیز و غیر قابل اندیشیدن باشد( سیوارد، ۲۰۰۶ ).

با توجّه به آنچه بیان شد می توان تعاریفی را که تا به حال در مورد استرس بیان شده اند به شکل زیر خلاصه نمود:

  • بر هم خوردن تعادل حیاتی( کنون[۳۱]، ۱۹۲۹ به نقل از سیوارد، ۲۰۰۶ ).
  • یک عدم تعادل بین مطالبات محیط و توانایی پاسخگویی ارگانیسم( مک گراف[۳۲]، ۱۹۷۰ به نقل از سیوارد، ۲۰۰۶ ).
  • یک پدیدۀ ادراکی که از مقایسه بین خواستۀ فرد و توانایی او برای دستیابی به آن ایجاد می شود. یک عدم تعادل در این ساز و کار، منتج به تجربۀ استرس و پاسخ استرس می شود( کاکس[۳۳]، ۱۹۷۸ به نقل از سیوارد، ۲۰۰۶ ).
  • ناتوانی فرد برای بازداری یا تقلیل ادراک، یادآوری، انتظار یا تصویرسازی موارد کوچکی که به طور واقعی یا خیالی، بزرگ شده یا فاصلۀ افزایش یافته ای با حالت تجربۀ خوشایند دارد و در نهایت نیاز به نزدیک شدن به حالت خوشایند را فرامی خواند( کاپلان[۳۴]، ۱۹۸۳ ).
  • موقعیت یا احساسی که فرد هنگام ادراک مطالباتی فراتر از منابع فردی یا اجتماعی قابل تجهیز، تجربه می کند( لازاروس[۳۵]، ۱۹۸۴ ).
  • پاسخ به یک فقدان واقعی، تهدید فقدان یا فقدان دستیابی به منابعی که همۀ افراد به طور فعّال در جستجوی دستیابی به آن یا حفظ آن هستند( هابفول و لیلی[۳۶]، ۱۹۹۳ ).

واکنش های بدن به استرس

مک اون[۳۷]( ۲۰۰۵ ) در مقابل مفهوم ” تعادل حیاتی ” کنون، مفهوم ” ثبات[۳۸] ” را به منظور توضیح واکنش بدن به استرس به کار گرفت. ثبات به معنای توانایی ارگانیسم برای دستیابی به خطّ پایه ای از پاسخ است که پیش از بروز استرس و در حالت آرامش، تجربه شده است.هنگام بروز استرس سیستم های بدنی دچار نوسان های متعدّد جهت سازگاری با رویداد می شوند. در طول استرس مزمن، پرکاری یا کم کاری سیستم های ثبات منجر به فرسودگی بدن می شود. مک اون در بررسی اثرات استرس مزمن، بر مفهوم بار ثابت[۳۹] متمرکز شد. بارثابت تغییراتی است که ناشی از استرسور خاصّی در بدن روی می دهد و با وجود تلاش بدن از میزان آن کاسته نمی شود. او معتقد است هر استرسور می تواند چهار پاسخ به دنبال داشته باشد:

  1. پاسخ به هنجار به استرس[۴۰] : در بسیاری از استرس های حاد، سیستم سمپاتیک قبل و در طول استرس فعّال شده و سپس فرد با استرس سازگار می شود.
  2. پاسخ به استرس تکرار شونده[۴۱] : در این حالت استرس حاد در طی زمان تکرار می شود و پاسخ بدن به استرس، هر بار فعّال شده و دوباره به خطّ پایه بر می گردد.
  3. پاسخ به استرس مزمن[۴۲] : در پاسخ به استرس مزمن یا طولانی مدّت، بار ثابت و جود دارد و کم شدن پاسخ که در استرس تکرار شونده روی می دهد در پاسخ به استرس طولانی مدّت وجود ندارد. این منجر به مشکلاتی از جمله بیماری های کرونری قلبی می شود.
  4. پاسخ نابسنده[۴۳] به استرس: این زمانی اتّفاق می افتد که استرسور متوقّف شده است امّا بدن قادر به متوقّف کردن پاسخ نیست و هورمون های استرس همچنان در بدن آزاد می شوند.

