آلپورت : گوردون آلپورت و نظریه صفات
گوردون ویلارد آلپورت در ۱۱ نوامبر ۱۸۹۷، درشهر موتنزوما،ایالت ایندیانا متولد شد. او چهارمین و کوچکترین پسر خانواده بود. آلپورت که برای همبازی شدن با برادر بزرگتر از خود کوچک بود و از همبازی شدن با کودکان خارج از خانواده کناره می گرفت، چنانچه خود او می گوید: من خود فعالیت های خودم را ساختم. زیرا من مناسب جمع پسران معمولی نبودم.
آلپورت از کودکی به مسایل فلسفی و مذهبی علاقه داشت؛ توانائیهای بیانی و کلامی او خوب بود. بر این اساس او خود را منزوی اجتماعی توصیف می کرد که خود محدوده فعالیت هایش را مشخص کرده بود. آلپورت در عین اینکه از بین ۱۰۰ دانش آموز با مقام شاگرد دوم فارغ التحصیل شد، اما خود را شاگرد باهوشی تلقی نمی کرد. آلپورت در ۱۹۱۵ وارد دانشگاه هاروارد شد، اما سالهای دانشجویی او پر از ماجراهای هیجان انگیزی بود؛ ازنمران بد،که در اولین امتحانات سال تحصیلی گرفته تا آشنایی او با تازه ترین یافته های خرد و فرهنگ، کمک و خدمات داوطلبانه برای کلوپ های پسرها. احتمالاً حس انسان دوستی، اخلاقیات و خدمات اجتماعی او نشأت گرفته از خوی و عادات والدین او بود. آلپورت از این کار خود احساس رضایتمندی و شایستگی می کرد.
آلپورت درسال ۱۹۱۹ مدرک لیسانس خود را در فلسفه و اقتصاد دریافت کرد؛ و هنوز درباره آینده شغلی خود چندان مطمئن نبود و زمانی که تدریس در ترکیه به او پیشنهاد شد این امر را برای خود فرصت مغتنم شمرد و اینکه ببیند از تدریس می تواند لذت ببرد یا خیر. زمانی که آلپورت در ترکیه بود، کمک هزینه ای تحصیلی برای دوره فوق لیسانس در هاروارد به او پیشنهاد شد. برادرش فایت که در یک شرکت تجاری آمریکایی در وین کار می کرد، از او دعوت به عمل آورد که در وین با وی ملاقات کند. آلپورت در وین ملاقات جالبی با زیگموند فروید داشت که بعدها بر عقاید او درباره شخصیت تاثیر عمیقی گذاشت.
هنگامی که آلپورتِ جوان به دفتر کار فروید راهنمای شد، آلپورت نمی دانست که چه بگوید. فروید آرام نشسته و نگاهش می کرد و منتظر بود تا سرصحبت را او باز کند. سرنجام آلپورت زبان می گشاید، شرح واقعه که خود شاهد آن بود به زبان می آورد، و داستان درمورد پسر خردسالی بود که ترس آشکار و بیش از حد از کثافت داشت. و زمانی که آلپورت داستان را به آخر رساند فروید لحظه ای درسکوت به او خیره شد و سپس از او پرسید« آیا آن پسر خردسال خود شما بودید؟» آلپورت بعداً می گفت از این سوال فروید به قدری احساس گناه و یکه خودم که فوراً موضوع صحبت را عوض کردم.
این ملاقات چنان تاثیرگذار بود که سرانجام آلپورت روانکاوی فروید را رد کرد و شخصیت آدمی را با دیدی کاملاً متفاوت بررسی کرد . سرانجام، آلپورت بعد ازسالها تحقیق و پژوهش و دریافت جوایز ومدال های گوناگون از مؤسسات و مراکز متعدد بین الملی، در۹ اکتبر ۱۹۶۷، دراثرسرطان ریه درگذشت.
