اختلال شخصیت مرزی یا بردرلاین (شخصیت ناپایدار یا خفن)

اختلال شخصیت مرزی یکی از شایعترین انواع اختلالات شخصیت در ایران است.اقدام به خودکشیهای مکرر،احساس رهاشدگی و خشم شدید از ویژگیهای اصلی این اختلال است…بی‌ثباتی عاطفی آنان همراه با سطح بالای تکانش‌گری، اغلب به رفتارهای خودویرانگری مانند «رانندگی بی‌باک» منجر می‌شود. اقدامات خودکشی، اغلب به شکل فریبکارانه، بخشی از تصویر بالینی این اختلال است. با این‌حال، این‌گونه اقدامات همیشه فریبکارانه نیستند. جرح خویشتن، ویژگی دیگر این اختلال است. رفتار صدمه‌زدن به خود، با رهایی‌یافتن از اضطراب یا ملالت ارتباط دارد.

به این دلیل به آن شخصیت مرزی گفته می شود(Borderline Personality Disorder) که در مرز بین نوروز و سایکوز(دیوانگی یا جنون) قرار دارد، و حتی در موارد استرس شدید می توانند علایم سایکوز (از جمله هذیان) را نشان دهند. از ویژگی های BPD ، ناپایداری در خلق و خو، آشفتگی روابط بین فردی (ترس از رها شدن)، بحران هویت و خودآزاری است.

این افراد اکثر علایم زیر را دارند :

  1. خلق و خوی بسیار متغییر و متفاوت و نامتناسب دارند (یک روز در اوج آسمان و روزی دیگر در ته جهنم). ممکن است گاهی دچار بی قراری، تحریک پذیری و اضطراب (برای چند ساعت و ندرتاً یکی دو روز) و بدنبالش دچار خشم، وحشت و یا ناامیدی شدید شوند.
  2. بدلیل ترس از رهاشدن و احساس تنهایی و درماندگی در مواردی که تهدیدی بر این امر وجود داشته باشد (و حتی به صورت ذهنی) رفتارهای بسیار شدید و نامتناسب از خود نشان می دهند (از خودآزاری به صورت زخمی کردن خود گرفته تا اقدام به خودکشی).
  3. هنوز خود را بدرستی نمی شناسند. در واقع در مورد هویت خود (از جمله هویت جنسی) گیج و گنگ هستند و نمی دانند از زندگی خود چه می خواهند و در موارد شدید، ارزش ها، اهداف، نوع دوستان و شغل شان دائماً در حال تغییر است.
  4. در مشاغلی که ساختاری مشخص و از قبل تعریف شده وجود نداشته باشد معمولاً مسئله دار می شوند.
  5. روابط شخصی بسیار هیجانی و ظاهراً قوی ولی ناپایدار دارند. این افراد ممکن است در مواجهه با فردی که بالقوه کاندید خوبی برای روابط رمانتیک به نظر می رسد را در همان یکی دو جلسه ی اول ملاقات در ذهن خود به عنوان فردی ایده آل بسازند و بخواهند زمان زیادی را با او بگذرانند و در همان جلسات اول بسیار صمیمی شوند ولی مدت کمی بعد شروع به زیر سؤال بردن شخص می کنند. احساس می کنند که طرفشان چندان به آنها توجهی نمی کند، از خود مایه نمی گذارد، یا زمانی که به او نیاز دارند، حضور ندارد. آنها رفتاری معامله گرانه با طرفشان دارند (این همه کار براش کردم یا چند بار زنگ زدم پس حالا نوبت اون هستش).
  6. گاهی یک احساس خلاء و پوچی عمیق در درون خود حس می کنند و به همین خاطر ممکن است دست به رفتارهای خود آزار دهنده و مخاطره انگیز (از اعتیاد گرفته تا بریدن یا زخمی کردن خود و حتی خودسوزی یا تهدید به خودکشی) بزنند.
  7. در بسیاری از موارد رفتارهای غیرقابل پیش بینی و شوک برانگیز دارند.
  8. در رابط اجتماعی بسیار پرتوقع بوده و دیگران در ذهن آنها مطلق (خوب یا بد، سیاه یا سفید) هستند و اگر کوچکترین چیزی خلاف انتظار آنها باشد شدیداً به هم می ریزند (اگر طرفش چند دقیقه ای در رسیدن به قرار تأخیر داشته باشد شدیداً ناراحت شده و کل شخصیت طرف مقابل را زیر سؤال خواهند برد).
  9. بدلیل بی حوصلگی و نیز نوعی افسردگی خفیف، بدنبال هیجان و تنوع بوده و ممکن است دست به رفتارهای آنی و هیجانی غیرمنطقی و نادرست بزنند (ولخرجی، قمار، مسافرت های متعدد، رانندگی بی مبالات، مشکلات تغذیه ای، روابط جنسی متعدد و…).
  10. بدلیل احساس پوچی عمیق، یا در موارد گسستگی روانی و یا پیشگیری از رهاشدن، دست به اعمال خود آزار دهنده بزنند و یا حتی تهدید به خودکشی کنند که اگرچه معمولاً قصد و میل درونی برای آن را ندارند.
  11. معمولاً دچار خشم یا عصبانیت نامتناسب با عامل محرک می شوند و حالتی تهاجمی پیدا می کنند و یا کلمات نیش دار و تحقیرآمیز یا توهین آمیز بکار می برند.