نشانه های بار ثابت از نظر مک اون و همکارانش( ۲۰۰۵ ) عبارتند از: فشار خون بالا، تصلّب شرایین، نسبت بیشتر دور کمر به دور باسن، ماندن چربی به مدّت طولانی در بدن و بی نظمی های خواب.

همان گونه که گفته شد استرس به همان اندازه که یک پاسخ و نتیجه است؛ می تواند یک محرّک و علّت باشد. پژوهشگرانی که در زمینۀ استرس بررسی هایی را انجام داده اند به این نتیجه رسیده اند که استرس برای برخی پیامدهای ناخوشایند مانند بیماری های قلبی، سرطان، پرتنشی[۴۴] ، سردردهای میگرنی، زخم های گوارشی، حساسیت ها و مشکلات سازگاری، محرّک و علّت است و از سوی دیگر،استرس پاسخ و نتیجۀ عوامل جسمی، روانشناختی و محیطی است که همراه با بیماری ها، جراحات یا ناتوانی ها، سر و صدا، شلوغی، دمای بسیار کم یا زیاد، وضعیت مالی یا موقعیّت زندگی نامطلوب اتفاق می افتد( دی گراف و اسکافر[۴۵] ، ۲۰۰۸ ).

واکنش های افراد را به موقعیت های استرس زا به هر شکل از پاسخ که باشد به چهار بخش تقسیم می شود: فیزیولوژیکی، رفتاری، شناختی، هیجانی( گادزلا و بلاگلا، ۲۰۰۱ ).

واکنش های فیزیولوژیکی

در واکنش فیزیولوژیکی بدن به استرس سه سیستم بدنی به طور مستقیم درگیرند:

  1. سیستم عصبی
  2. سیستم درون ریز
  3. سیستم ایمنی

واکنش های رفتاری بدن

استرس بر رفتار نیز می تواند اثرگذار باشد. افرادی که استرس های شدید را تجربه می کنند ممکن است از مشکلات رفتاری مداومی، که می تواند پیامد تأثّرات فیزیولوژیکی یا شناختی استرس باشد، رنج ببرند. استرس منجر به رفتارهای بین فردی منفی نیز می شود. حتّی سطوح پایین استرس می تواند تأثیر منفی بر رفتار داشته باشد. در پژوهشی از دو گروه آزمودنی خواسته شد به صورت انفرادی از فروشگاه یک تفریحگاه خرید کنند. اعضای  یک گروه زمانی به خرید می رفتند که تفریحگاه شلوغ بود( موقعیت استرس زا ) و اعضای گروه دیگر زمانی که تفریحگاه خلوت بود. هر دو گروه پس از خرید با زنی مواجه می شدند که لنزهای تماسی خود را گم کرده بود. گروهی که خرید استرس زا در محیط شلوغ را تجربه کرده بودند، در مقایسه با گروهی که تجربۀ خرید از محیط خلوت را داشتند، کمتر احتمال داشت به آن زن کمک کنند و یا اگر کمک می کردند وقت کمتری را برای این کار می گذاشتند. رفتار های دیگر ( مانند غذا خوردن، رفتار جنسی، کار کردن، رفتار همدلانه و … ) نیز تحت استرس، تضعیف می شوند( ساندرسون، ۲۰۰۴ ).

واکنش های شناختی بدن

همان گونه که استرس تأثیرات منفی بر سلامت جسمانی دارد؛ بر سلامت روان نیز تأثیرات منفی می گذارد. در رویارویی با استرس،ذهن به سرعت به تهدید دریافت شده واکنش نشان می دهد و مغز تلاش می کند تا آنچه را در حال پیش آمدن است کشف کند و تشخیص دهد که آیا این موقعیّت با آنچه قبلاً تجربه شده است، تشابهی دارد یا نه؟ و آیا راهبردهای قبلی کاربردی در موقعیّت فعلی دارند؟ افراد تحت استرس شدید در تمرکز بر تکالیف خاص مشکل دارند  به دلیل سرمایه گذاری ذهن بر مدیریت استرس، تمرکز بر برنامه ریزی، بارش فکری[۴۶]، جستجوی پس خوراند[۴۷]، مباحثه و خلاقیت امکان پذیر نیست و فکر کردن در مورد هر چیزی مشکل می شود( ساندرسون[۴۸]، ۲۰۰۴ ).

