اختلال افسردگی نامشخص یا NOS depression بر اساس DSM
اختلال افسردگی نامشخص
این طبقه در مورد جلوه هایی به کار می رود که در آن ها نشانه های مخصوص اختلال افسردگی ناراحتی یا اختلال قابل ملاحظه بالینی در عملکرد اجتماعی، شغلی؛ یا زمینه های مهم دیگر عملکرد ایجاد می کنند، ولی ملاک های کامل را برای هیچ یک از اختلالات در طبقه تشخیصی اختلالات افسردگی برآورده نمی کنند. طبقه اختلال افسردگی نامشخص در موقعیت هایی به کار برده می شود که متخصص بالینی تصمیم بگیرد دلیل اینکه ملاک ها برای اختلال افسردگی مشخص برآورده نمی شوند را ذکر نکند، و جلوه هایی را منظور کند که برای آنها اطلاعات کافی جهت تشخیص دادن مشخص تر وجود ندارد (مثلا در بخش اورژانس).
شاخصهایی برای اختلالات افسردگی (اختلال افسردگی نامشخص)
مشخص کنید اگر:
همراه با ناراحتی اضطراب آور
ناراحتی اضطرابی به صورت وجود حداقل دو مورد از نشانه های زیر در طول اکثر روزهای دوره افسردگی اساسی یا اختلال افسردگی مداوم (افسرده خویی) تعریف شده است:
احساس کفری یا عصبی بودن.
احساس بیقراری غیرعادی.
مشکل تمرکز کردن به خاطر نگرانی.
ترس از اینکه اتفاق هولناکی روی دهد.
احساس اینکه ممکن است فرد کنترل خودش را از دست بدهد.
توجه: ناراحتی اضطرابی به صورت ویژگی برجسته اختلال دوقطبی و افسردگی اساسی در مراقبت اولیه و محیط های تخصصی سلامت روان ذکر شده است. سطوح بالای اضطراب با خطر بالاتر خودکشی، مدت طولانیتر بیماری، و احتمال بیشتر پاسخ ندادن به درمان، ارتباط داشته است. در نتیجه، از لحاظ بالینی مفید است که برای برنامه ریزی درمان و نظارت کردن بر پاسخ به درمان، وجود و شدت سطوح پریشانی مضطرب به دقت مشخص شود.
اختلال افسردگی نامشخص همراه با ویژگیهای مختلط
حداقل سه مورد از نشانه های مانیک/هیپومانیک زیر تقریباً هر روز در طول اکثر روزهای دوره افسردگی اساسی وجود دارند:
- خلق بالا، گشاده.
- عزت نفس کاذب یا بزرگ منشی.
- پرحرف تر از معمول یا تحت فشار برای ادامه دادن صحبت.
- پرش افکار یا تجربه ذهنی که افکار شتابان هستند.
- افزایش انرژی یا فعالیت هدفمند(خواه اجتماعی، در محل کار یا مدرسه، یا جنسی).
- مشغولیت زیاد یا افراطی در فعالیت هایی که توان بالایی برای پیامدهای ناراحت کننده دارند (مثل پرداختن به ولخرجی در خرید مهارنشده، بی احتیاطی جنسی، سرمایه گذاری های احمقانه).
- کاهش نیاز به خواب (با وجود خوابیدن کمتر از معمول، احساس استراحت می کند؛ با بی خوابی تفاوت دارد).
نشانه های مختلط توسط دیگران مشاهده هستند و انحراف از رفتار معمول فرد را نشان میدهند.
در مورد افرادی که نشانه های آنها ملاک های کامل را برای مانی یا هیپومانی برآورده می کنند، تشخیص باید اختلال دوقطبی نوع I یا نوع II باشد.
نشانه های مختلط ناشی از تأثیرات فیزیولوژیکی مواد نیستند (مثل سوءمصرف مواد مخدر، دارو یا درمان دیگر).
توجه: معلوم شده که ویژگی های مختلط مرتبط با دوره افسردگی اساسی، عامل خطر مهمی برای ایجاد اختلال دوقطبی نوع I و نوع II است. در نتیجه، اشاره کردن به وجود این شاخص برای برنامه ریزی درمان و نظارت کردن بر پاسخ به درمان، از لحاظ بالنی مفید است.
اختلال افسردگی نامشخص همراه با ویژگیهای مالیخولیایی
یکی از موارد زیر در طول شدیدترین دوره کنونی وجود دارد:
فقدان لذت در تمام، یا تقریباً تمام فعالیتها.
فقدان واکنش پذیری به محرک هایی که معمولاً لذتبخش هستند (وقتی اتفاق خوبی روی میدهد، به نظر نمی رسد احساس کند خیلی بهتر است، حتی موقتی).
