دلبستگی ایمن به مادر
دلبستگی ایمن به مادر
دلبستگی ایمن
افرادی که دلبستگی ایمن دارند با جملات زیر موافق میباشند:
«برای من تقریباً آسان است با دیگران رابطه عاطفی برقرار کنم»
«من میتوانم به راحتی دیگران را دوست داشته باشم واجازه بدهم آنها هم دوست داشته باشند»
«من نگران این نیستم که تنها بمانم یا دیگران مرا نپذیرند»
این دلبستگی اغلب ناشی از وجود تعاملات گرم و مثبت و پاسخدهنده قبلی با فرد مورد دلبستگی (مادر) میباشد. افرادی که دلبستگی ایمن دارند، نسبت به خودشان و شخص مورد علاقهشان مثبت فکر میکنند. آنها نسبت به روابط بین فردیشان نیز نگاه مثبتی دارند. آنها اغلب از روابط خود احساس رضایت و خشنودی میکنند. افراد دلبسته ایمن هم در روابط صمیمانه و هم در روابط مستقل خود احساس راحتی میکنند اکثر اوقات میخواهند تعادلی بین صمیمیت و استقلال در روابط خود برقرار کنند.
افرادی که سبکهای دلبستگی ایمن دارند اغلب از روابط خود احساس رضایت بیشتری میکنند. سبکهای دلبستگی ایمن منجر به ارتباط زندهتر خود ابرازگری صمیمانهتر میشوند که رضایتمندی ارتباط را افزایش میدهد.
افرادی که سبکهای دلبستگی ایمن دارند روابط بلندمدتتری دارند و نسبت به دیگران متعهدتر هستند. این افراد از رابطه بین فردی خود بیشتر احساس رضایت میکنند و همین احساس رضایت موجب میشود تا رابطه خود را بیشتر ادامه دهند.
افرادی که از راهکارهای ایمن استفاده میکنند تفکرات مثبت در آنها رشد میکند و در نتیجه میتوانند خاطرات مثبتی از اشخاص و حوادث در ذهن خود حفظ کنند؛ پاسخهای مثبت موجب میشوند تا افراد به مسائل دشوارتر و موقعیتهای نگران کننده بعدی، با خلاقیت بیشتری پاسخ دهند. راهکارهایی مثل دلبستگی اجتنابی منجر به افکار منفی میشوند و فرد در موقعیتهای استرسزا و مشکلات بعدی کمتر از خود خلاقیت نشان میدهد. این نقطه نظر، به افراد توصیه میکند تا برای کم کردن اضطراب از راهکارهای ایمن استفاده نمایند.
نظریه دلبستگی همیشه بر اهمیت صمیمت تاکید کرده است. بالبی اینطور نوشته است: «نظریه دلبستگی بر این باور است که صمیمی شدن با افراد خاص به عنوان یک مولفه اساسی ماهیت بشر میباشد» در صمیمت فرد میتواند افکار احساسات، آرزوها، ترسها و موضوعات مهم زندگی خود را برای فرد دیگری افشاء کند و طرف مقابل نیز به او پاسخ مثبت میدهد و از وی مراقبت میکند.
دلبستگی و آسیب شناسی روانی
به نظر بالبی نظام دلبستگی یک سامانه اساسی هیجانی و رفتاری است که به صورت زیستی شکل میگیرد و برای بقای کودک لازم است. این نظام به محض تولد نوزاد در رابطه با اشخاص مورد دلبستگی فعال میشود نوزاد یا کودک خردسال هنگام بروز اضطراب میخواهد در کنار شخص مورد دلبستگی به ویژه مادرش باشد. این احساس ممکن است هنگام جدایی از مادر، روبرو شدن با موقعیتهای ناآشنا یا اشخاص غریبه، درد جسمی یا هنگام ترس از تخیلات و کابوس، بیماری، طلاق، سوگ و داغدیدگی روی دهد. نوزاد یا کودک خردسال انتظار دارد در کنار مادرش امنیت، حمایت و سلامتی را پیدا کند.
این جستجو برای مجاورت میتواند به شکل تماس بدنی با مادر نشان داده شود. کودک همیشه در این تعامل عضوی فعال است در مواقع لزوم برای ارضای نیازهای خود مجاورت و مراقبت شخص مورد دلبستگی را طلب میکند.
- محرومیت مادری:
بالبی (۱۹۵۳) میگوید عشق مادری در دوره نوزادی و کودکی برای سلامت روانی همانند ویتامینها و پروتئینها برای سلامت جسمانی ضروری است.
او ادعا کرد که داشتن رابطهای گرم، صمیمی و مداوم بین مادر و کودک (و یا جانشین دائمی مادر) امری حیاتی است.
بالبی براساس قرائت دوره نقشپذیری در حیوانات و ترس از غریبهها و افراد ناآشنا در پایان این دوره، خاطر نشان کرده است. نوزادان انسان حدود ۶ ماهگی شروع به دلبستگی میکنند و پس از آن ترس از غریبهها را نشان میدهند. بالبی معتقد بود اگر دلبستگی در ۲ تا ۳ سال اول زندگی رخ ندهد، بعد از آن احتمالاً خیلی دیر و با دشواری شکل میگیرد.
– جدایی از مادر در زمان شکلگیری دلبستگی موجب پیامدهایی چون اعتراض ناامیدی و گسستگی بلافاصله پس از جدایی خواهد شد.
– شکست در دلبستگی نوزادان ممکن است موجب مشکلاتی در برقراری ارتباط در زندگی بزرگسالی گردد. چنین افرادی بخصوص اگر در رابطه عاطفی که برقرار کردهاند شکست بخورند آسیبپذیری زیادی خواهند داشت.
– مطالعات کودکانی که در دهههای ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰ در مراکز مراقبت شبانهروزی زندگی کرده بودند نشان دهنده وجود مشکلات بلندمدت در رشد زبانی، اجتماعی و شناختی آنها میباشد.
– بالبی در مدت کار با نوجوانان بزهکار دریافت که ۱۷ نفر از آنان در ششماه اول زندگی از مادرانشان جدا شده بودند. او این نتیجه را با ۴۴ نوجوانی که مشکلات هیجانی داشتند اما بزهکاری نداشتند مقایسه کرد و دریافت که فقط دو نفر از آنها جدایی از مادر را تجربه کرده بودند. او همچنین استنتاج کرد که تقریباً همه کودکان بزهکار در این مرکز در رابطه با والدین خود مشکلاتی داشتند از جمله خشونت و سوءاستفاده هیجانی توسط والدین. در چندین مورد هم کودک به دلیل مرگ خواهر یا برادر خود مورد سرزنش قرار گرفته بود.
وی اشاره نمود که یک عامل متمایز کننده کودکان بزهکار از کودکان دچار مشکلات هیجانی این بود که کودکان بزهکار اغلب جداییهای بلندمدت ناشی از بیماری یا مرگ والدین، فروپاشی خانواده و غیره… تجربه کرده بودند، اما کودکان با مشکلات هیجانی چنین تجربههایی را نداشتند بالبی با مطالعات متعدد از کشورهای مختلف به الگویی مشابه دست یافت. محرومیت جدی از مراقبت مادر، نوجوانی بیعاطفه، روابط سطحی و خصومت کودک نسبت به دیگران همراه با تمایلات ضد اجتماعی را موجب میشود.
به نظر بالبی پیوند والد- کودک بافت غیرقابل جایگزینی برای رشد هیجانی است و اکثر مشکلات دوران کودکی و بزرگسالی منتج از تجربیات واقعی دوران کودکی است.
– طلاق، بیماری یا مرگ والدین اولین سال زندگی ممکن است کیفیت دلبستگی ایمن را به دلبستگی ناایمن تبدیل نماید. - اضطراب جدایی:
بالبی معتقد است نوزادان و کودکان هنگام استرس یا عدم حضور شخص مورد دلبستگی، دچار اضطراب میشوند. از نظر وی، اضطراب جدایی ناشی از تجربیات مخرب خانوادگی است تهدیدهای مکرر به ترک یا طرد توسط والدین، بیماری خواهر و برادر و والدین یا مرگ آنها. - ضربه روانی و دلبستگی:
یک ضربه روانی «از دست دادن ناگهانی و غیرقابل کنترل پیوندهای عاطفی» تجربه ترس بسیار زیاد بدون هیچ جایگاه امنی که فرد بتواند به آن پناه ببرد، نظام دلبستگی را فعال میکند. گاه این فعالسازی تا رسیدن کودک به موقعیتی ایمن ادامه مییابد. برای مثال هنگامی که کودک دچار فشار روانی است و مراقب او هیچ گونه حمایتی نشان نمیدهد. بعد از مدتی دچار ناکامی و بیاحساسی میشود. - حساسیت مادری:
دینسورت دریافت که کودکان مادرانی که رفتار مراقبت کننده حساسی (حساسیت مادری) در خانه دارند در موقعیت ناآشنا الگوهای رفتاری خاصی را نشان میدهند. اولین الگو را «ایمن» نامید. دلبستگی ناایمن در کودکان مادرانی مشاهده شد که کمتر حساس بودند. - ترس از لوس شدن:
ترس از لوس شدن بچهها، سبب میشود برخی از والدین ضرورتاً واکنش سریع به خواستههای کودکشان نشان ندهند، زیرا معتقدند که کودک باید ناکامی را تجربه کند. درحالی که حساسیت با لوس کردن تفاوت دارد زیرا در حساسیت والدین در افزایش خودمختاری و رشد توانایی طفل در برقراری ارتباط حمایت میکنند. اما مادرانی که با توجه به ترس از لوس شدن کودکان نیز کمتر حساس هستند، موجب میشوند که کودکانشان از آنها تقاضای حمایت نکننند و یا هنگام جدایی از او اضطراب، نگرانی، خشم نشان نمیدهند. و نمیتوانند در هنگام بازی و کاوش در محیط به راحتی رفتار کنند. این نوزادان کمتر از نوزادان مادران حساس محدودیتهایی را که مادر وضع کرده میپذیرند.
