هیپنوز و چگونگی پیدایش آن (تاریخچه هیپنوتیزم)
هیپنوز
تاریخچه هیپنوتیزم (هیپنوز)
فلسفه، ادبیات و آیینهای شرقی و غربی آکنده از توضیحات وضعیتهای گوناگون خلسه، حالات جذبه و گسست خودبهخود در میان درمانگران و درمانجویان است. تاریخچه هیپنوتیزم به کشورهای ایران، هند، مصر و یونان بازمیگردد. در ایران قبایل مغها میتوانستند با بردباری در برابر سختی، خود را به پلهای از خلسه برسانند و در آن حالت نسبت به درمان پارهای بیماریها اقدام کنند. در هند، مرتاضها با تحمل ریاضتهای فراوان میتوانستند به حالت خلسه رفته کارهای خارقالعاده انجام دهند. سنگنبشتههای میخی برجایمانده پیش از زادروز مسیح ثابت میکنند که سومریان از این روش آگاه بودهاند پاپیروسهای ابه رس[۱] کهنترین نوشته درمان با هیپنوز هستند که نظریات و روشهای عملی پزشکی مصر را در ۱۵ سده پیش از زادروز مسیح نشان میدهند. بر پایه متون باستانی مصر، پزشک – روحانیان مصری از بیماران خود میخواستند دید خود را بر روی تکهای از فلز شفاف متمرکز کنند تا القای خلسه روی دهد. هیپوکرات درمان روان با چشمان بسته را توصیف نموده است. در میان رومیها، اسکولاپیوس[۲]، بیشتر درد بیمارانش را با تلقین آنها به خواب عمیق و ضربات آرام با دست درمان مینمود. در ۱۶۰۰ پیش از زادروز مسیح، وونگ تای[۳] پدر پزشکی چینی ذکر اوراد همراه با تکان دادن دست را برای درمان بهکار میبرده است (اخواناکبری و حسین زاده، ۱۳۹۱).
در ایران باستان مانتره پزشک به یاری نیایشهای مقدس و آسمانی درمان میکرده است. او کسی است که روش و هنر درمانیاش بهوسیله زمزمه واژگان آسمانی و قطعات اوستایی انجام میشده که برای نیروهای درونی و دستگاه اعصاب و عوامل روانی انسان درمانبخش و کارآمد بوده است. این پزشک درباره بیمارانی که دچار بیماریهای گوناگون روانی بودهاند روشهای درمانی گوناگونی را به کار میبرده و شیوههای گوناگون درمانی را عملی میکرده است. اندامی که این پزشک بهویژه بدان میپرداخته و دانش درمانی خود را بدان معطوف میداشته است، مغز و دستگاه عصبی بوده است (خدادادیان، ۱۳۵۶).
گمان میرود شیوه و چگونگی درمان او دربرگیرنده یک بیهوشی (شاید هیپنوتیزم) بوده، که به یاری آن بیمار را به واگوییها و اعترافات ناگزیر میساخته، او بیمار را معاینه میکرده و به یاری واژهها و بیانات کارآمد خود بیماران را تحت درمان قرار میداده است. مانتره پزشک به یاری واژگان مقدس آسمانی میتوانسته است بیمار روانی را از تلقینهای بیهوده و ناآرامیهای درونی و عدم تسلط بر اعصاب برهاند (خدادادیان، ۱۳۵۶).