تعریف شخصیت از نظر آلپورت :
آلپورت، شخصیت را این گونه تعریف میکند: «شخصیت، سازمان پویایی از نظام های جسمی – روانی در درون فرد است که چگونگی سازگاری اختصاصی آن فرد را با محیط تعیین میکند.»
مقصود آلپورت از سازمان پویا این است که شخصیت، با این که همه عناصر تشکیل دهندهاش با هم ارتباط و پیوستگی و همکاری دارند، پیوسته در رشد و تغییر و تحول است؛ ضمنا فعالیتهای بدنی و روانی از هم جدا نیستند و هیچ کدام به تنهایی شخصیت را درست نمیکنند، بلکه با هم آمیختگی دارند و بر روی هم شخصیت را تشکیل میدهند. معنای قسمت آخر تعریف آلپورت این است که، این شخصیت در هر فردی او را به وجهی خاص برای سازگاری با محیط به حرکت در میآورد، یعنی رفتار او را تعیین میکند. درباره این یکتایی و بیهمتایی افراد، یعنی اصل فردیت، آلپورت تاکید فراوان دارد و به همین جهت روانشناسی او را روانشناسی فرد هم خواندهاند.
به نظر میرسد آلپورت، بیش از آن که به دلیل ارایه نظریه خاص در شخصیت معروف شده باشد، به دلیل موضوعات و اصولی که مطرح کرده، مورد توجه است. او در طول زندگی حرفهای و پربار خود، به جنبههای انسانی، سالم و سازمانیافته رفتار انسان توجه کرد. این طرز تفکر در مقابل دیدگاهی است که انسان را موجودی زیستی، روانرنجور و دارای رفتار ماشینی تلقی میکند.
انگیزش:
از نظر آلپورت، هسته اصلی هر نظریه شخصیت، برخورد آن با انگیزش است. او برای توضیح انگیزش در بزرگسال بهنجار، مفهوم خودمختاری کارکردی را پیشنهاد کرد، بدین معنا که یک انگیزه از نظر کارکردی به هیچ تجربه دوره کودکی وابسته نیست. انگیزههای انسان مستقل از اوضاع و احوال اولیهای است که در آن بروز کردهاند. میتوان این را به درختی قیاس کرد، که از نظر کارکردی دیگر به آن دانهای که از آن روییده است بستگی ندارد. درخت خودمختار میشود درست همانگونه که نوع انسان بزرگسال چنین است. به نظر آلپورت، انگیزش را نمیتوان در دوره کودکی ردیابی کرد، بلکه تنها بر حسب رفتار و مقاصد زمان حال شخص میتوان آن را شناخت.
خصوصیات انگیزه ها:
۱) همزمانی انگیزه ها با رفتار: همزمانی به این معناست که، انجام رفتاری و یا ارایه فکر و اندیشه ازسوی فردی، توام با انگیزه لازم برای انجام آن کارهاست، درست در همان زمانی که این رفتار و اعمال به وقوع می پیوندد.
۲) هدف دار بودن انگیزه ها: در نگاه آلپورت، انگیزه ها دارای فرایند های شناختی است که از قبل برنامه ریزی شده است که بایست چه کارکردی داشته باشند و چه کاری را انجام دهند. دقیقاً برخلاف نظریه فروید که معتقدند، رفتارانسان ریشه در انگیزه های ناهشیار دارند.
۳) معاصر بودن انگیزه ها: معاصر بودن انگیزه های به این معناست که، منشاء و خواستگاه انگیزش در نگاه آلپورت ،دوران کودکی و تجربیات گذشته ای افراد(دیدگاه فروید) و یا تاریخچه اجدادی آنها(به گفته یونگ) نیست. انگیزه های افراد، ریشه در دوران حال دارند.
۴) منحصربه فردبودن انگیزه ها: در نگاه آلپورت همان طورکه صفات شخصیتی افراد منحصر به فرد است؛ انگیزه های آنها نیز منحصر به فرد است.