نکته: در مواقع استرس شدید (خصوصاً مواقع احساس طرد و رهاشدگی) فرد با شخصیت مرزی ممکن است دچار مسخ شخصیت یا گسستگی روانی (dissociation or depersonalization) شود که حالتی شبیه پارانوئید یوده و معمولاً ظرف چند دقیقه تا چند ساعت از بین می رود. در این حالت فرد اقدام به آسیب رساندن به خود (معمولاً بریدن یا سوزاندن قسمتهایی از بدن) می کند و در چنین شرایطی معمولاً فرد درد چندانی حس نمی کند.

معیارهای DSM5 برای اختلال شخصیت مرزی :

بی ثباتی در روابط بین فردی، خودانگاره، و حالات عاطفی و احساسات و هیجانات، و نیز آشکارا تکانشی بودن، به صورت الگویی نافذ و فراگیر که از اوایل بزرگسالی شروع شده باشد و در زمینه‌های مختلف به چشم آید، که علامتش وجود حداقل پنج عدد از موارد زیر است:

۱- انجام تلاش‌های مضطربانه توأم با سراسیمگی برای اجتناب از ترک شدن واقعی یا تصوری.

۲- بی‌ثبات در روابط بین فردی به صورت الگویی که مشخصه‌اش تناوب میان دو قطب افراطی است: آرمانی‌نمایی و بی‌ارزش‌نمایی.

۳- اختلال هویت دارند؛ بی‌ثبات بودن واضح و دائم خودانگاره یا احساس فرد در مورد خودش.

۴- تکانشی بودن لااقل در دو حوزه از حوزه‌هایی که بالقوه به فرد صدمه می‌زنند. (مثلاً خرج کردن پول، روابط جنسی، سوء مصرف مواد، بی‌ملاحظه رانندگی کردن، شکمبارگی).

۵- رفتار، ژست، یا تهدید به خودکشی به صورت مکرر، یا خود زنی‌های مکرر.

۶- بی‌ثباتی در حالت عاطفی و احساسی به صورت واکنش‌پذیری آشکار خلق (مثل ملال، تحریک‌پذیری، یا اضطراب شدید و حمله‌ای [اپیزودیک] که چند ساعتی طول بکشد و به ندرت بیش از چند روز است)

۷- احساس پوچی و خلا می کند.

۸- نامتناسب و شدید بودن خشم یا دشواری در کنترل بر خشم (مثلاً تندخو شدن‌های پیاپی، خشمگین بودن دائمی، نزاع کردن‌های مکرر)

۹- بروز افکار پارانوییدی یا علایم شدید گسستگی به صورت گذرا و در مواقع فشار روانی (استرس).