سه (یا تعداد بیشتر) موارد زیر:
- ویژگی متمایز خلق افسرده که با اندوهگینی عمیق، ناامیدی، و /یا کج خلقی یا به اصطلاح خلق پوچ مشخص میشود.
- افسردگی که معمولاً هنگام صبح بدتر می شود.
- بیدارشدن صبح زود (یعنی، حداقل ۲ ساعت قبل از بیدارشدن معمول).
- سراسیمگی یا کندی روانی-حرکتی محسوس.
- بی اشتهایی یا کاهش وزن قابل ملاحظه.
- احساس گناه بیش از حد یا نامناسب.
توجه: شاخص «همراه با ویژگی های مالیخولیایی» در صورتی به کار میرود که این ویژگی ها درشدیدترین مرحله دوره وجود داشته باشند. فقدان تقریباً کامل توانایی برای لذت، نه فقط کاهش، وجود دارد. رهنمود برای ارزیابی فقدان واکنش پذیری خلق این است که حتی وقایع بسیار مطلوب با مسرور شدن خلق ارتباط ندارند. خلق یا اصلاً مسرور نمی شود، یا فقط تا اندازهای مسرور میشود (مثلاً تا ۲۰ الی ۴۰ درصد هر بار فقط به مدت چند دقیقه). «ویژگی متمایز» خلق که مخصوص شاخص «همراه با ویژگی های مالیخولیایی» است، از لحاظ کیفی متفاوت با خلقی است که در دوره افسردگی غیرمالیخولیایی تجربه می شود. خلق افسرده که به صورت صرفاً شدیدتر، طولانی مدت تر توصیف شده یا بدون دلیل وجود دارد، از لحاظ کیفی، واضح محسوب نمیشود. تغییرات روانی-حرکتی تقریباً همیشه وجود دارند و دیگران میتوانند آنها را مشاهده کنند.
ویژگی های مالیخولیایی در فرد واحد، گرایش نسبتاً کمتری دارند که در دوره ها تکرار شوند. آنها در بیماران بستری بیشتر از بیماران سرپایی شایع هستند؛ احتمال وقوع آنها در دوره های افسردگی خفیف کمتر از دوره های افسردگی اساسی شدیدتر است؛ و بیشتر احتمال دارد که در افراد مبتلا به ویژگی های روان پریشی روی دهند.
همراه با ویژگیهای نامتعارف یا متناقض
این شاخص زمانی میتواند به کار برده شود که این ویژگیها در اکثر روزهای دوره افسردگی اساسی یا اختلال افسردگی مداوم کنونی یا اخیر غالب باشند.
- واکنش پذیری خلقی (یعنی، خلق در پاسخ به وقایعی یا بالقوه مثبت، مسرور میشود).
- دو (یا تعداد بیشتری) از موارد زیر:
- افزایش وزن یا افزایش اشتهای قابل ملاحظه.
- پرخوابی.
- فلج سربی (یعنی، احساس سنگینی، سربی در دست ها یا پاها).
- الگوی بادوام حساسیت نسبت به طرد میان فردی ( به دوره های اختلال خلقی محدود نمی شود) که به اختلال اجتماعی یا شغلی قابل ملاحظه منجر میشود.
توجه:«افسردگی نامتعارف» اهمیت تاریخی دارد (یعنی، نامتعارف در تناقض با جلوه های افسردگی کلاسیک سراسیمه، «درونزاد» که وقتی افسردگی به ندرت در محیطهای سرپایی تشخیص داده میشد و تقریباً هرگز در نوجوانان یا بزرگسالان جوانتر تشخیص داده نمیشد، رایج بود) و این روزها، آن گونه که این اصطلاح ممکن است به آن اشاره داشته باشد، بر جلوه بالینی نامعمول یا غیرعادی دلالت ندارد.
واکنش پذیری خلقی عبارت است از توانایی مسرور شدن به هنگامی که فرد با رویدادهای مثبت روبرو میشود (مثل دیدار فرزندان، ستایش های دیگران). اگر شرایط بیرونی مطلوب بمانند، ممکن است خلق حتی طولانی سرحال (نه غمگین) شود. افزایش اشتها می تواند با افزایش واضح در مصرف غذا یا افزایش وزن آشکار شود. پرخوابی می تواند مدت طولانی تر خواب شبانه یا چرت زدن روزانه را شامل شود که حداقل به ۱۰ ساعت خواب در روز می رسد ( یا حداقل ۲ ساعت بیشتر از زمانی که فرد افسرده نبوده است). فلج سربی به صورت احساس سنگینی یا سربی کردن معمولاً در دست ها یا پاها تعریف شده است. این حس عموماً به مدت حداقل یک ساعت در روز وجود دارد، اما اغلب هر بار به مدت چند ساعت ادامه مییابد. برخلاف ویژگی های نامتعارف دیگر، حساسیت بیمارگون نسبت به احساس طرد میان فردی، صفتی است که شروع زودهنگام دارد و در طول بخش عمدهای از زندگی بزرگسالی ادامه مییابد. حساسیت نسبت به طرد هم زمانی که فرد افسرده است و هم افسرده نیست روی می دهد، هرچند ممکن است در طول دوره های افسردگی تشدید شود.