۵) تنوع و کثرت انگیزه ها: به نظر آلپورت، هر رفتار نه فقط با یک انگیزه، بلکه از ترکیب چندین انگیزه به وجود می آید.
صفات :
به نظر آلپورت، هر کس شامل مجموعهای از رفتارهای خاص خود اوست که او را از دیگران متمایز میسازد و به این علت، هیچ دو نفری کاملا شبیه هم نیستند. او برای اثبات و روشن نمودن این فرضیه از مفهوم “صفت” استفاده میکند. از نظر او، صفت عبارت است از یک ساختار عصبی – روانی. به عبارت دیگر، ظرفیت و استعداد بالقوهای است برای پاسخ یکسان دادن به محرکهای مختلف. به علاوه، معتبرترین واحد ارزیابی روانی برای نشان دادن شخصیت افراد و چگونگی شباهت آنها، همین “عامل صفت” است.
در واقع، صفات شامل آن نوع خصوصیات روانی میشوند که بسیاری از محرکها و پاسخها را شبیه هم میکنند. او صفات را پدیدههایی نسبتا تعمیم یافته، کلی و پایدار میداند که از رابطه مجموعهای از محرکهای مختلف با پاسخهای متعدد به وجود میآیند. همچنین از نظر او یک صفت، نشان دهنده رفتارهای ثابت، پایدار و مداوم است. شکلگیری و تغییرات این صفات از نظر آلپورت رابطه بسیار نزدیکی با مسایل و عوامل اجتماعی دارد.
خصوصیات صفات :
آلپورت، خصوصیات صفات را به شرح زیر توضیح داد:
۱- هر صفت ماهیت و موجودیتی مشخص و واقعی دارد.
۲- صفت نسبت به عادت عمومیت بیشتری دارد: هر صفت در انسان شامل پدیدههای مختلف میشود و نسبت به عادت، خصوصیات پایدارتر، ثابتتر و عمومیتری دارد.
۳- یک صفت، ماهیت پویا دارد و انگیزه ایجاد رفتار است: از نظر آلپورت، صفات حالت مفعول ندارند.
۴- وجود هر صفت را میتوان با روشهای عینی و علمی ثابت کرد.
۵- هر صفت به طور نسبی از دیگر صفات مستقل است: شخصیت متشکل از شبکه سنجیدهای از صفات است که ضمن تداخل در یکدیگر، به طور نسبی از هم جدا هستند.
۶- صفات شخصی الزاما ارتباطی با قضاوت اجتماع راجع به فرد ندارد.
۷- هر صفتی را میتوان در فردی خاص مشاهده کرد و یا توزیع آن را در جماعتهای انسانی مورد پژوهش قرار داد.
انواع صفات :
از نظر آلپورت صفات آدمی سه دستهاند: صفات اصلی، مرکزی و فرعی.
صفات اصلی central ریشهدار و عمیقاند، بسیاری از فعالیتهای آدمی مستقیم یا غیر مستقیم ناشی از این نوع صفات هستند. آدمی به وسیله آنها شناخته میشود.
صفات بنیادی cardinal : حکم سنگبنای شخصیت را دارند و وسیله معرفی آدمی هستند.
صفات فرعی cecondary صفاتی که خود شخص ممکن است به وجود آنها آگاهی داشته باشد، ولی آنها به صراحت معلوم دیگران نیستند، و برای اطلاع از آنها باید شخص مورد نظر به دقت مورد رسیدگی قرار گیرد.
خودمختاری کارکردی functional autonomy
آلپورت خودمختاری کارکردی را در رابطه با انگیزه ها ارائه کرد. همان طوری که ذکر شد او معتقد است که انگیزه ها دارای پنج خصیصه به ترتیب: همزمان بودن، متنوع بودن، هدف دار بودن، معاصر بودن و منحصر به فرد بودن، هستند. خودمختاری کارکردی بدین معناست که انگیزه های انسان، خودنگهدار هستند، یعنی، این که آنها به طور مستقیم یا غیرمستقیم از انگیزه های اساسی اولیه مشتق نشده اند. طبق نظریه آلپورت، مردم به خاطر خودشان رفتارهایی را انجام می دهند، نه برای ارضای نیازهای اجتماعی یا نیازهای زیستی و نه برای این که پاداشی دریافت کنند.
با اعلام نظریه خودمختاری کارکردی، آلپورت از نظریه پردازان شخصیت که اعلام کرده اند که انگیزه های انسان، از انگیزه های بنیادی فیزیولوژیکی مشتق شده و والایش یافته اند، همان گونه که فروید اعلام کرده، یا از طریق شرطی شدن بیان می شوند، همان گونه که نظریه پردازان یادگیری اجتماعی معتقدند، جدا گردید. با توجه به این امر، شگفت انگیز نیست که نظریه خودمختاری کارکردی توسط بسیاری از متخصصان زیر سؤال برده شد و مورد انتقاد قرار گرفت.
سه اصل خود مختاری کارکردی عبارت اند از :
۱) سازمان دهی سطح انرژی: که در آن انرژی اضافی به داخل علایق و انگیزه های تازه هدایت می شود .
۲) تسلط و شایستگی: که طی آن فرد بزرگسال بر انگیخته شده است تا به نحو بهتر و کارآمدتری عمل کند.
۳) الگوی نفسانی: که طبق آن شخص برای ثبات و یکپارچگی شخصیت تلاش می کند.
رفتارهایی که تحت کنترل انگیزه های خود مختاری قرار ندارند، عبارتند از:
رفتار های ناشی از سایقهای زیست شناختی – اعمال بازتابی – تجهیزات سرشتی مانند هوش ، خلق و خو – برخی عادتها – رفتار های وابسته به تقویت اولیه – رفتار های کودکانه – تثبیت ها – بعضی از روان رنجوریها و تصعید ها .
نفس یا خویشتن:
نفس عبارت است از خویشتن یا خود که طی هفت مرحله از کودکی تا بلوغ تکامل پیدا می کند. این مراحل عبارت اند از:
۱) خود بدنی ۲) هویت خود ۳) عزت نفس ۴) بسط خود ۵) خود انگاره ۶) خود به عنوان عامل کنار آمدن منطقی ۷) تلاش نفسانی .
معیارهای شخصیت بالغ :
آلپورت پس از شناخت تفاوتهای رواننژندها و سالمها بررسی افراد بالغ را برگزید. از این رو میتوان قاطعانه گفت که نظام آلپورت کاملا متوجه سلامت انسان است. هفت معیار ، دیدگاههای آلپورت را درباره ویژگیهای خاص شخصیت سالم نمایان میسازد:
گسترش احساس خود: هنگامی که انسان بالغ پخته میشود، توجهش به بیرون از خود معطوف میگردد. اما داشتن رابطه با چیزی یا کسی فراسوی خود(از قبیل شغل) به تنهایی کافی نیست، انسان باید نقشی مستقیم و کامل بیابد. آدمی باید خود را با فعالیت گسترش دهد. هر چه شخص با فعالیتها، مردم و اندیشههای متنوعتری در ارتباط باشد، سلامت روان بیشتری مییابد. خود در این فعالیتهای پرمعنا سرمایهگذاری میشود و این فعالیتها دامنههای گسترده حس خود میشوند.
ارتباط صمیمانه خود با دیگران: آلپورت میان دو گونه ارتباط صمیمانه با مردم فرق گذاشته است. این دو، توانایی صمیمی بودن و توانایی دلسوز بودن است. شخصی که از نظر روانی سالم است، میتواند به همه نزدیکانش صمیمیت نشان دهد. این توانایی، حاصل پرورش کامل مفهوم گسترش خود است. در این حال، شخص به فرد محبوب خود احساسی اطمینان بخش میدهد و به آسودگی و شادمانی او به اندازه خوشی و آسایش خودش اظهار علاقه میکند. دلسوزی، دومین نوع ارتباط صمیمانه، لازمهاش درک وضعیت واقعی بشر و احساس همبستگی با همه مردم است.
امنیت هیجانی: شخصیتهای سالم میتوانند همه جنبههای هستی خود، از جمله نقاط ضعف و کاستیهای خود را بپذیرند، بدون آن که فعلپذیرانه تن به آنها دهند. شخصیتهای بالغ بی آن که زندانی هیجانها و عواطف خویش باشند یا آنها را پنهان کنند، میتوانند عواطف بشری را بپذیرند. آلپورت، خصیصه دیگر امنیت عاطفی را مدارا با ناکامی خوانده است. این خصیصه نمایانگر واکنش شخص در برابر فشارهایی است که بر خواستههایش وارد میآید و سدهایی که در برابر آرزوهایش ایجاد میشود.
ادراک واقعبینانه: اشخاص بالغ بر پایه ادراک یا تجربههای شخصی، همه مردمان و تمامی موقعیتها را نیک یا بد نمیپندارند و واقعیت را همانگونه که هست، میپذیرند.
مهارت و وظایف: آلپورت بر اهمیت کار و غرق شدن در آن تاکید فراوان داشته است. ضمن داشتن مهارت مورد نیاز و مناسب، باید این مهارتها را به شیوهای صمیمانه و مشتاقانه به کار برد و از خود از هر جهت مایه گذاشت.
عینیت بخشیدن به خود: شناخت کافی از خود، مستلزم بصیرت داشتن است به آن چه شخص میپندارد هست و آنچه واقعا هست. هر چه این دو تصور به هم نزدیکتر باشند، فرد بالغتر است. شخص سالم برای این که بتواند تصویری عینی از خود داشته باشد، به عقاید دیگران راجع به خودش با گشادهرویی مینگرد.
فلسفه یگانهساز زندگی: آلپورت، انگیزش یگانهساز را جهتداشتن خوانده است. جهتداشتن، همه جنبههای زندگی شخص را به سوی هدفها هدایت میکند و به او دلیلی برای زیستن میدهد. وجدان اخلاقی نیز به فلسفه یگانهساز زندگی کمک میکند.
ارزش ها:
آلپورت شش نظام ارزشى اساسى را تعیین مى کند. به عقیده وى تمام انسانهاى دنیا از این شش نظام استفاده مى کنند و هیچ انسانى از این شش نظام خارج نیست و غیر از این نظامهاى ارزشى کلى و اساسى، نظام ارزش دیگرى وجود ندارد. به نظر آلپورت، ارزشها صفات هستند و آنها عمیق ترین علایق و انگیزشهای ما را نمایش می دهند. آلپورت بر این بود که هر فردی به درجاتی واجد یکی از این ارزشی است . این نظامها عبارتند از:
۱) ارزشهای نظری (system Theoretical values)
در این نظام، فرد به علم و دانش، آن هم به جنبه نظرى و انتزاعى آن و نه معناى عملى و عینى آن، بها مى دهد. هدف عمده او تحقیق دانش و افزایش یافته هاى علمى است، به گونه اى که اصلاً با جنبه هاى کاربردى و عملى آنها کارى ندارد. وى تشنه علم و دانش است و صرفا مى خواهد که بخواند و بخواند.
۲) ارزشهاى سیاسى ( Political Values)
در این نظام ارزشى، فرد به قدرت و سیاست ارزش و اهمیت مى دهد. وى عقیده دارد که کسب قدرت و مهار دولت و ملت از مهمترین اهداف او در زندگى مى باشند. و هدف واقعی چنین فردى در زندگى، یادگیرى شیوه ها و فنون جدید سیاست و بالطبع، به دنبال راه های اعمال تئوری های عالمان علم سیاست است که ،منتهی به، بدست آوردن قدرت و تسلط پیدا کردن بر مقدرات سیاسی دیگران می گردد.
۳) ارزشهای هنری و زیبایى شناختى Aesthetic Values
در این نظام، فرد عقیده دارد که زیبایى مهمترین و ارزشمندترین چیز در زندگى است. هدف اصلى وى در زندگى رشد توانایىهاى هنرى خود و درگیر شدن با اعمال و حرکاتى است که زیبایى را در سطح عمومى و خصوصى افزایش مى دهد.
۴) ارزشهاى اقتصادى( Economic Values)
در این نظام ارزشى، فرد به پول و ثروت بها مى دهد. هدف اصلى او در زندگى جمع آورى پول و ثروت هنگفت است ، تا جایى است که مقدور او باشد. و چنین آدمی به هیچ چیزی غیر از پول و ثروت نمى اندیشد و نمی بیند. و چه بسا ممکن است چنین شخصی از خواب و خوراک و خانواده خود دست بکشد تا به پول بیشتری برسد.
۵) ارزشهاى اجتماعى( Social Values)
در این نظام، فرد به افراد و ارتباط بین آنان اهمیت مى دهد. هدف اصلى وى در زندگى، رشد و گسترش ارتباطات دلسوزانه و محبت آمیز با دیگران است. همچنین ممکن است چنین فردى درصدد یافتن راههایى باشد تا از طریق آنها رفاه و آسایش عمومى مردم را بالا ببرد. چنین فردى همواره به دنبال کسب رضایت مردم و کسب وجهه و موقعیت اجتماعى است.
۶) نظام ارزشى دینى (Religious value System)
رشد شخصیت در کودکی : خود بی همتا
آلپورت اصطلاح proprium یا نفس را بجای self یا ego انتخاب کرد. نفس آن دسته از جنبه های شخصیت را شامل می شود که برجسته بوده و بنابراین، برای زندگی هیجانی ما مناسب هستند. این جنبه ها برای هریک از ما منحصر به فرد هستند و نگرش ها، ادراک ها و قصدهای ما را یکپارچه می کنند.
مراحل رشد
آلپورت ماهیت و رشد نفس را طبق هفت مرحله از کودکی تا نوجوانی توصیف کرد. قبل از اینکه نفس پایدار شود، کودک خود آگاهی را تجربه نمی کند و هیچ آگاهی از خود ندارد. هنوز ((من)) مجزا از چیزهای دیگر وجود ندارد. کودکان تاثیرات حسی را از محیط بیرونی دریافت می کنند و به صورت خودکار و بازتابی به آنها واکنش نشان می دهند، بدون اینکه خود بین محرک و پاسخ میانجی شود. آلپورت کودکان را به صورت لذت جو، مخرب، خود خواه، نا شکیبا و وابسته توصیف کرد. کودک برای کاهش دادن تنش و به حداکثر رساندن لذت، صرفا توسط بازتاب ها برانگیخته می شود.
سه مرحله اول در رشد نفس، از تولد تا حدود ۴ سالگی ادامه دارند. خود جسمانی (bodily self) زمانی شکل می گیرد که کودکان از آنچه آلپورت (( من بدنی)) نامید آگاه شوند. برای مثال کودکان انگشتان خود را از شیئی که چنگ می زنند، تشخیص می دهند. هویت خود (self- Identity) با درک تداوم هویت مشخص می شود. کودکان تشخیص می دهند با وجود تغییرات در بدن و توانایی های آنها، همان افرادی که بودند، باقی می مانند. هویت خود زمانی بهبود می یابد که کودکان نام خود را یاد گرفته و خود را مجزا از دیگران در نظر بگیرند. عزت نفس (self- esteem) زمانی شکل می گیرد که آنها دریابند می توانند به طور مستقل کارهایی را انجام دهند. کودکان برای ساختن، کاووش کردن و دستکاری کردن اشیا برانگیخته می شوند. رفتارهایی که گاهی می توانند مخرب باشند. اگر والدین نیاز فرزند خود به کاوش کردن را در این مرحله ناکام کنند، در این صورت از پرورش عزت نفس جلوگیری کرده و احساس خواری و خشم جایگزین آن می شوند.کودکان از موفقیت های خود احساس غرور می کنند. گسترش خود (extension-of-self)، این مرحله و مرحله بعدی در طول ۴ تا ۶ سالگی نمایان می شوند. در این مرحله کودکان اشیا و افرادی را که بخشی از زندگی آنها هستند تشخیص می دهند. خود انگاره، که کودکان خودانگاره های واقعی و آرمانی از خود و رفتارشان تشکیل می دهند و از انتظارات خشنود کننده یا ناکام کننده والدین آگاه می شوند. خود به عنوان حریفی عاقل (self as a rational coper) در طوال ۶ تا ۱۲ سالگی شکل می گیرد. کودکان برای حل کردن مسایل روزمره از عقل و منطق استفاده می کنند. مرحله تلاش شخصی (propriate striving) که در طول نوجوانی شکل می گیرد. نوجوان طرح ریزی هدفها و برنامه های بلند مدت را آغاز می کند.
تعامل های والد – فرزند
تعامل اجتماعی ما با والدین مان در طول مراحل رشد نفس اهمیت بسزایی دارد. آنچه اهمیت زیادی دارد، رابطه والد – فرزند به عنوان منبع محبت و امنیت است. انگیزه های کودکی آزاد خواهد بود تا به تلاش های شخصی خودمختار بزرگسالی تبدیل شوند. الگوی آمادگی های شخصی شکل خواهند گرفت و نتیجه آن بزرگسالی پخته و سالم خواهد بود.
در صورتی که نیازهای کودکی ناکام شده باشند، نفس به طور مناسب رشد نخواهد کرد. کودک نا امن، پرخاشگر، پرتوقع، حسود و خودمدار خواهد شد و از رشد روان شناختی او جلوگیری می شود. نتیجه آن بزرگسال روان رنجوری خواهد بود که در سطح سایق های بچگی عمل می کند. انگیزه های فرد بزرگسال روان رنجوری خواهد بود که در سطح سایق های بچگی اولیه خود وابسته می مانند. صفات و آمادگی های شخصی رشد نمی کنند و شخصیت مانند دوران کودکی نا متمایز می ماند.
ارزیابی در نظریه آلپورت
بیشتر از هر نظریه پرداز دیگری درباره روش های ارزیابی شخصیت نوشته است. او گفت شخصیت به قدری پیچیده است که برای ارزیابی آن باید از چندین روش موجه استفاده کنیم. او ۱۱ روش عمده را فهرست کرد:
- تشخیص سرشتی و فیزیولوژیکی
- موقعیت، عضویت و نقش فرهنگی
- مدارک شخصی و مورد پژوهی ها
- ارزیابی خود
- تحلیل سلوک
- ارزیابی ها
- آزمون ها و مقیاس ها
- شیوه های فرافکن
- تحلیل عمیق
- رفتار بیانگر
- روش های اجمالی ( ترکیب کردن اطلاعات از چندین منبع به صورت چکیده)
روش مدرک شخصی
روش مدرک شخصی (personal document technique) بررسی خاطرات، زندگی نامه ها، نامه ها، آثار ادبی و نمونه های دگیر سوابق مکتوب یا شفاهی فرد را برای تعیین کردن تعداد و انواع صفات شخصیت شامل می شود.
بررسی ارزش ها
ارشهای شخصی ما مبنای فلسفه زندگی و وحدت بخش ماست که یکی از شش ملاک برای شخصیت پخته و سالم است. ارزش های ما، صفات شخصیت هستند و تمایلات و انگیزه های نیرومند ما را نشان می دهند. هرکس درجاتی از هر نوع ارزش را دارد، ولی یک یا دو ارزش بر شخصیت حاکم است.
- ارزش های نظری با کشف حقیقت ارتباط دارند.