شیوع اختلال شخصیت مرزی :

به گزارش DSM-5، نرخ شیوع اختلال شخصیت مرزی در جامعه حدود ۱.۶٪ تخمین زده می‌شود اما ممکن است تا ۵.۹٪ افزایش یابد. نرخ شیوع این اختلال در خدمات بهداشتی و درمانی اولیه حدود ۶٪، افرادی که به کلینیک‌های بهداشت روانِ سرپایی مراجعه می‌کنند حدود ۱۰٪، و بیمارانی که در بیمارستان‌های روانی بستری می‌شوند حدود۲۰٪ است. شیوع اختلال شخصیت مرزی در گروه‌های سنی مسن تر ممکن است کاهش یابد

ابعاد پنجگانه اختلال شخصیت مرزی (BPD)

الف) بی ثباتی احساسی بالا (High Neuroticism): احساسات منفی مزمن (از جمله اضطراب، دلهره، نگرانی، ترس، ‌تنش، تحریک پذیری،‌ خشم، دل مردگی، ناامیدی، احساس گناه و شرم)؛ اشکال در کنترل هیجانات و تحریکات آنی (خوردن، نوشیدن، ولخرجی،…)؛ باورهای غیرمنطقی و نامعقول (نظیر انتظارات غیرمعقول، توقع بیش از حد داشتن از خود یا مطلق گرایی، بدبینی بی مورد،…)؛ نگرانی های بی پایه جسمی، احساس تنهایی و بی کسی و وابستگی به دیگران برای حمایت عاطفی و تصمیم گیری.

ب) برون گرایی بالا (Hight Extraversion): پرحرفی و در نتیجه بیان مطالب غیرضروری و نامناسب و افزایش اصطحکاک با دیگران؛ عدم تحمل و توانایی در گذراندن وقت و فعالیت به تنهایی؛ سعی در جلب توجه دیگران داشتن و ابراز احساسات شدید و نمایشی؛ بی پروایی و بی مبالاتی در کسب هیجان؛ تلاشی نامناسب و شدید برای غلبه و تسلط بر دیگران.

پ) پذیرندگی پایین (Low openness): توانایی کم در تغییر یا تعدیل رفتار شخصی و هماهنگی با جمع؛ عدم توانایی در درک و پذیرش (نه لزوماً قبول و تأیید) نقطه نظرات، ایده ها و روش های زندگی متفاوت؛ عدم همدلی و نیز عدم توانایی در درک احساسات خود و به زبان آوردن آنها و همچنین در مورد احساسات دیگران؛ علایق محدود؛ بی تفاوتی به جلوه های هنر و زیبایی؛ تقابل و مخالفت شدید با مناسب قدرت.

ت) سازگاری و توافق پذیری بالا (Hight A greeableness): ساده لوحی، رک گویی شدید و بی مورد؛ دست و دل بازی و گشاده دستی؛ گذشت از علایق و حقوق خود و عدم توانایی در ابراز خود و مطالبه ی حق خود؛ به راحتی مورد سوء استفاده قرار گرفتن.

ث) تعهد پذیری و وظیفه شناسی پایین (Low Conscientiousness): باور نکردن توانمندیهای ذهنی و هنری؛ عدم پیروی از قوانین، مقررات و عرف جامعه؛ کنترل نفس پایین حتی اگر دلیل قوی وجود داشته باشد؛ فقدان هدف شخصی و شغلی مشخص.

الگوی فکری اختلال شخصیت مرزی

در ضمیر این افراد الگوهای فکری و مکانیسم های دفاعی زیر نقش بسته است:

*من آدم بدی هستم و بایستی بخاطر آن تنبیه شوم.
*اگر دیگران من واقعی ام را بشناسد دیگر من را دوست نخواهد داشت و من را رها خواهند کرد.
*من به تنهایی از عهده کارها و مشکلات خود بر نخواهم آمد و نیاز دارم که به کسی تکیه کنم.
*هیچکس تمایل و یا توان کمک کردن به من را ندارد.
*دیگران بدجنس هستند و قصد سوء استفاده دارند.
*اگر به کسی اعتماد کنم خود را در معرض آسیب و سوء استفاده قرار می دهم.
*من بایستی رفتارها، احساسات و نیازهای خود را با خواسته و تمایلات دیگران هماهنگ و تعدیل کنم، درغیر این صورت من را رها خواهند کرد یا ممکن است به من آسیب برسانند.
*اگر خواسته دیگری را برآورده نکنم ممکن است من را رها کرده و تنها شوم.
*هیچ فرد قابل اعتمادی که بتوانم به او تکیه کنم وجود ندارد.
*من همیشه تنها خواهم ماند.
*من نمی دانم واقعاً از خودم و زندگی چه می خواهم.
*هیچگاه آنچه را که می خواهم نمی توانم بدست آورم.