همراه با ویژگیهای روانپریشی
هذیانها و / یا توهمات وجود دارند.
همراه با ویژگیهای روانپریشی همخوان با خلق: محتوای تمام هذیانها و توهمان با موضوعات معمول افسردگی بیکفایتی شخصی، احساس گناه، بیماری، مرگ، پوچانگاری، یا سزاوار تنبیه بودن هماهنگ است.
همراه با ویژگی های روان پریشی ناهمخوان با خلق: محتوای هذیان ها و توهمات، موضوعات معمول بی کفایتی شخصی، احساس گناه، بیماری، پوچ انگاری، یا سزاوار تنبه بودن را شامل نمی شود، یا محتوا آمیزه ای از موضوعات ناهمخوان با خلق یا همخوان با خلق است.
اختلال افسردگی نامشخص همراه با کاتاتونی
در صورتی که ویژگیهای کاتاتونیک در بخش عمدهای از دوره وجود داشته باشد، شاخص کاتاتونی میتواند در مورد دوره افسردگی به کار برده شود. به ملاکهای کاتاتونی مرتبط با اختلال روانی در فصل «طیف اسکیزوفرنی و اختلالات روانپریشی دیگر» مراجعه کنید.
همراه با شروع پیش از زایمان
این شاخص میتواند در مورد دوره کنونی اعمال شود، یا اگر ملاک های کامل در حال حاضر برای دوره افسردگی اساسی برآورده نشده باشند، در مورد جدیدترین دوره افسردگی اساسی، در صورتی که شروع نشانه های خلقی در مدت حاملگی یا ۴ هفته بعد از زایمان باشد، به کار برده شود.
توجه: دوره های خلقی میتوانند در مدت حاملگی یا پس از زایمان شروع شوند. گرچه برآوردها مطابق با دوره پیگیری بعد از زایمان تفاوت دارند، اما بین ۳ تا ۶ درصد زنان در مدت حاملگی یا در چند هفته یا چند ماه بعد از زایمان، شروع دوره افسردگی اساسی را تجربه خواهند کرد. پنجاه درصد دوره های افسردگی اساسی «پس از زایمان» عملاً قبل از زایمان شروع می شوند. بنابراین، به این دورهها جمیعاً با عنوان دوره های پیش از زایمان اشاره شده است. زنان مبتلا به دوره های افسردگی اساسی پیش از زایمان اغلب اضطراب شدید و حتی حملات وحشتزدگی دارند. تحقیقات آیده نگر نشان دادهاند که نشانه های خلقی و اضطرابی در مدت حاملگی، به علاوه «غم مادری» خطر دوره افسردگی اساسی پس از زایمان را افزایش میدهند.
دوره های خلقی با شروع پیش از زایمان میتوانند با ویژگیهای روانپریشی یا بدون آنها وجود داشته باشند. بچه کشی غالباً با دوره های روانپریشی پس از زایمان ارتباط دارد که با توهمات دستوری برای کشتن بچه یا هذیان هایی که روح بچه تسخیر شده است مشخص میشوند، اما نشانه های روانپریشی می توانند در دوره های خلقی شدید پس از زایمان نیز بدون هذیان ها یا توهمات خاص، روی دهند.
به نظر میرسد که دوره های خلقی (افسردگی اساسی یا مانیک) پس از زایمان همراه با ویژگیهای روانپریشی در ۱ مورد از ۵۰۰ تا ۱ مورد از ۱۰۰۰ زایمان روی میدهند و ممکن است در زنان دارای یک اولاد، شایعتر باشند. خطر دوره های پس از زایمان همراه با ویژگیهای روانپریشی در زنانی خیلی بالاست که به دوره های خلقی پیشین پس از زایمان مبتلا هستند، ولی در زنانی که سابقه قبلی اختلال افسردگی یا دوقطبی دارند (مخصوصاً اختلال دوقطبی نوع I) و آنهایی که سابقه خانوادگی اختلالات دوقطبی دارند نیز بالاست.
