مهارت تصمیم گیری و حل مساله به روش علمی و صحیح
مهارت تصمیم گیری و حل مساله
در زندگی ما انسانها واقعیتهای متعددی وجود دارند که ما چه بخواهیم و چه نخواهیم با آنها مواجه خواهیم شد. طی مباحث قبل به بررسی دقیقتر این واقعیتها و نیز چگونگی رویارویی با آنها پرداختیم. از جمله واقعیتهایی که هر کدام از ما دائماً با آنها برخورد داشته و خواهیم داشت، مشکل و تصمیمگیری است.
با مجموعه پکیج های آموزش مهارتهای زندگی به کودکان با روان راهنما همراه باشید
اگر از شما سئوال شود که در هنگام انتخاب یا تصمیمگیری به چه شیوهای عمل میکنید، چه جوابی میدهید؟
افرادی که فاقد مهارت تصمیم گیری و حل مساله اند، معمولاً:
- وجود مشکل را دلیل بر ضعف، بیکفایتی، بی لیاقتی، بیاستعدادی، نادانی و … خود میدانند.
- به هنگام مواجه با مشکلات و مواقعی که باید تصمیمی را بگیرند، مرتب خود را سرزنش و ملامت میکنند.
- معتقدند که یک دنیای خوب، دنیای بدون مشکل است.
- روش معمول این افراد، اجتناب یا فرار است.
- معمولا بدون اندیشیدن کافی و با عجله و تکانشی عمل میکنند.
- در مقابل مشکلات و موقعیتهای تصمیم برانگیز احساس درماندگی و نا امیدی میکنند.
- قادر به پیشبینی پیامد راه حلها و نتیجه تصمیمگیریهای خود نیستند.
مهارت تصمیم گیری و حل مساله مثل دیگر مهارتها یک فرایند چند مرحلهای است.
مرحله اول مهارت تصمیم گیری و حل مساله : خودآگاهی
شاید کمی مضحک بنظر برسد که ما با مشکلی مواجه شده و بخواهیم تصمیمی بگیریم ولی در ابتدا نزد خود فکر کنیم: «من با یک مشکل مواجه شدهام» و یا «من در حال تصمیمگیری هستم». اگر بیاد داشته باشید، خودآگاهی به این معناست که ما، خودمان، آگاهانه بدانیم که در چه وضعیتی بسر میبریم. بکار بردن این جزء از خودآگاهی به شکل گفتار درونی فوق باعث میشود که ذهن ما معطوف به مسأله یا تصمیم شود و بدین ترتیب آگاهی ما به وضعیت باعث میشود که تمرکز لازم جهت ادامه سایر مراحل ایندو مهارت فراهم گردد.
از طرف دیگر این امکان هم وجود دارد که اولین قدمها در مواجه با یک مشکل یا تصمیم، خودآگاهی باشد ولی از نوع منفی. معمولاً افرادی که در مواجه با مسائل و موقعیتهای تصمیم برانگیز ضعیف عمل میکنند نیز خودآگاهانه عمل میکنند ولی این خودآگاهی مبتنی بر ناتوانی و نقاط ضعف است.
همانطوریکه در مباحث گذشته مطرح شد، اصلیترین شاخص خودآگاهی افراد، گفتار درونی آنهاست. حال اگر خودآگاهی فرد مثبت باشد، گفتار درونی او هم به تبعیت از آن، محتوای مثبت خواهد داشت و بر عکس وقتی که آگاهی فرد نسبت به خود بیشتر مبتنی بر ناتوانیها و ضعفها باشد، گفتار درونی او نیز، همرنگ خودآگاهیاش خواهد شد. در بسیاری از مواقع، خودآگاهی منفی فرد ناشی از افکار نا کار آمد و نواقص شناختی (آیا آنها را بیاد میآورید) او میشود. بدین ترتیب ویروسهای ذهنی باعث برانگیختن بخش منفی خودآگاهی ما میشوند و ذهن با گفتار درونی منفی، این وضعیت را خواهد پذیرفت. فکر نکنید که اتفاقهای فوق طی روزها و ساعتها در مغز ما رخ میدهند بلکه سرعت آنها بحدی بالاست که موجب میشود ما به آنها آگاهی هم نداشته باشیم و طی همین اتفاقهای سریع است که ما آشفته و پریشان میشویم و توان ما در مواجه با حل مشکلات یا اخذ یک تصمیم مختل میشود:
«هر چه بلاست سر من نازل میشود.»
«من بیعرضهام و گر نه دچار دردسر نمیشدم.»
«من آدم بدرد نخوریام.»
جملات فوق تنها مشتی از خروارها گفتار درونی منفی است که ما در رویارویی با مشکلات روزمره، آنها را به زبان ذهن میآوریم.
