طلاق عاطفی و عوامل مرتبط با آن
طلاق عاطفی
برای مطالعه این مطلب با سایت روانشناسی روان راهنما همراه باشید.
در طلاق عاطفی دو نفر به صورت فیزیکی از یکدیگر جدا نمیشوند، بلکه کنار هم زندگی میکنند و شرایطی بر روابط آنها حاکم است که در طلاق متعارف وجود ندارد. این اتفاق میتواند به صورت یک طرفه و یا دو طرفه و به مرور زمان رخ دهد و دو طرف به تدریج متوجه میشوند که جذابیت، کشش و علاقه و عاطفه مثبتی که نسبت به هم داشتهاند، در بین آنها رنگ باخته است. به عبارتی حساسیتها، کنجکاویها و نگرانیهایی که آنها نسبت به هم نشان میدادند فروکش میکند و باعث ایجاد کرختی در بین آنها میشود. این طلاق باعث میشود که همیشه یک طرف نسبت به رفتارهای دیگری شکایت داشته باشد، مواردی مانند درک نشدن، بیتوجهی، اشتغال زیاد، تکروی و بیتوجهی به خواستهها و نیازهای طرف مقابل که معمولاً این شکایتها بیشتر از جانب زنان نسبت به مردان صورت میگیرد؛ ضمن آنکه گاهی نیز مردان از انرژی و نشاط نداشتن همسر، بیعلاقگی و فراموشکاری و بیدقتی در امور گلهمند هستند. به خصوص آنکه مسائل استرسزا و اشتغالهای فکری و فیزیکی و نبود آرامش در محیط زندگی و کار نیز باعث تشدید این موضوع میشود. با وقوع طلاق عاطفی، انواع بیماریهای روانتنی و تنشهای خانوادگی در خانواده به وجود میآید که اثرات سویی به بار میآورد (کلارک و برنتانو[۱]، ۲۰۱۳، ترجمه صادقی و همکاران).
طلاق عاطفی نوعی نابهنجاری در نظام خانواده است که اگرچه به جدایی زوجین منجر نمیشود و بنا به دلایلی زن و شوهر همچنان در یک محیط و در زیر یک سقف در کنار هم به زندگی مشغولند، اما زندگی آنها به ازدواجی پوچ تبدیل شده است که فاقد عشق، مصاحبت و دوستی است (استیل و کید[۲]، ۲۰۰۸؛ ترجمه اکبری). طلاق عاطفی به عنوان انتخابی نفرت انگیز بین تسلیم و نفرت از خود و تسلط و نفرت از خود تجربه میشود که در آن هر یک از زن و شوهر به دلیل احساس غمگینی و ناامیدی، دیگری را آزار میدهند (اسکانزونی و اسکانزونی[۳]، ۱۹۸۸).
همسران به جای حمایت از یکدیگر در جهت آزار، ناکامی و تنزل عزت نفس یکدیگرعمل میکنند. و هر یک به دنبال یافتن دلیل برای اثبات عیب و کوتاهی و طرد یکدیگر هستند (باستانی، گلزاری و روشنی، ۲۰۱۱). رابطه زناشویی درگیر با طلاق عاطفی، زمینهساز قوی برای ایجاد افسردگی، اضطراب و ناامیدی به خصوص در زنان است (برنز[۴]، ۲۰۱۲).
با توجه به پیامدهای طلاق عاطفی آنچه موجب نگرانی بیشتر در این زمینه میشود، تفاوت برخورد با تعارضهای زناشویی در غرب و ایران میباشد. در غرب اگر تعارضهای بین زن و شوهر غیر قابل تحمل گردد احتمالاً منجر به طلاق قانونی میشود، اما در کشورمان بنا به دلایلی از جمله پیامدهای طلاق قانونی برای زوجها و به خصوص برای زنان به نظر میرسد که ادامه زندگی بدون صمیمیت، عشق و همدلی بر طلاق ترجیح داده میشود. بدون شک حاصل چنین روابطی (طلاق عاطفی) فراهم آوردن محیطی ناایمن برای زوجها و فرزندان، سبکهای فرزندپروری نادرست، و مثلث سازیهای والدین با فرزندان میباشد که پژوهشهای مختلف بر اثرات مخرب و پایدار آن تأکید میکند، که سرانجام این ارتباط منجر به شکلگیری شخصیت ناسالم در فرزندان میشود و حاصل این روند چیزی جز انتقال بین نسلی نخواهد بود (کلانتری، ۱۳۹۰).
رسیدن به مرحله طلاق عاطفی میتواند علل مختلفی داشته باشد از جمله: اشتغال بیش از حد زنان، مشکلات اقتصادی و مالی، اختلاف در زمینه مسائل زناشویی و جنسی، داشتن زمینههای متفاوت فرهنگی و تربیتی، داشتن سرگرمیهای متفاوت و عدم توافق بر سر نحوه گذراندن اوقات فراغت و برخی ویژگیهای شخصیتی مانند خودخواهیها، زیادهخواهیها، غرور و لجبازیها، تنوع طلبیها، اعتماد به نفس و عزت نفس پایین (باس و شاکلفورد[۵]، ۲۰۰۵).
برخی از عوامل تسهیل کننده طلاق عاطفی طبق تحقیقات انجام شده بدین شرح میباشد: عدم تأمین نیاز عاطفی، بیتوجهی مرد، عدم همدلی و همراهی، رفتارهای خشونت آمیز مرد، عدم گذراندن وقت با یکدیگر، نارضایتی جنسی، بیاعتمادی، مشکلات ارتباطی، عدم تعادل روحی مرد و … (احمدی، ۱۳۸۶).
سلطانیان (۱۳۹۲) به بررسی عوامل مؤثر بر طلاق عاطفی در بین مراجعه کنندگان به اورژانس اجتماعی شهرستان شیروان چرداول پرداخته و به این نتیجه رسیده است که بین متغیرهای میزان دخالت اطرافیان، تفاوتهای فرهنگی، تنفر و کراهت، خشونت و مشکلات روانی با طلاق عاطفی و اقدام زنان به جدایی از همسران خود رابطه معنیدار وجود دارد.
طلاق عاطفی به علت نبود تعاملات مثبت با همسر، عدم تأمین نیازهای عاطفی، نارضایتی جنسی، عدم جذابیت ظاهری، خیانت، مسائل مالی، بیماریهای مزمن، بدرفتاری فیزیکی و… به وجود میآید و منجر به بروز علائم افسردگی، اضطراب، احساس گناه، ناامیدی، کنارهگیری از فعالیتهای اجتماعی، نگرش بدبینانه و مداوم درباره خود، همسر و آیندهشان میگردد (پینز[۶]، ۲۰۰۶؛ ترجمه گوهری و افشار). در تمام زندگیهای زن و شوهری اختلافاتی از کوچک تا بزرگ وجود دارد که بعضی از این اختلافات هر چند کوچک به طلاق ختم میشود. علیرغم کوششهای همسران برای نرسیدن به مرحله جدایی، بسیاری از پیوندهای زناشویی عاشقانه به طلاق رسمی و درصد بالایی از مابقی نیز به طلاق عاطفی منتهی میشود. بیشتر اوقات ویژگیهای فردی باعث اختلاف میشوند و گاهی هیچکدام از طرفین حاضر نیست که به خاطر حفظ بنیان خانواده خود را تغییر دهد، پس داستان ادامه پیدا میکند و منجر به کشته شدن عشق شده و جدایی عاطفی به دنبال دارد (تنها، ۱۳۹۱).
مهارتهای ارتباطی ضعیف، روابط مبهم یا روابط مشروط، عیبجویی و سرزنش دایمی، ذهنخوانی و حالت تدافعی، برونریزی هیجانهای منفی زیاد و هیجانهای مثبت کم موجب تشدید ناسازگاری و عدم رضایت زوجین از ازدواج میشود (گاتمن[۷]، ۱۹۹۶؛ راجرز[۸] و همکاران، ۱۹۹۵؛ به نقل از احمدی و همکاران، ۱۳۸۴).
در مورد بررسی شرایط علی و میانجی طلاق عاطفی، نتایج پژوهش باستانی، گلزاری و روشن (۱۳۸۹) به نقل از اکبری و همکاران (۱۳۹۱) نشان داد که طلاق عاطفی پدیدهای تک عاملی نیست، بلکه مجموعهای از عوامل (عدم تأمین نیازهای عاطفی، بیتوجهی مرد، مشکلات ارتباطی، تفکر و نگرش ناهماهنگ زن و مرد، عدم همدلی و همراهی مرد با زن و …) در پیوند با هم منجر به طلاق عاطفی میشوند و از نظر فرآیند ایجاد طلاق عاطفی در زندگی زنان مورد بررسی، یکسان نبودند.
[۱] Clark & Brentano
[۲] Still & Kid
[۳] Scanzoni J & Scanzoni L D
[۴] Bernes
[۵] Bass & Shackelford
[۶] Pines
[۷] Gottman
[۸] Rogers
منبع : وثاقتی فاضل / پایان نامه کارشناسی ارشد