مسمر معتقد بود که از آنجا که بدن انسانها از همان عناصر و ترکیباتی ساخته شده که از آنها تمام کائنات ساخته شده است، بنابراین کالبد انسان هم از همان قوانینی تبعیت میکند که بر سایر قسمتهای عالم از جمله ستارگان حکمفرماست. بنابراین، به صورتی مشابه بدن انسانها و سیارات تحت تاثیر نور، حرارت، الکتریسیته و تغییرات در قوه جاذبه قرار میگیرند. او تصور میکرد که دو نیمه از بدن در ارتباط با یکدیگر تا حدودی مانند دو قطب آهنربا عمل میکنند. زمانی در وضع سلامتی یا فیزیولوژیک یک انسان اختلالی پیدا میشود که در وضعیت توزیع، بسط و تعادل میدانهای مغناطیسی در بدن، اختلالی پدید آمده باشد. تصور میشد که مغناطیس حیوانی که نوعی سیاله (میدان با حوزه انرژی) انگاشته میشد، میتواند به درون تمام مواد نفوذ کند، و با نیروی اراده انسان، در تمام قسمتهای بدن به حرکت و جریان بیفتد. مسمر اعتقاد داشت که او با حضور خودش میتواند سیاله مغناطیسی را به قسمتهای مختلف بدن به جریان درآورد، با حرکت دستهایش مسیر حرکت انرژیها را تغییر و تنظیم و با حرکت دادن یک میله فلزی بزرگ به شکل صلیب یا گرز، به ایجاد، تقویت و هدایت جریان انرژی بپردازد و بالاخره بیماران از طریق اتصال به یک ظرف چوبی که پر از قطعات مغناطیسی بود، به یک مرکز عظیم از انرژی مغناطیسی متصل شوند (واتکینز[۴]، ۱۹۸۷).
نورولوژیست فرانسوی «ژان مارتین شارکو[۵]» حالت هیپنوز را بهعنوان یک پدیده فیزیولوژیک – عصبی (اصطلاحاً خواب عصبی) در نظر گرفت و آن را علامتی از بیماری روانپزشکی دانست. «پیر ژانه[۶]» از این دیدگاه درباره هیپنوز پشتیبانی کرد اما «هیپولیت برنهایم[۷]» که باور داشت «هیپنوز کارکردی از مغز بهنجار است» با هردوی آنان مخالفت کرد. «زیگموند فروید[۸]» هیپنوز را همراه «شارکو» بررسی کرد و این کار هسته مرکزی کار کلاسیک او درباره «هیستری» همراه «ژوزف بروئر[۹]» بود (اشپیگل و همکاران، ۲۰۰۵).
فروید (به نقل از اشپیگل و همکاران، ۲۰۰۵) در زندگینامه خود زمانی را که تصمیم گرفت بهکارگیری رسمی از هیپنوز را کنار بگذارد بازگویی کرده است. خانم بیماری طی حالت هیپنوز بازوهای خود را به دور گردن فروید حلقه کرد: «من بهاندازه کافی منصف و بزرگوار بودم که این پیشامد را بهپای گیراییهای غیرقابل مقاومت خودم نگذارم! و دریافت کردم که من در این لحظه چیستی عناصر رازآلودی را که پشت پدیده هیپنوز دستاندرکارند، دریافتهام. برای افتراق هیپنوز از دیگر پدیدهها که با آن تفاوت ویژهای دارند بایسته بود که کاربرد هیپنوز را متوقف کنم.»
فروید پدیده «انتقال» را کشف کرده بود و برای مهار یا حذف آن، تصمیم گرفت که بهکارگیری از القاهای هیپنوتیزمی را متوقف کند اما بهکارگیری از «تخت روانکاوی» را ادامه داد و توجه خود را بهجای خلسه هیپنوتیزمی به روند تداعی آزاد بهعنوان یک فن درمانی متمرکز ساخت، اما این تغییرات رسمی، پدید آمدن خودبهخود حالت خلسه در هنگام رواندرمانی را منتفی نکرد (اشپیگل و همکاران، ۲۰۰۵).
در سال ۱۹۵۵ انجمن پزشکی انگلستان هیپنوز را به رسمیت شناخت و پیشنهاد کرد که هیپنوز در دانشکدههای پزشکی آموزش داده شود. در سال ۱۹۵۸ انجمن پزشکی آمریکا و انجمن روانپزشکی آمریکا هیپنوز را بهعنوان یک روش درمانی کارآمد و بیضرر به رسمیت شناختند (اشپیگل و همکاران، ۲۰۰۵).
[۱] – the Ebers Papyrus
[۲] – Aesculapius
[۳] – Wong Tai
[۴] -Watkins
[۵] – Jean Martin Charcot
[۶] – Pierre Janet
[۷] – Hippolyte Bernheim
[۸] – Sigmund Freud
[۹] – Joseph Breuer
مطالب مرتبط با تاریخچه هیپنوتیزم (هیپنوز)
زایمان بدون درد با هیپنوتیزم توسط استاد جرالد کاین
ترک سیگار در یک جلسه به کمک هیپنوتیزم