بنابراین، اولین و مهمترین مرحله مهارتهای حل مسأله و تصمیمگیری این است که بجد سعی کنیم، خودآگاهی منفی خود را با بکاربردن گفتارهای درونی مناسب، مثبت کنیم:
«مشکل برای هر کسی پیش میآید و برای من هم پیش آمده است.»
«این یک تمرین است و باعث میشود که قویتر شوم.»
«قدرت من خیلی بیشتر از این چیزهاست.»
بنابراین آنچه که ما باید در اولین مرحله حل مسأله یا تصمیمگیری ـ خودآگاهی ـ انجام دهیم این خواهد بود که:
اولاً آگاهی داشته باشیم که باید مشکلی را حل یا تصمیمی را بگیریم.
دوماً این گفتار درونی در ذهنمان فعال شود که مشکلات، واقعیات زندگیاند و بسیاری از مواقع راه حل دارند.
سوماً با بکار انداختن گفتارهای درونی مثبت مانع از فعال شدن خودآگاهی منفی شویم.
مرحله دوم مهارت تصمیم گیری و حل مساله : تعریف دقیق مسأله یا تصمیم
یکی از مسائلی که بعضی از ما در مواجه با مشکلات و تصمیمها با آن روبرو میشویم این است که حالت استرسزای اینگونه موقعیتها موجب میشود، خود مشکل زیر سایه استرس و هیجانهای ناخوشایند در ابهام باقی بماند و در نتیجه بعلت اینکه ما ذهنیت روشنی به مسأله یا تصمیمی که باید گرفته شود، نداریم، به احتمال زیاد نخواهیم توانست که بطور مؤثری عمل کنیم.
آنچه که در مرحله دوم مهارتهای حل مسأله و تصمیمگیری رخ میدهد این است که به مشکل یا تصمیم بیشتر فکر کنیم: اینکه چه عواملی باعث ایجاد مشکل شده است، اینکه اهمیت تصمیم گرفته شده در فرایند زندگی چه خواهد بود و سئوالات متعدد دیگر باعث میشود که موقعیت از ابهام خارج شود. فراموش نکنید که اگر موقعیت مسأله گشایی یا تصمیمگیری مبهم و یا پیچیده باشد، نمیتوان راهحلهای مؤثری را پیدا کرد.
بدین ترتیب در مرحله دوم یعنی مرحله تعریف دقیق مشکل یا مسأله ما باید:
ضمن بررسی عوامل مؤثر در پیدایش مشکل و ضرورت تصمیمگیری، مشکل و یا تصمیمی که باید گرفته شود را به شکلی دقیق تعریف میکنیم:
«من باید یک کفش مناسب بخرم.»
«مشکل من این است که باید همزمان هم در مسابقات حاضر باشم و هم امتحان بدهم.»
«من باید از فرصت باقیمانده برای انتخاب رشته استفاده کنم و تصمیم خودم را بگیرم.»
جملات فوق اِعمال مرحله دوم مهارتهای حل مسأله و تصمیمگیری در موقعیتهای فعالیت سوم میباشد.
مرحله سوم مهارت تصمیم گیری و حل مساله : بارش فکری
شما طی جلسات گذشته، به اندازه کافی پی به فلسفه بارش فکری بردهاید. آنچه که طی بارش فکری صورت میگیرد این است که ما ذهن خود را به اندیشیدن وا میداریم. هنگامی که مشکل یا تصمیم دقیقاً مشخص و معلوم گردید ما طی بارش فکری تا آنجا که ممکن است راهحلهای متعدد و زیادتری را مییابیم. موضوع مهم در این مرحله کمیت راه حلها و تصمیمهاست نه کیفیت آنها. به این شکل که بدون ایجاد محدودیت برای ذهن، هر راه حل یا تصمیمی را که به ذهنمان آمد، بدون در نظر گرفتن خوبی یا بدی آن و مثبت یا منفی بودن آن یادداشت کنیم.
دو دلیل وجود دارد که چرا نباید ذهن را در مرحله بارش فکری سانسور کرد:
۱ـ هنگامیکه ما ذهن خود را راحت و باز بگذاریم ممکن است راهحلهای مناسبی بدست آوریم که ممکن است در حالت معمول و ایجاد سانسور اصلاً به آنها نزدیک نشویم.
۲ـ هدف این مرحله فقط دستیابی به راهحلها و گزینههای انتخابی زیادتر است و آنچه اهمیت دارد تعداد راه حل یا گزینهها است نه اینکه کدامیک بهتر است. ارزشیابی و قضاوت در مورد کیفیت راه حلها (مثبت یا منفی، کارآمد یا نا کارآمد) مربوط به مرحله بعد است. منطق بارش فکری این است که کمیت تولید کیفیت میکند. ما وقتی که راهحلها یا گزینههای متعددی را در نظر بگیریم، احتمال یافتن بهترین راه حل یا تصمیم بالاتر میرود:
الف: «من میتوان یک کفش چرمی،ورزشی، تابستان … بخرم.»