در صورتی که زن دوره پس از زایمان همراه با ویژگی های روانپریشی داشته باشد، خطر عودکردن با هر زایمان بعدی، بین ۳۰ تا ۵۰ درصد است. دوره های پس از زایمان همراه با ویژگی های روانپریشی داشته باشد، خطر عودکردن با هر زایمان بعدی، بین ۳۰ تا ۵۰ درصد است. دوره های پس از زایمان باید از دلیریوم که در دوره پس از زایمان روی می دهد، که با سطح نوسان کننده آگاهی یا توجه مشخص م یشود، متمایز شود. دوره پس از زایمان از نظر میزان تغییرات عصبی-درونریز و سازگاری های روانی-اجتماعی، تأثیر بالقوه شیردادن با پستان بر برنامه ریزی درمان، و اشارات ضمنی بلندمدت سابقه اختلال خلقی پس از زایمان برای برنامه ریزی خانوادگی بعدی، منحصر به فرد است.
همراه با الگوی فصلی
این شاخص در مورد اختلال افسردگی اساسی و عود کننده به کار میرود.
بین شروع دوره های افسردگی اساسی در اختلال افسردگی اساسی و زمان خاصی از سال( مثلاً در پاییز یا زمستان) رابطه زمانی وجود داشته باشد.
توجه: مواردی را که در آنها تأثیر واضح عوامل استرسزای روانی-اجتماعی مرتبط با فصل وجود دارد منظور نکنید (مثل بیکار بودن منظو در هر زمستان).
بهبودهای کامل (یا تغییر از افسردگی اساسی به مانی یا هیپومانی) نیز در زمان بخصوصی از سال روی میدهند(مثلاً افسردگی در بهار ناپدید میشود).
در ۲ سال گذشته، دو دوره افسردگی اساسی روی دادهاند که روابط زمانی فصلی را که در فوق شرح داده شد، نشان دادهاند و در طول همین دوره، هیچ دوره افسردگی اساسی غیرفصلی روی نداده است.
تعداد دوره های افسردگی اساسی فصلی (به صورتی که در فوق شرح داده شد) به طور قابل ملاحظهای از دوره های افسردگی اساسی غیرفصلی که ممکن است در طول زندگی فرد روی داده باشند، بیشتر است.
توجه: شاخص «همراه با الگوی فصلی» میتواند در مورد الگوی دورهای افسردگی اساسی در اختلال افسردگی اساسی عودکننده به کار برده شود. ویژگی اصلی عبارت است از شروع و بهبود دوره های افسردگی اساسی در زمانهای بخصوی از سال. در اغلب موارد، این دوره ها در پاییز یا زمستان شروع می شوند و در بهار بهبود می یابند. در موارد نادر، ممکن است دوره های افسردگی تابستانی مکرر وجود داشته باشند. این الگوی شروع و بهبود دوره ها باید در طول حداقل دوره ۲ ساله روی داده باشند، بدون هرگونه دوره های غیرفصلی که در طول این دوره روی داده باشند. به علاوه، تعداد دوره های افسردگی فصلی در طول زندگی فرد باید خیلی بیشتر از دوره های افسردگی غیرفصلی باشد.
این شاخص در مورد موقعیت هایی که در آنها این الگو با عوامل استرس زای روانی – اجتماعی مرتبط با فصل بهتر توجیه می شوند، کاربرد ندارد (مثل بیکاری فصلی یا برناممه تحصیلی). دوره های افسردگی اساسی که به صورت الگوی فصلی روی می دهند اغلب با انرژی برجسته، پرخوابی، پرخوری، افزایش وزن، و اشتیاق به کربوهیدراتها مشخص می شوند. معلوم نیست که آیا الگوی فصلی به احتمال بیشتر در اختلال افسردگی اساسی یا اختلالات دوقطبی عودکننده است. با این حال، در محدوده گروه اختلالات دوقطبی، به نظر میرسد که الگوی فصلی به احتمال بیشتری در اختلال دوقطبی نوع II باشد تا اختلال دوقطبی نوع I. در برخی افراد، شروع دوره های مانیک یا هیپومانیک نیز ممکن است با فصل خاصی ارتباط داشته باشد.
به نظر میرسد که میزان شیوع الگوی فصلی از نوع زمستانی مطابق با عرض جغرافیایی، سن، و جنسیت، تفاوت داشته باشد. میزان شیوع با عرض های جغرافیایی بالاتر افزایش مییابد. سن نیز پیش بین نیرومند فصلی بودن است؛ به طوری که افراد جوانتر بیشتر در معرض خطر دوره های افسردگی زمستانی هستند.
برای مشاهده روش های درمان افسردگی به مطلب افسردگی اساسی مراجعه نمایید
مطالب مرتبط با اختلال افسردگی نامشخص