این افراد احساس درماندگی، یأس و بی انصافی می کنند. زیرا متهم به چیزهای نکرده یا نگفته می شوند. آنها همیشه بایستی مراقب گفتار و رفتار خود باشند تا مبادا موجب رنجش و ناراحتی دیگران نشوند.

علل اختلال شخصیت مرزی

هنوز بدرستی علت اصلی آن شناخته نشده است ولی عوامل و شرایط مستعد کننده زیر در آن نقش ایفاء می کنند:

  1. سابقه کودک آزاری (فیزیکی یا جنسی خصوصاً توسط اعضاء خانواده) در ۴۰ تا ۷۰% افراد وجود دارد.
  2. طلاق پدر و مادر یا از دست دادن یکی از آنها یا رها شدن در دوران کودکی
  3. وجود اختلال شخصیتی در دیگر اعضاء خانواده (در این حالت احتمال آن ۵ برابر می شود).
  4. پیوند عاطفی ناامن دوران کودکی

جدی ترین مسئله در افراد با این نوع اختلال شخصیتی تهدید به خودکشی برای کسب توجه و یا حفظ دیگران است و اگرچه قصد مردن را ندارند ولی در ۱۰% موارد اقدام آنها به خودکشی موفقیت آمیز خواهد بود. مسئله دیگر، شیوع بیشتر سایر اختلالات یا بیماری های روانی در این افراد است (افسردگی، ADHD، اعتیاد، PTDS، مشکلات تغذیه ای، شخصیت ضد اجتماعی).

در مطالعات بیوشیمیایی و تصویر برداری پیشرفته (FMRI) دیده شده است که در مغز افراد با اختلال شخصیت مرزی میزان فعالیت سمپاتیکی مغز افزایش و فعالیت سروتونینی آن کاهش یافته و حجم هیپوکامپ مغز آنها ۱۵% و حجم آمیگدال مغز آنها حدود ۸% کمتر از افراد طبیعی بوده است. بدلیل خاصیت ترمیم پذیری مغز (neuroplasticity) می توان با درمان مناسب، این تغییرات را در طولانی مدت (غالباً در طی چندین ماه و گاهی چندین سال) تا حدود زیادی به حالت تقریباً طبیعی بازگرداند.

توجه: افراد با شخصیت مرزی از نظر عقلانی و هوشی کاملاً طبیعی هستند و مشکل آنها در طرز نگرش شان نسبت به واقعیت ها، سیستم های ارزیابی و ارزشی شان است که در دوران کودکی شکل گرفته اند.

اختلال شخصیت مرزی از نگاه نظریهٔ روانکاوی

نظریهٔ روانکاوی جامع‌ترین تبیین‌ها را برای اختلال شخصیت مرزی به دست داده است. بنا به این نظریه این گونه مردمان جای پایی در دنیای واقعی استوار می‌کنند اما هنگام مواجهه با تعارض، به جای دفاع‌های پیشرفته از دفاع‌های ابتدایی تری از قبیل «انکار» سود می‌جویند (کرنبرگ، ۱۹۷۹). شخصیتهای مرزی به علت نارسایی در ارتباط با سرپرستان خود در دوران اولیه کودکی، نگرشی نارسا و نابسنده از خویشتن و دیگران دارند. سرپرستان آنان از وابسته بودن کودک به خویش بیشتر خرسند می‌شوند، و بنابراین نه تنها او را برای رسیدن به احساس تفرد و استقلال تشویق و ترغیب نمی‌کنند بلکه حتی ممکن است این قبیل تلاش و کوشش کودک را با تنبیه روبرو سازند. به این ترتیب است که اینگونه مردمان هرگز یادنمی‌گیرند که نگرش به خود را به صورت تمام و کمال متمایز از نظر دیگران سازند. همین امر موجب حساسیت افراطی آنان به نگرش دیگران دربارهٔ خودشان، و امکان وادادن و تسلیم به مردمان دیگر می‌شود. بر این اساس، وقتی احساس کنند دیگران طردشان کرده‌اند، خودشان هم خود را طرد کرده و دست به تنبیه و جرح خویشتن می‌زنند.