- ارزشهای اقتصادی با سودمندی و عملی بودن ارتباط دارند.
- ارزش های هنر شناختی با تجربیات هنری، شکل، هماهنگی و زیبایی ارتباط دارد.
- ارزش های اجتماعی روابط انسانی، نوعدوستی و احسان و نیکو کاری را منعکس می کنند.
- ارزش های سیاسی به اراده شخصی، نفوذ و مقام و حیثیت در تمام کارها نه فقط در فعالیت های سیاسی، مربوط می شوند.
- ارزش های مذهبی به مسایل عرفانی و شناختن دنیا در کل مربوط می شوند.
پژوهش درباره نظریه آلپورت
آلپورت از روانشناسانی که اصرار داشتند روش های آزمایشی و همبستگی تنها روش های پژوهش موجه برای بررسی شخصیت هستند، انتقاد کرد. او معتقد بود که تمام جنبه های شخصیت را نمی توان با این روش ها آزمایش کرد. او همچنین با اجرا کردن روش هایی که برای افراد آشفته به کار می رفتند برای افرادی که از لحاظ هیجانی سالم هستند مخالف بود. از نظر آلپورت شخصیت از کودکی جدا می شود و مورد پژوهی را مفید نمی داند. آزمون های فرافکن ممکن است تصویر تحریف شده ای از شخصیت سالم در اختیارمان بگذارند. و اطلاعات مطمئن تر را می توان با درخواست کردن از افراد برای اینکه خودشان را توصیف کنند به دست آورد. آلپورت طرفدار رویکرد فرد نگر بود.
رفتار بیانگر
رفتار بیانگر (expressive behavior)، رفتاری است که صفات شخصیت ما را نشان می دهد و رفتار کنار آمدن (coping behavior) به سمت هدف خاصی گرایش دارد و آگاهانه برنامه ریزی و اجرا می شود. رفتار کنار آمدن به وسیله نیازهایی تعیین می شود که موقعیت آنها را ایجاد می کند و معمولا تغییراتی را در محیط مان به بار می آورد. رفتار بیانگر خود انگیخته است و جنبه های اساسی شخصیت را منعکس می کند. رفتار بیانگر خود انگیخته است و جنبه های اساسی شخصیت را منعکس می کند. رفتار بیانگر به سختی تغییر می کند، هدف مشخصی ندارد، و معمولا بدون آگاهی ما آشکار می شود. سخنران در دو سطح با شنوندگان ارتباط بر قرار می کند ( رفتار کنار آمدن) محتوای سخنرانی و ( رفتار بیانگر) حرکات، ژست ها و … .
تاملاتی درباره نظریه آلپورت
روش پژوهش فرد نگر او با تفکر رایح در روان شناسی امروزی مغایر است. تمرکز آلپورت بر بزرگسالان سالم نیز با موضعی که در آن زمان در روان شناسی رایج بود، که به افراد روان رنجور و روان پریش می پرداخت در تناقض بود. به سختی می توان مفاهیم آلپورت را به اصطلاحات و عملیاتی که مناسب روش آزمایش باشند تبدیل کرد. از مفهوم خود مختاری کارکردی انتقادهایی صورت گرفته است. چگونه یک انگیزه اصلی به انگیزه خود مختار تبدیل می شود.
تاکید آلپورت بر بی همتایی شخصیت به چالش کشیده شده است، زیرا او به قدری انحصاری روی فرد تمرکز کرده که تعمیم دادن از یک فرد به یک فرد دیگر غیر ممکن است. بسیاری از روان شناسان به سختی می توانند نظر آلپورت را درباره ناپیوستگی بین کودک و بزرگسال، حیوان و انسان، بهنجار و نابهنجار قبول کنند. رویکرد او به رشد شخصیت، تاکید بر بی همتایی، و تمرکز بر اهمیت هدف های در کار روان شناسان انسان گرا مانند کارل راجرز و آبراهام مزلو انعکاس یافته است.