ب: «میتوانم برای غیبتهایم گواهی پزشکی ببرم.»
«میتوانم مشکلم را با مربی تیم در میان بگذارم.»
«میتوان مشکلم را با استادم در میان بگذارم و از او بخواهم نمره کمی را به امتحان کتبی اختصاص دهد و در عوض من یک کار عملی یا مقاله ارائه کنم.»
ج: «میتوانم از کسی پول قرض کنم.»
«میتوانم مشغول بکار شوم.»
«میتوانم پولهایم را پسانداز کنم.»
«میتوانم تقاضای وام کنم.»
راهحلهای فوق، راه حلها یا گزینههای موقعیتهای فعالیت سوم میباشند.
مطمئناً با کمی تفکر بیشتر، میتوان راهحلهای دیگری را هم یافت.
مرحله چهارم مهارت تصمیم گیری و حل مساله : ارزیابی راه حلها
طی این مرحله ما موظفیم که هر یک از راهحلهای مرحله دوم را مورد قضاوت و ارزشیابی قرار دهیم. آنچه در مرحله سوم مهم بود، راهحلهای متعدد بود و آنچه در این مرحله مهم است اندیشیدن به مزایا و معایب راه حلهاست.
نکته: این نکته بسیار مهم است که آنچه در ارزیابی یک راه حل بیشترین اهمیت را دارد این است که آن راه حل هم به نفع خود ما و هم دیگران باشد. راه حلی که فقط به یکی از ایندو نظر داشته باشد قطعاً راه حل مناسبی نخواهد بود. بدین ترتیب با در نظر گرفتن این موضوع ما از انتخاب راهحلها و تصمیمهای مخرب، بی فایده و مضر اجتناب میکنیم.
مرحله پنجم مهارت تصمیم گیری و حل مساله : انتخاب، اجرا و بازبینی راه حلها
هر کدام از ما میداند که بهترین راه حل، آن است که بیشترین مزایا و کمترین ضعف را داشته باشد. ما باید همواره سعی کنیم که در مقابله با یک مشکل، بیش از یک راه حل مناسب را در نظر داشته باشیم تا در صورتیکه اولی جواب نداد از دومی استفاده کنیم. بعد از انتخاب بهترین راه حل ما به اجرای راه حل مناسب میپردازیم. مرحله اجرا نیز از اهمیت بالایی برخوردار است چرا که بعضاً هجوم افکار ناکارآمد در این مرحله موجب میشود تا با وجود دستیابی به راهحلهای مؤثر، موقعیت مشکلزا بخوبی رفع نشود. افکار ناکارآمدی نظیر: «این مشکل، پیچیدهتر از آن است که با این کارها حل شود»، «من هیچوقت نتوانستهام تصمیم خوبی بگیرم»، « حتماً این راه حل، نتیجهای نخواهد داشت» و … از جمله افکار ناکارآمدی هستند که بر توانایی ما در مقابله با موقعیتهای مختلف زندگی تأثیر منفی بجای میگذارند. آگاهی بر این افکار ناکارآمد، به چالش کشیدن آنها و اتکاء بر تواناییها و نقاط قوت، نقش بسیار مهمی را در ناکارآمد کردن اینگونه موانع ایفاء میکنند.
بعد از انتخاب و اجرای یک راه حل، مشکلات و تصمیمهای آسانتر، کم و بیش، بخوبی رفع میشوند ولی مروری بر زندگی پیچیده امروزی، حکایت از آن دارد که ما در طول زندگی خود با مشکلات و تصمیمهایی مواجه میشویم که بحدی ابعاد مختلف زندگی ما را در بر میگیرند که براحتی نمیتوان راهحلهایی را یافت که حداکثر مزایا و حداقل معایب را داشته باشند. آنچه که در اینگونه مواقع، حاکی از درایت ماست بازبینی راه حل است به این معنی که پیامد راه حل یا تصمیم مورد ارزیابی قرار میگیرد، چنانچه راه حل یا تصمیم رضایتبخش باشد به پایان خوش داستان رسیدهایم و در صورتیکه راه حل یا تصمیم مؤثر نباشد، ما از دیگر راه حلهایی که در مرحله سوم و چهارم یافتهایم، استفاده میکنیم. در اینجا ذکر دو نکته لازم بنظر میرسد:
اولاً اینکه فرایند حل مسأله یا تصمیمگیری زمانی پایان مییابد که موقعیت برای ما اشتغال ذهنی ایجاد نکند.
دوماً اینکه ممکن است ما با موقعیتهایی مواجه شویم که شاید لازم باشد برای حل آنها، مجدداً از ابتدا شروع میکنیم.