کسانی که اختلال شخصیت مرزی دارند علاوه بر نارسایی یاد شده، هرگز نتوانسته‌اند جنبه‌های مثبت و منفی خودپنداره ی خویش یا برداشت از دیگران را یکپارچه کنند. علت این امر در رفتار سرپرستان آنها در دوران کودکی آنان است که هرگاه کودک وابسته به آنان و تسلیم آنان باشد او را با پاداش مواجه می‌سازند اما تلاشهای کودک را برای استقلال و جداشدن از سرپرست با خصومت و طرد روبرو می‌کنند. به این ترتیب است که شخصیت‌های مرزی خودشان و دیگران را به صورت «یکپارچه خوب» یا «سراسر بد» می‌بینند و بین این دو در تردید می‌مانند. این فرایند را «دوپارگی» نامیده‌اند. تغییرپذیری و نوسان هیجانها و نگرش به روابط شان برخاسته از همین دوپارگی است.

پژوهشهای دیگری دربارهٔ مردمانِ گرفتار این اختلال نشان از پیشینه بهره‌کشی جسمانی و جنسی از آنان در کودکی دارد (پری؛ ۱۹۹۳۳). این قبیل بهره‌کشی منجر به اختلالهایی در تشکیل خودانگاره شخص شده و همین اختلالها به زعم غالب نظریه پردازان، هسته مرکزی در اختلال شخصیت مرزی را می‌سازد. علاوه بر این، وقتی والدین یا سرپرستان کودک گاهی بهره کش و گاهی پر از محبت و عطوفت باشند این نوسان، خود می‌تواند موجب بی‌اعتمادی عمیق کودک به دیگران و گرایش به یکپارچه خوب یا سراسر بد دانستن دیگران گردد.

اختلال شخصیت مرزی از نگاه نظریه روابط موضوعی

نظریه روابط موضوعی، گونه مهمی از نظریه تحلیل روانی، بر این موضوع تمرکز دارد که کودکان به چه شیوه‌ای تصورات خود را از اشخاصی که برایشان اهمیت دارند، مانند پدر و مادرشان، درونی (یا درون‌فکنی) می‌کنند. به دیگر سخن، موضوع اصلی این است که کودکان چگونه با کسانی که نسبت به آنها دلبستگی‌های عاطفی قوی دارند، همانند سازی می‌کنند. این تصاویر درونی شده (بازنمایی‌های موضوع) قسمتی از من شخص می‌شود و بر نحوه واکنش شخص به دنیا تأثیر می‌گذارد. اما ارزش‌های درون‌فکنی‌شده ممکن است با آرزوها و آرمان‌های شخص در بزرگسالی تعارض پیدا کنند. برای مثال، اگر زنی در سنین دانشگاه که عقیده مادرش دربارهٔ نقش شایسته برای یک زن را پذیرفته است، به سمت آرمان‌های نوین فمینیسم کشیده می‌شود، چنین تعارضی پیش خواهد آمد.

نظریه‌پرداز پیشگام روابط موضوعی، اوتو کرنبرگ است که مطالب گسترده‌ای دربارهٔ BPD نوشته است. کرنبرگ (۱۹۸۵) مطرح کرد که تجارب نامطلوب کودکی، برای مثال، داشتن پدر و مادری که به گونه‌ای بی‌ثبات عشق و توجه ارائه می‌کنند، احتمالاً پیشرفت‌ها و موفقیت‌ها را تحسین می‌کنند اما از ارائه حمایت عاطفی و محبت و صمیمیت ناتوانند، باعث می‌شود که کودکان بازنمایی‌های موضوعی مختلی را درونی کنند که در یکپارچه کردن جنبه‌های مهرآمیز و نامهرآمیز کسانی که به آنها نزدیک اند، واقع نمی‌شوند. در نتیجه این روابط موضوعی مختل، منِ نا ایمن پدید می‌آید که ویژگی اصلی BPD است.

اگرچه اشخاص دچار BPD، منِ ضعیف و شکننده‌ای دارند و به اطمینان بخشی مداوم نیاز دارند، توانایی آزمون واقعیت را حفظ می‌کنند. اما با وجود اینکه با واقعیت در تماس هستند، اغلب درگیر مکانیسمی دفاعی به نام دونیم سازی می‌شوند، یعنی تقسیم کردن چیزها به دو مقوله کاملاً خوب یا کاملاً بد و ناتوانی از تلفیق جنبه‌های مثبت و منفی شخصی دیگر یا خود در یک کل یکپارچه. این گرایش باعث دشواری بیش از اندازه در تنظیم و تعدیل هیجان‌ها می‌شود زیرا اشخاص دچار BPD دنیا، از جمله خودشان، را به گونه سیاه و سفید می‌بینند. ممکن است درمانگرشان را یک هفته انسانی کامل و بی نقص تصور کنند که می‌تواند آنها را از درد و آشفتگی برهاند، اما هفته بعد اگر درمانگر به دلیلی در دسترس نباشد، ممکن است به شدت عصبانی شوند.