بررسی های مک اون[۴۹] و همکارانش( ۲۰۰۵ ) نشان می دهد که رویارویی با استرس در بانک حافظه تداخل ایجاد می کند؛ وهله های تکرار شوندۀ استرس سبب مرگ سلول های مغزی در قشر پیش پیشانی[۵۰] ، آمیگدال[۵۱] و هیپوکامپ[۵۲] ( بخشی که در یادگیری و حافظه نقش دارد ) شده و در قسمت های مذکور، تحلیل رفتگی ایجاد می کند. ساندرسون( ۲۰۰۴ )، با استناد به یافته های علمی، معتقد است استرس، به دلیل افزایش بر انگیختگی فیزیولوژیکی، منجر به تصمیم گیری نامطلوب می شود. افرادی که استرس را تجربه می کنند به احتمال کمتری در تصمیم گیری به گزینه های مختلف توجّه می کنند و بیشتر تصمیمات تکانشی می گیرند.

واکنشهای هیجانی بدن

هیجان ها نیز مانند سایر عملکردهای دیگر بدن به سرعت از عامل خطر آفرین تأثیر می پذیرند. استرس منجر به دامنه ای از هیجانات منفی مانند ترس، اضطراب و ناراحتی می شود. استرس های روزانه منجر به ناکامی[۵۳] و بی احساسی[۵۴] می شود( ساندرسون، ۲۰۰۴ ).

سطوح بالای آدرنالین، کورتیزول و فشار خون هیجان هایی مانند عصبانیت و ترس را تشدید می کند و همدلی[۵۵] یا دلسوزی برای دیگران را کاهش می دهد. تحمّل چنین هیجانات شدیدی برای مدّت طولانی مشکل است و پس از مدّتی، فرسودگی[۵۶] ، غمگینی، افسردگی و تنهایی آغاز می شود. ۷۰ % وهله های افسردگی، پیامد استرس هستند( ون پراگ[۵۷] ، ۲۰۰۵ ). استرس موجب اضطراب و افسردگی در زنان و مصرف الکل در مردان می شود. سطوح بالا و مدیریت نشدۀ استرس منجر به بی خوابی، افسردگی، اضطراب مزمن و فقر ارتباطی با دیگران می شود( چاپلین[۵۸] و همکاران ، ۲۰۰۸ ).

مقابله با استرس

پژوهش هایی که در زمینۀ مقابله با استرس انجام شده اند، « مقابله با استرس » را با استناد به تعریف لازاروس و فولکمن مدّ نظر قرار داده اند. لازاروس و فولکمن[۵۹]( ۱۹۸۴ ) مواجهه را شامل تلاش های شناختی و رفتاری می دانند.آن ها مقابله با استرس را این گونه تعریف نموده اند: « فرآیند مدیریت خواست هایی که فراتر از منابع در دسترس فرد هستند ». به اعتقاد آن ها این فرآیند مدیریت شامل چند ملاک مهم است:

  • یک فرآیند افزایش آگاهی از خود، موقعیت و محیط.
  • یک فرآیند نظم هیجانی که لازاروس آن را مواجهۀ تسکین بخش[۶۰] می داند.
  • یک سری تغییرات رفتاری که لازاروس آن را مواجهۀ ابزاری[۶۱] می نامد.