نشانههای مشکلات دلبستگی
– برقراری ارتباطات موقتی و زودگذر
– عاطفه سطحی
– اجتناب از برقراری ارتباط چشمی
– رفتارهای تخریبی نسبت به خود و دیگران
– بیرحمی نسبت به حیوانات
– ضعف در کنترل تکانه
– رشد ناکافی فرامن
– الگوهای تغذیهای نامناسب
– ضعف در برقراری ارتباط با همسالان
– چسبندگی به افراد دیگر
نظریه درمانی دلبستگی
– درمانگر کودک باید به عنوان یک پایگاه پایدار هیجانی و فیزیکی عمل کند تا بتواند با کودک مبتلا به اختلال دلبستگی، یک رابطه دلبسته ایمنی ایجاد بکند.
– درمانگر موجب تسهیل بازی میشود زیرا میتواند از طریق تعامل مستقیم و مشاهده بازیهای نمادین، رابطه کودک با اشخاص مورد دلبستگیاش را نشان دهد.
– درمانگر تعاملات مرتبط با دلبستگی بین خودش و کودک را تعبیر میکند و کودک نیز به طور کلامی و یا از طریق تعاملات بازیهای نمادین دلبستگی خود را ابراز میکند.
– درمانگر با فراهم نمودن دلبستگی ایمن جدید، محیطی را ایجاد میکند که کودک بتواند خود را از دلبستگیهای ناایمن و مخرب گذشته رها کند و یک دلبستگی ایمن را در موقعیت درمانی ایجاد نماید.
نتیجهگیری
نظریه بالبی پیامدهای مفیدی به شرح زیر به همراه داشته است:
۱- تأکید بر بهبود وضعیت مراکز مراقبت از کودکان و تأکید بر پرورش کودکان.
۲- بهبود وضعیت مراقبت از کودکانی که در بیمارستان بستری میشوند و ضرورت حضور والدین (بخصوص مادر) در طول اقامت کودک در بیمارستان.
۳- بهبود آموزش مراقبین کودکان.
۴- کاهش زمان جداسازی نوزادان هنگام تولد از مادران در بیمارستانها.
۵- تأکید برآموزش والدین تا یاد بگیرند که چگونه از کودکان خود مراقبت کنند تا موجب بروز مشکلاتی در آنها نشود. (حساسیت مادری)
۶- آگاهی از سنین آسیبپذیری کودکان در برابر جدایی از مادر و یا والدین.
۷- کاهش ساعت کاری مادر در سنین آسیبپذیری کودکان، تا بتوانند بخوبی از فرزندان خود مراقبت نمایند. (شاید به دلیل خستگی کاری پاسخدهی از کیفیت مطلوبی برخوردار نباشد و دیگر اینکه فرصتهای پاسخدهی را باید مغتنم شمرد)
۸- تأکید بر نقش پدران در مراقبت از کودکان زیرا مطالعات نشان دادهاند که کودکان میتوانند دلبستگیهای متعددی ایجاد کنند و از طرف کیفیت دلبستگی مهم است نه کمیت آن.
پیشنهادات
۱- چون اساس و بنیان سبکهای دلبستگی در دوران شیرخوارگی شکل میگیرد و نیز نوع سبک دلبستگی افراد در شخصیت و زندگی بزرگسالی آنها تاثیر میگذارد؛ بنابراین به والدین به ویژه مادران توصیه میشود که الگوی پرورش فرزند به صورت دلبسته ایمن را آموزش ببینند یا یاد بگیرند تا فرزندان خود را به صورت دلبسته ایمن پرورش دهند.
۲- از آنجا که این نظریه نشان داده است که افراد دیگر به جز مادر نیز میتوانند رابطه دلبستگی را با کودک بوجود آورند، پدران بایستی نقش خود را نسبت به گذشته پررنگتر ببینند زیرا که کیفیت دلبستگی مهم است نه کمیت آن.
۳- بر مادران شاغل توصیه میشود تا سه سالگی، فرزندان خود را به مهد کودکها و یا به دست افرادی که آنها را به صورت مکانیکی نگهداری میکنند نسپارند. و یا در صورت ممکن ساعات کاری خود را کاهش دهند.