درمان اختلال شخصیت مرزی

درمان BPD معمولاً بسیار مشکل است زیرا اکثر افراد دوره درمانی را کامل نمی کنند و دائم روان درمانگر خود را تعویض می کنند (به همین دلیل گروه درمانی روش مناسبتری از درمان انفرادی است). اساس درمان BPD روان درمانی (خصوصاً کار بر روی اعتماد به نفس و حرمت نفس، اصلاح پیوند عاطفی، شکل دادن هویت طبیعی و مناظره ای شناختی-رفتاری) است که معمولاً چندین ماه تا چندین سال و گاهی بیشتر طول خواهد کشید. بر حسب مورد ممکن است نیاز به درمان دارویی نیز پیدا شود.

سناریو:

فیلم Fatal attraction نمونه ی کلاسیک یک شخصیت مرزی است. برای کسانی که که این فیلم را ندیده اند یک مورد از آن را در اینجا ذکر می کنیم. مورد زیر مربوط به یک فرد با شخصیت مرزی و درجاتی از خودشیفتگی است:

مردی ۴۰ ساله هستم و آشنایی من با این خانم از طریق یک سایت اینترنتی شروع شد. او یک خانم نسبتاً تحصیل کرده ۳۵ساله است که پس از ۱۰ سال زندگی مشترک مدت۱۱ ماه بود که از همسرش جدا شده بود و دارای یک دختر ۸ ساله است که با او زندگی می کند. رابطه ما از همان ابتدا بسیار آتشین شروع شده و تقریباً هر روز همدیگر را ملاقات می کردیم و چند ساعتی را با هم به خوبی و خوشی پشت سر می گذاشتیم.

او بسیار فهمیده، دوست داشتنی و مهربان بود و حدود ۳ هفته ای از ارتباط ما نگذشته بود که شروع به ابراز علاقه شدید به من نمود و بیان کرد که من فردی بی نظیر هستم و من هم کمی به او علاقه پیدا کرده بودم. در ضمن فقط ۲ ماه بود که از همسرش جداشده بود و علت دروغش را ترس از طرد شدن از طرف من ذکر می کرد (به قول خودش از همان نگاه اول چیز خاصی در من دیده بود!).

در طول این مدت هر موقع کمکی یا چیزی می خواست، جایی می خواست برود، خریدی بکند و غیره به نحوی حضور من را نیز طلب می کرد و من نیز همیشه برای او بودم تا اینکه حوالی هفته ششم رابطه مان بود که مجبور شدم برای یک مأموریت کاری یک روزه به یکی از شهرستانها بروم که دوستم بدون دلیل خاصی اصرار داشت که نروم و می گفت که « اگه منو دوست داری به این سفر نرو ». به هر حال او را قانع کردم که مجبورم و رفتم.

بعد از خروج از جلسه کاری در محل مأموریتم متوجه شدم که او تماس گرفته و پیغام گذاشته است. با او که تماس گرفتم بسیار سرد صحبت کرد و پرسید که چرا تلفن او را جواب ندادم و علت آن را توضیح دادم. فردای آن روز که از مأموریت بازگشتم و خواستار دیدار او شدم کارهای مهم دخترش را بهانه کرد، این امکان برآورده نشد. این حالت بهانه آوردن چندین روز ادامه داشت و بالاخره گفت که به کمی خلوت خود نیاز دارد تا در مورد رابطه مان فکر کند و سرانجام با مطرح کردن اینکه به من احساس چندانی ندارد، رابطه مان قطع شد. یکی از بهانه هایی که می آورد این بود که پروژه ای که می بایستی دو هفته پیش تمام می کرد بدلیل درگیر بودن رابطه با من به پایان نرسانده است و یا با همسر سابقش در مورد فرزندشان دچار مشکل و دردسر شده است و تصمیم دارد اصلاً سرپرستی فرزندشان را به پدرش بسپارد و دلایل دیگری از این قبیل. این قضیه گذشت تا اینکه دو ماه بعد در کمال تعجب پیغامی از او دریافت کردم: « سلام! حالت چطوره؟ چیکار می کنی؟!!!!…