بر اساس نظریۀ لازاروس و فولکمن( ۱۹۸۴ ) مقابلۀ موفّقیت آمیز در راستای اهداف خاصّی است؛ از جمله این که:

  • کاهش موقعیت های محیطی آسیب زا
  • افزایش تحمّل یا سازگاری فرد در مقابل حوادث منفی یا واقعیت ها
  • حفظ خود انگارۀ[۶۲] مثبت و تعادل هیجانی[۶۳] فرد
  • حفظ ارتباط های رضایت بخش فرد با دیگران
  • باز گرداندن فرد به ثبات هیجانی و فعّالیت های معمول، پس از یک دوره به هم ریختگی هیجانی و روان شناختی

شیوه های مقابله با استرس را بر مبنای نظر لازاروس و پژوهشگرانی که پس از او در این زمینه کار کرده اند به سه دسته تقسیم می کنند:

  • مسأله مدار[۶۴](PEC)
  • هیجان مدار[۶۵](EFC)
  • اجتناب مدار[۶۶](AFC)

در روش مقابله ای مسأله مدار، فرد عامل استرس را به منظور کاهش یا حذف تنش ناشی از آن، کنترل می کند. در حالی که در روش مقابله ای هیجان مدار، فرد واکنش های هیجانی ناشی از استرس را کنترل می کند( کاسیدی[۶۷]، ۱۹۹۹ ). مواجهۀ هیجان مدار به دلیل انکار یا تفکّر اجتنابی در مورد مسائل می تواند منجر به عدم سازگاری و به مخاطره افتادن بهزیستی جسمی و روانی شود( کینگ و مینر[۶۸]، ۲۰۰۰ ). در روش مقابله ای اجتنابی، فرد از روبه رو شدن با استرسور دوری می کند( کاسیدی، ۱۹۹۹ ). فولکمن و لازاروس ( ۱۹۸۰ ) دریافتند که وقتی افراد مسأله ای را غیر قابل تغییر بدانند بیشتر از راهبردهای هیجان مدار استفاده می کنند مثلاً سعی می کنند از آن فاصله بگیرند ( سعی می کنند همه چیز را فراموش کنند ). در چنین شرایطی افراد حالت گریز – اجتناب[۶۹] (به عنوان مثال بیشتر از معمول خوابیدن ) را انتخاب می کنند که به آن ها اجازه می دهد از فکر کردن به مسأله اجتناب کنند( ساندرسون، ۲۰۰۴ ).

پژوهشگران دیگری دو نوع سبک مواجهه را مشخص کرده اند:

  • اجتناب در مقابل رویارویی[۷۰]
  • جنگیدن در مقابل پیشگیری[۷۱]

اجتناب هیچ گونه راه حلّ مفیدی در اختیار فرد نمی گذارد و در واقع یک التیام موقّت است که گاه منجر به مزمن شدن استرسور و پیامدهای جسمی و روانی ناشی از آن می شود. سبک رویارویی مانند سبک جنگیدن بیشتر واکنش جسمی پاسخ استرس را در پی دارد امّا سبک پیشگیری بیشتر ماهیت شناختی با هدف آماده کردن فرد برای رویارویی با استرس قریب الوقوع را دارد( سیوارد، ۲۰۰۶ ).

البته شایان ذکر است که اگر چه سبک های مقابله ای را در منابع علمی همچنان به شیوه های گفته شده طبقه بندی می کنند امّا در دسته بندی برخی راهبردهای مقابله ای به عنوان زیر مجموعه ای از یک سبک نمی توان به قطعیت رسید. به عنوان مثال می توان گفت بازسازی شناختی، حلّ مسألۀ خلّاق، مدیریت منابع و … راهبردهای مسأله مدار، طنز درمانی و سرگرمی ها، بازگشت به مذهب و … راهبردهای هیجان مدار و انکار و مصرف الکل و داروها راهبردهای اجتناب مدار هستند امّا بر اساس بررسی منابع مربوط به استرس، نمی توان گفت مواجهۀ مهار یا نوشتن وقایع روزانه در کدام دسته جای می گیرند؛ در واقع این راهبردها، راهبردهای ترکیبی هستند. اگر به راهبردهای مقابله ای با این دید نگریسته شود استفاده از راهبردهای مسأله مدار در رأس اهمیت قرار می گیرد و اگر چه بر اساس یافته های کینگ و مینر( ۲۰۰۰ ) و پژوهش توکلی خمینی( ۱۳۷۷ ) ارتباط مثبت بین راهبردهای هیجان مدار و نشانه های آسیب شناختی وجود دارد، امّا راهبردهای هیجان مدار بر خلق فرد اثر گذاشته و منجر به افزایش بینش و تفکّر علّی در مورد استرسور می شود. این بینش به فرد کمک می کند که به این نتیجه دست یابد که رویداد در حال وقوع،تهدید کننده نیست و معنای مثبتی به استرسور بدهد( بیکر و برنبوم[۷۲]، ۲۰۰۷ ). بنابراین نمی توان با قطعیت گفت که راهبردهای هیجان مدار مفید نیستند تنها استنباطی که از بررسی نتایج پژوهش ها حاصل می شود این است که  می توان گفت راهبردهای مسأله مدار به دلیل این که به حلّ مسأله منتهی می شوند در مواجهه با استرس مفید هستند و راهبردهای هیجان مدار اگر به همراه راهبردهای مسأله مدار به کار گرفته شوند به کنترل خلق و دستیابی به بینش از مسأله کمک می کنند. راهبردهای موفّقیت آمیز مقابله با استرس دارای ۴ ویژگی هستند:

  • آگاهی فزاینده از مسأله

یکی از ویژگی های استرسورها این است که زاویه ای بسته از مسأله را به فرد نشان می دهند و فرد نمی تواند پردازش همه جانبه داشته باشد. یک راهبرد مواجهه ای مناسب، چشم انداز کاملی از مسأله در اختیار فرد می گذارد.

  • پردازش اطّلاعات

این بعد همان ارزیابی ثانویه ای است که لازاروس مطرح نموده است؛ یعنی ارزیابی تمامی منابعی که فرد برای مقابله در اختیار دارد.

  • تغییر رفتار

این مؤلّفه نتیجۀ پردازش اطّلاعات است. فرد با یک رویکرد شناختی جدید با استرسور مبارزه می کند.

  • حلّ آرامش بخش[۷۳]

مهمترین مؤلّفۀ مواجهه است و برای این که یک راهبرد مقابله ای، مؤثّر باشد باید معطوف به حلّ رضایت بخش مسأله باشد( سیوارد، ۲۰۰۶ ).

راهبردهای مقابله

درد جسمی، هیجانی، ذهنی و معنوی ناشی از استرس مزمن گاهی به حدّی شدید است که ممکن است افراد برای گریز از آن به الکل، دخانیات، داروها یا سرگرمی بیش از حد، روابط جنسی، غذا خوردن یا کار بپردازند در حالی که هیچ یک از این ها رویکرد های مهارتی به سوی مدیریت کردن استرس نیستند و می توانند منجر به مشکلاتی شوند که در عمل استرس را افزایش داده و به نوعی یک چرخۀ معیوب ایجاد کنند. البته راه های مؤثّری برای مدیریت استرس وجود دارد که می تواند فرد را مفیدتر و شادتر ساخته و روابطش را با دیگران بهبود بخشد. استفاده از یک راهکار در گرو مفید بودن آن است و این مفید بودن وقتی حاصل می شود که یک راهکار بتواند ۴ مؤلّفۀ اصلی بهزیستی را برای فرد حفظ نماید:

  • بهزیستی ذهنی[۷۴]

توانایی استنباط، پردازش، یادآوری و تبادل اطّلاعات.

  • بهزیستی جسمی[۷۵]

عملکرد بهینۀ سیستم های فیزیولوژیک اصلی بدن مانند سیستم های قلبی – عروقی، گوارش، غدد درون ریز.

  • بهزیستی هیجانی[۷۶]

توانایی احساس و ابراز دامنۀ کامل هیجان های انسانی و کنترل آن ها به حای کنترل شدن به وسیلۀ آن ها.

  • بهزیستی معنوی[۷۷]

رسیدن به آگاهی بالاتر که از رشد ارتباط با ود و دیگران، سیستم ارزشی قوی و هدف معنادار از زندگی منتج می شود( سیوارد، ۲۰۰۶ ).

بر اساس این ۴ مؤلّفه، مدیریت استرس شامل موارد زیر می شود:

  • دانش دقیق از واکنش های بدن در پاسخ به استرس دریافت شده
  • دانش دقیق از عوامل ذهنی، جسمی، هیجانی و معنوی همبسته با استرس
  • استفاده از فنون مؤثّر مواجهه برای رفع علل استرس
  • تمرین منظّم فنون آرمیدگی برای حفظ تعادل حیاتی بدن
  • ارزیابی دوره ای اثر بخشی مهارت های مواجهه ای و فنون آرمیدگی( سیوارد، ۲۰۰۶ )

بر اساس آنچه در متون علمی بیان شده است، به طور مختصر به راهبردهایی که افراد در رویارویی با استرس به کار می گیرند پرداخته می شود. البته همان گونه که گفته شد همۀ راهبردهای مطرح شده مفید نیستند و به حلّ آرامش بخش استرسور کمک نمی کنند.

۱- بازسازی شناختی[۷۸]

۲- اصلاح رفتار[۷۹]

۳- حلّ مسألۀ خلّاق[۸۰]

۴- افزایش مهارت های ارتباطی[۸۱]

۵- مدیریت منابع[۸۲]: مدیریت زمان و پول

۶- جستجوی اطّلاعات[۸۳]

۷- تدابیر اجتماعی[۸۴] و تشکیل گروه های حمایت اجتماعی[۸۵]

۸- توقّف فعّالیت های همزمان ( رقیب )[۸۶]

۹- مواجهۀ مهار[۸۷] ( خودداری از عمل و منتظر فرصت مناسب شدن )

۱۰ نوشتن وقایع روزانه[۸۸]

۱۱- هنر درمانی[۸۹]

۱۲- طنز درمانی[۹۰]

۱۳ رؤیا درمانی[۹۱]

 واژۀ درمان در راهبردهای اخیر به معنای درمان یک مشکل جسمی، روانی نیست بلکه به این معناست که فرد، خود نقش فعّالی در کنترل واکنش های جسمی و روانی خود به استرس دارد.

۱۴- سرگرمی ها[۹۲]

۱۵- بخشش[۹۳]

۱۶- بازگشت به مذهب[۹۴]

۱۷ -فنون آرمیدگی[۹۵]

 

۱۸- پذیرش[۱۰۶]

۱۹- انکار[۱۰۷]( عدم اشتغال ذهنی[۱۰۸] یا عدم اشتغال رفتاری[۱۰۹] )

۲۰- بی قیدی در مصرف دارو و الکل[۱۱۰]( لازاروس و فوکمن، ۱۹۸۴، سیوارد، ۲۰۰۶ و ؟، ؟ )

برخی از این راهبردها ( مانند دو راهبرد آخر )راهبردهای ناکارآمد هستند؛ امّا در بین راهبردهای کارآمد نیز برخی نسبت به برخی دیگر مفیدتر هستند و در دستیابی فرد به بهزیستی ذهنی، جسمی، هیجانی و معنوی در مواجهه با استرس کمک بیشتری می کنند. به همین دلیل در آموزش مهارت های مقابله با استرس بیشتر مدّ نظر قرار می گیرند. به دلیل اهمیتی که این راهبردها دارند به بیان مراحل برخی از آن ها پرداخته می شود. البته لازم به یادآوری است که در به کارگیری برخی از این راهبردها( مانند افزایش مهارت های اجتماعی ) رعایت ترتیب مراحل اهمیت چندانی ندارد؛ امّا در برخی دیگر( مانند حلّ مسألۀ خلّاق ) ترتیب مراحل دارای اهمیت است.

[۱]. optimal point

[۲]. Seaward, L. B

[۳]. eustress

[۴]. neustress

[۵]. distress

[۶]. Yerkes – Dadson principle

[۷]. Klein. L. C & Corwin. E. J

[۸]. psychointrapersonal

[۹]. Giradano, D

[۱۰]. frustration

[۱۱]. conflicts

[۱۲]. self-imposed

[۱۳]. Gadzella, B. M.,&Bloglu, M

[۱۴]. perceived self

[۱۵]. ideal self

[۱۶]. bioecological

[۱۷]. Giradano. D

[۱۸]. pressures

[۱۹] . life change

[۲۰] . chronic stressor

. [۲۱]درگیری های روزمرّه( hasseles )در واقع استرسورهای کوچکی هستند که در طول روز اتّفاق می افتند و کم اهمیّت به نظر می رسند امّا انباشتگی این استرسورهای کوچک به مرور زمان منجر به فرسودگی جسمی، هیجانی و روانی می شوند و  سندرم پرو بال سوختگی را به وجود می آورد

[۲۲] . conflict

[۲۳] .approach – approach

[۲۴]  avoidance – avoidance

[۲۵] approach – avoidance

[۲۶]. Huffman. K

[۲۷]. Mason. J W

[۲۸]. pychoneuroimmunology

[۲۹]. Alexander, F

[۳۰]. holistic medicine

[۳۱]. Canon

[۳۲]. Mc Grath

[۳۳]. Cox

[۳۴]. Kaplan

[۳۵]. Lazarus

[۳۶]. Hobfoll, S E and Lilly, R S

[۳۷] . Mc Ewen. B

[۳۸] . allostasis

[۳۹] . allosratic load

[۴۰] . normal response

[۴۱] . repeated stress

[۴۲] . prolonged / chronic stress

[۴۳] . inadequate response

[۴۴]. hypertension

[۴۵]. DeGraff.A.H, Schaffer. J

[۴۶]. brainstorming

[۴۷]. seeking feedback

[۴۸].  Sanderson.C.A

[۴۹]. MC Ewen. B

[۵۰]. pre-frontal cortex

[۵۱]. amygdala

[۵۲]. hippocampus

[۵۳] . frustration

[۵۴] . apathy

[۵۵]. empathy

[۵۶]. exhaustion

[۵۷]. Van Praag. H.M

[۵۸]. Chaplin. T. M

[۵۹]. Lazarus, R. S & Folkman S

[۶۰]. palliative coping

[۶۱]. Instrumental coping

[۶۲]. self – image

[۶۳]. emotional equilibrium

[۶۴]. problem-focused coping

[۶۵]. emotion-focused coping

[۶۶]. avoidance  – focuced coping

[۶۷]. Cassidy. T

[۶۸]. King.L.A & Miner. K. N

[۶۹]. escape –  avoidance

[۷۰]. avoidance versus confrontation

[۷۱]. combative versus preventive

[۷۲]. Baker. J. ,& Berenbaum. P. H

[۷۳]. peace full resolution

[۷۴]. mental well – being

[۷۵]. physical well – being

[۷۶]. emotional well – being

[۷۷]. spiritual well – being

[۷۸].  cognitive restructuring

[۷۹]. behavior modification

[۸۰]. creative problem solving

[۸۱]. communication skills

[۸۲]. resource management

[۸۳]. information seaking

[۸۴].social engineering

[۸۵].social groups

[۸۶]. suppression of competing activity

[۸۷]. restraint coping

[۸۸]. journal writing

[۸۹]. expressive art therapy

[۹۰]. humor therapy

[۹۱].dream therapy

[۹۲].hobbies

[۹۳].forgiveness

[۹۴]. turning to religion

[۹۵]. relaxation techniques

[۹۶]. diaphragmatic breathing

[۹۷] meditation

[۹۸]. Yoga

[۹۹]. mental imagery and visual

[۱۰۰]. music therapy

[۱۰۱]. massage therapy

[۱۰۲]. progressive muscular relaxation

[۱۰۳]. bio feed back

[۱۰۴]. آموزش خود زاد(autogenic training  ): نوعی فن آرمیدگی است ک در آن فرد هنگام بروز نشانه های ناکارآمد استرس، برای آرام سازی، پیام های هشیارانه ای را به قسمت های مختلف بدن می فرستد.

[۱۰۵]. تی آی چی چو آن( T’ ai’ chi’ ch’ uan ): نوعی مراقبۀ چینی است که در حال حرکت انجام می شود و در آن توالی حرکات وجود دارد. در این نوع مراقبه بدن با انرژی کلّی زندگی( chi ) هماهنگ می شود.

[۱۰۶]. acceptance

[۱۰۷]. denial

[۱۰۸]. mental disengagement

[۱۰۹]. behavioral disengagement

[۱۱۰]. alcohol – drug disengagement

شما ممکن است این را هم بپسندید