دوست و اعضای خانواده فردی با شخصیت مرزی چگونه می توانند به فرد کمک کنند؟

تنها کمکی که می توانند بکنند این است که با مهر و محبت و تشویق او را ترغیب کنند تا یک روانشناس یا روانپزشک متخصص و باتجربه ببیند و دوره درمانی را کامل کند. در رابطه با این افراد، فراموش نکنید و هیچگاه سعی نکنید نقش منجی و درمانگر را بازی کنید (حتی بسیاری از متخصصین نیز از این کار عاجز هستند تا چه برسد به افراد عادی).

آیا رابطه با فردی که دچار شخصیت مرزی است ممکن است سرانجام خوبی داشته باشد؟

تقریباً همیشه خیر. رابطه با چنین افرادی به جز تنش و ناراحتی های شدید و اینکه فرد برای مدتی بازیچه قرار گیرد و در پایان نیز مقصر، گناهکار و بدهکار شود چیز دیگری به همراه نخواهد داشت.

روان راهنما

توجه : لینک دانلود فایلها بلافاصله پس از خرید ظاهر میشود و به ایمیل شما هم ارسال میشود(پوشه هرزنامه یا spam را چک کنید). در صورتی که پس از خرید با مشکل دانلود در مرورگر گوگل کروم مواجه شدید از این راهنما استفاده کنید. ترجیحا از مرورگر فایرفاکس استفاده کنید (پسورد فایلها: ۱۳۵۷ و یا www.ravanrahnama.ir) ravanrahnama این مجموعه را ببینید bookh

شما ممکن است این را هم بپسندید

۵ پاسخ‌ها

  1. Sara گفت:

    باسلام و احترام.بابت توضیحات کامل و جامع و بسیار مفیدتون کمال تشکر رو دارم…بسیارعالی بود.فقط سوالی که برام پیس اومد اینه که میتونم بخاطر این اختلال دادخواست طلاق بدم؟

  2. سینا رنجبر گفت:

    من خودم تمام این داستان هارو دارم پیش هر مشاوریم ک میرم میشینم درسش میدم هیچ سودیم تاحالا برام نداشتن بنظرتون اصن راهیم واسه بهتر شدن هست ؟؟ خودم از این مشکلات واقعا عاجز شدم

  3. الناز گفت:

    زندگی حتی تحمل یه بردرلاین خیلی سخته خودشون که تو عذابن بقیه رو هم عذاب میدن فقط با دید ترحم و نگاه به اینکه ی بیمار باید باهاش کنار بیایی
    من فقط از حس ترحم باهاش زندگی میکنم ولی نمی‌دونم تا چه مدت دیگه بتونم دوام بیارم

  4. A گفت:

    بنظر من این که در انتها نوشتید آیا رابطه با این افراد سرانجام خوبی داره و پاسخ دادید تقریبا خیر- تا حد زیادی مطلق انگاری وجود داره-
    مخصوصا در کشور ما که بوردرلاین به علت شرایط ناامن بیداد میکنه.
    فرض کنید کسی با تشخیص این مشکل، این متن نوشته رو بخونه، چه میزان احساس ناتوانی و ناراحتی رو از خوندن همین چند سطر تجربه میکنه؟ دوست من که تشخیص بوردرلاین داره که اتفاقا ارتباط باهاش علاوه بر سختی ها، نقاط مثبت و یادگیری های زیادی برای من داشته و درکنار تمام بالابلندی ها ، در تلاشه که درمان بگیره، و هر روز داره با این مشکل میجنگه، میخواست خودش رو بکشه بعد از این که خوند ارتباط با این کسی که این تشخیص رو داره برای دیگران تنش و آسیب به همراه داره… بنظرم توی این مسائل کمی هوشمندانه تر باید نوشت. مخصوصا شخصیت بوردرلاین که اغلب به علت ناآرامی ها، سواستفاده های جنسی و جسمی و آسیب های شدید دوران کودکی شکل گرفته…و فرد خودش تقصیری نداشته…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *