وسواس فکری و وسواس عملی یا اختلال وسواسی – اجباری (OCD) چیست؟

وسواس فکری و وسواس عملی یا اختلال وسواسی – اجباری ocd

(Obsessive Compulsive Disorder (OCD

وسواس یک اختلال مادام العمر در نظر گرفته میشود، و می تواند آنقدر شدید و وقت گیر باشد که فرد گرفتار را ناتوان نماید.

وسواس ممکن است به صورت تکرار افکار و ترس باشد (وسواس فکری)،یا منجر به انجام رفتارهای مکرر غیر منطقی (وسواس عملی) گردد. همچنین فرد ممکن است تنها وسواس فکری یا وسواس عملی و یا هر دو را داشته باشد.

فرد وسواسی ممکن است متوجه نباشد که افکار یا کارهایش معقول و منطقی نیست، و سعی کند آنها را نادیده بگیرد و متوقف نکند. اما انکار، پریشانی و اضطراب را افزایش می دهد.

در نهایت، فرد وسواسی احساس اجبار به انجام اعمالی در خود میبیند تا تلاشی برای کاهش استرس و اضطراب وی گردند.

فرد وسواسی تمرکز در زمینه های مختلف دارد، مانند ترس از آلوده شده به جرم و میکروب، و برای رفع هراس آلودگی، خود را مجبور به شستن دست هایش میکند تا زمانی که دردناک و یا زخم گردند. یا با وجود تلاش برای نادیده گرفتن و خلاص شدن از شر افکار آزار دهنده، افکار و امیالش باز میگردند. این یک چرخه معیوب ویژگی فرد وسواسی است

علائم اختلال وسواس، معمولا شامل هر دو وسواس فکری و وسواس عملی میگردند. اما ممکن است تنها علائم وسواس فکری و یا تنها علائم اجبار عملی ظاهر شوند.

حدود یک سوم از افراد مبتلا به اختلال وسواس، دارای یک اختلال دیگر نیز هستند که شامل حرکت ها و یا حرف های کوتاه متناوب ناگهانی، یا (تیک) می باشد.

وسواس فکری عملی

وسواس فکری

وسواس فکری ، افکار تکرار شونده است. میل مداوم و ناخواسته و یا تصوراتی که باعث ناراحتی و اضطراب میگردند. فرد سعی میکند از آنها خلاص شود. ولی این وسواسها نوعا مزاحم هستند. وسواس فکرى به صورت هایمختلف خود را نشان می‏دهد برای مثال:

وسواس فکری یا اندیشه درباره بدن :
بدین گونه که بخشى مهم از اشتغالات ذهنى و فکرى بیمار متوجه بدن اوست. او دائما به پزشک مراجعه مى‏کند و در صدد به‏دست آوردن دارویى جدید براى سلامت‏ بدن است.

وسواس فکری درباره رفتار حال یا گذشته:
مثلا در این رابطه می‏اندیشد که چرا در گذشته چنین و چنان کرده؟ آیا حق داشته است فلان کار را انجام دهد یا نه؟ و یا آیا امروز که مرتکب فلان عملى مى‏شود آیا درست مى‏اندیشد یا نه؟ تصمیمات او رواست‏یا ناروا ؟

وسواس فکری در رابطه با اعتقادات: زمانى فکر وسواسى زمینه را براى تضادها و مغایرت‏هاى اعتقادى فراهم می ى‏سازد. مسایلى در زمینه حیات و مرگ، خیر و شر، وجود خدا و پذیرش یا طرد مذهب ذهن او را بخود مشغول مى‏دارد.

وسواس فکر افراطى:
زمانى وسواس در مورد امرى بصورت افراط در قبول یا رد آن است ‏با اینکه بیمار خلاف آن را در نظر دارد ولى بصورتى است که گویى اندیشه مزاحمى بر او مسلط است که او را ناگزیر به دفاع از یک اندیشه غلط مى ‏سازد، از آن دفاع و یا آن را طرد می کند بدون اینکه آن مساله کوچکترین ارتباطى با زندگى او داشته باشد; مثلا در رابطه با دارویى عقیده‏اى افراطى پیدا مى‏کند بگونه‏اى که طول عمر، بقاى زندگى و رشد خود را در گرو مصرف آن دارو می‏داند، اگرچه در اثر مصرف به چنان نتیجه ‏اى دست نیابد.

نمونه ها دیگر وسواس فکری

• وسواس فکری قرار دادن اشیا بطور منظم و متقارن و یا با یک روش خاص
• وسواس فکری تصوراتی از صدمه زدن به خود و یا کس دیگر
• وسواس فکری افکار ناخواسته، از جمله تجاوز، و یا سوژه های جنسی یا مذهبی
• وسواس فکری ترس از آلوده شدن با لمس اشیاء یا دست دادن با اشخاص
• وسواس فکری شک و تردید در قفل کردن در و پنجره یا خاموش کردن اجاق گاز
• وسواس فکری ناسزا گفتن و یا رفتار نامناسب

وسواس عملی

رفتارهای تکراری که فرد احساس اجبار به انجام آنها دارد. این رفتارهای تکراری به منظور جلوگیری یا کاهش اضطراب ناشی از وسواسها و یا جلوگیری از اتفاق چیزهای بد است. لذت در گیر شدن با این رفتارهای تکراری تنها تسکین موقت اضطراب است.

ایجاد قوانین یا تشریفات خاص برای کنترل و کمک به اضطراب خود در مقابل افکار وسواسی. این اعمال اغلب عقلانی و جلوگیری کننده از رویدادهای مورد ترس نیستند.

نمونه ها

• شستشو و تمیز کردن دست تا کنده شدن پوست
• شمارش در الگوهای خاص
• چک کردن بارها و بارهای قفل درها و یا اجاق گاز
• نیاز به اطمینان خاطر
• انجام و طی یک روال دقیق
• نظم خاص چیدمان مواد در خانه و آشپزخانه بنحوی که مثلا همه یک شکل دیده شوند.
• تکرار کلمات و عبارات یا عبادات در سکوت.

یک تفاوت میان کمال گرا بودن و وسواس داشتن وجود دارد. افکار وسواسی نگرانی در مورد مشکلات واقعی زندگی نیست. کسی که دوست دارد کف خانه خود را به طوری تمیز نگه دارد که بتواند روی آن غذا بخورد، لزوما به معنای وسواس داشتن نیست.

اگر وسواس فکری و یا وسواس عملی، کیفیت زندگی فرد را تحت تاثیر قرار دهد، ممکن است اختلال وسواسی- اجباری داشته باشد.

معیارهای DSM 5 برای اختلال وسواسی – اجباری

A: حضور وسواس‌ها، اجبارها یا هر دو:

وسواس‌ها با ۱ و ۲ تعریف می‌شوند.

۱- افکار، امیال یا تصاویر ذهنی همیشگی و تکراری، که فرد در دوره‌ای از ناراحتی، آن‌ها را ناخواسته و مزاحم می‌داند و در بیش‌تر افراد اضطراب یا استرس شدید پدید می‌آورد.

۲- فرد تلاش می‌کند تا این افکار، امیال یا تصاویر ذهنی را نادیده بگیرد یا سرکوب کند، یا به کمک یک فکر یا کار دیگر آن‌ها را خنثی و بی‌اثر کند. یعنی با انجام دادن یک اجبار تلاش می‌کند اثر آن‌ها را کاهش دهد.

اجبارها با ۱ و ۲ تعریف می‌شوند.

۱- رفتارهای تکراری (مانند شستن، مرتب کردن و بررسی کردن) یا اعمال ذهنی تکراری (مانند دعا کردن، شمردن، تکرار واژه‌ها در سکوت) که فرد احساس می‌کند در واکنش به یک وسواس یا مطابق با قوانینی که باید به طور سفت و سخت اعمال شود باید به انجام برسد.

۲- هدف فرد از این اعمال ذهنی یا رفتارهای فیزیکی تکراری این است که از اضطرب و استرس جلوگیری کند یا آن‌ها را کاهش دهد. یا از رویداد و موقعیتی که آن ‌را ترسناک می‌داند پیشگیری کند. اما این رفتارهای فیزیکی و اعمال ذهنی با مواردی که قرار است آن‌ها را خنثی یا پیشگیری کند هیچ ارتباط منطقی ندارند. یا رفتارها و اعمالی به وضوح افراطی هستند.

B: وسواس ها یا اجبارها وقت‌گیر هستند. برای نمونه هر روز ساعت‌ها وقت فرد را می‌گیرند. یا در عملکرد اجتماعی، شغلی یا دیگر بخش‌های زندگی، نابسامانی و رنج شخصی شدید پدید می‌آورند. پس عملکرد زندگی فرد را مختل و آرامش او را برهم می‌زنند.

C: نشانه‌های وسواسی اجباری را نمی‌توان به تاثیر فیزیولوژیک و مستقیم یک ماده مانند مواد مخدر، روانگردان یا داروهای تجویزی یا یک عارضه‌ی پزشکی نسبت داد.

D: نشانه‌های یک اختلال روانی دیگر نمی‌تواند توضیح بهتری برای ناراحتی فرد باشد. احتمال دارد که اختلال وسواسی اجباری با برخی از اختلال‌های دیگر Comorbid داشته باشد. برای نمونه نگرانی‌های افراطی در اختلال اضطراب عمومی؛ اشتغال فکری به ظاهر خود در اختلال بادی دیسفورمیک؛ ناتوانی در دور انداختن اشیا یا جدا شدن از آن‌ها در اختلال احتکار؛ کشیدن مو در اختلال مو کندن؛ کندن پوست در اختلال پوست کندن؛ رفتارهای کلیشه‌ای در اختلال حرکت کلیشه‌ای؛ رفتارهای آیینی خوردن در اختلال خورد و خوراک؛ اشتغال فکری به مواد یا قمار در اختلالات مصرف مواد و اختلالات مرتبط؛ اشتغال فکری به بیماری‌های جدی در اختلال اضطراب بیماری؛ اشتغال فکری به امیال یا خیال‌پردازی سکشوال در یکی از پارافیلیاها؛ اشتغال فکری به امیال در اختلالات کنترل تکانه؛ نشخوار فکری به همراه احساس عذاب وجدان در اختلال افسردگی عمده؛ تزریق فکری یا افکار توهمی همیشگی در اختلال سایکوتیک؛ یا رفتارهای تکراری در اختلال طیف اوتیسم.

اسپسیفایر (مشخص کننده):

به همراه بینش خوب یا کافی: فرد می‌داند که باورهای OCD او احتمالا یا قطعا واقعیت ندارند یا این که شاید واقعی باشند یا واقعی نباشند.

به همراه بینش ضعیف: فرد فکر می‌کند که باورهای OCD  او احتمالا واقعی هستند.

به همراه عدم بینش: فرد کاملا مطمئن است که باورهای OCD او واقعی هستند.

مرتبط با تیک: فرد هم‌اکنون یک اختلال تیک مزمن دارد یا در گذشته داشته است.


شیوع اختلال وسواسی –
 اجباری

شیوع OCD تدریجی و بیش‌تر در آغاز نوجوانی یا بزرگسالی و پس از یک رویداد استرس‌زا، مانند بارداری، زایمان و مشکلات در روابط عاطفی و شغلی نمایان می‌شود. حدود ۲/۵ درصد از مردم در دوره‌ای از زندگیشان دچار OCD می‌شوند. به گزارش DSM 5  نرخ شیوع ۱۲ ماهه برای اختلال وسواسی اجباری در آمریکا ۱/۲% و در سطح جهانی ۱/۱% تا ۱/۸% است. تعداد زنانی که دچار این اختلال می‌شوند از مردان بیش‌تر است. زنان بیش‌تر در زمینه‌ی تمیزی وسواس دارند و مردان بیش‌تر افکار ممنوعه و وسواس تقارن دارند.

علل OCD

عوامل بیولوژیک (جسمانی)  و عوامل سایکولوژیک (روانی) در بروز اختلال OCD نقش دارند.

عوامل بیولوژیک : نقص و آسیب‌های مغزی می‌تواند باعث بروز این اختلال شود. مناطق مهم مغزی در این زمینه، لب پیشانی و عقده‌های پایه هستند. نقص یا کمبود سروتونین ممکن است به OCD منجر شود. سرعت متابولیسم در منطقه کورتکس اوربیتوفرونتال در مغز افراد مبتلا به OCD بسیار زیاد است.

این افراد نقص هایی در پردازش اطلاعات و عملکرد اجرایی دارند. از جمله این نقص ها می توان به نقص حافظه کوتاه مدت فضایی، بازشناسی فضایی، توجه دیداری، حافظه دیداری و آغاز واکنش حرکتی اشاره کرد. بعضی معتقدند که وسواس و کامپالژن (رفتار اجباری) به صورت ژنتیک ذخیره شده است و رفتارهایی هست که فرد یاد می گیرد. به این معنی که مغز نمی تواند رفتارهای کامپالسیو را که به صورت ژنتیک ذخیره شده اند منع یا بازداری کند. این مدارهای بازدارنده در عقده های پایه قرار دارند

عوامل روانشناختی : عوامل روانی نیز در پدید آمدن اختلال وسواسی اجباری نقش مهمی دارند.

۱- نقص حافظه : شک کردن یکی از ویژگی های اصلی OCD است. نقص حافظه، احساس شک را در فرد برانگیخته می‌کند. برای نمونه فرد می‌گوید: نکند که در را قفل نکرده باشم؟ یا شیر گاز را نبسته باشم؟ . بر پایه‌ی نظریه‌هایی که بر حافظه تاکید دارند افراد مبتلا به این اختلال: ۱- در حافظه‌ی کلی نقص دارند ۲- به معتبر بودن حافظه‌ی خود اعتماد ندارند. ۳- این افراد نمی‌توانند خاطرات مربوط به اعمال واقعی و خیالی را از هم تشخیص دهند.

هر چند مبتلایان به OCD قبول دارند که در به یاد آوردن موضوعات مشکل دارند (یادشان نمی آید که ایا در ماشین را چک کردن یا نه، دست هایشان را شسته اند یا نه)، شواهد نشان می دهد که عدم اعتماد در یادآوری ممکن است نتیجه چک کردن یا شستن اجباری (کامپالژنی) باشد نه علت آن. در واقع هر چه فرد بیشتر چک می کند ٰ اعتماد او به انچه همین حالا چک کرده است، کمتر می شود.

۲- احساس دانستن : چه وقت متوجه می شویم یا از کجا می دانیم که باید فکر کردن درباره یک موضوع،تمیز کردن خانه، درس خواندن برای امتحان یا مرتب کردن کمدمان را متوقف کنیم؟ چگونه متوجه می شویم یا از کجا می دانیم که “دیگر بس است”؟ مسلما هیچ سیگنال یا علامتی از محیط دریافت نمی کنیم که طبق آن فکر یا کارمان را متوقف کنیم. این سیگنال همیشه از درون خودمان فرستاده می شود. اکثر انسان ها زمانی فکر یا کار خود متوقف می سازند که احساس می کنند : “کافی است” . درست همانطور که به شما یک علامت می رسد که به اندازه کافی غذا خورده اید و می توانید خوردن را متوقف کنید.

یدا سنتی انس (yedasentience) یا احساس درونی دانستن نیز یک علامت یا سیگنال درونی است که به شما می گوید به اندازه کافی فکر کرده اید، به اندازه کافی تمیز کرده اید ، به اندازه کافی درس خوانده اید یا برای پیشگیری از هرج و مرج و خطر (عواقب منفی) به اندازه کافی تلاش کرده اید. به نظر می رسد که افراد مبتلا به OCD در یداسنتی انس نقص دارند. آنها چون از درون خود پیامی حاکی از تکمیل شدن کارها یا کافی بودن رفتار ها و اعمال دریافت نمی کنند ، نمی توانند جلوی رفتارها و افکار خود را بگیرند. ظاهرا آنها می دانند نیازی نیست که اجاق گاز را چک کنند یا دست هایشان را دوباره بشویند ، اما یک احساس درونی و ازار دهنده به آنها می گوید که : “هنوز کافی نیست ” یعنی “ادامه بده ، کارها کامل انجام نشده اند.”

۳- مسئولیت اغراق آمیز : همه ی مردم تقریبا هر روز افکار ناخوانده و مزاحمی را تجربه می کنند. اما آنچه افکار ناخوانده و مزاحم ولی عادی را از افکار رنج آور و وسواسی افراد مبتلا به OCD متمایز می کند، معنایی است که به آنها داده می شود. افراد مبتلا به OCD درباره افکار وسواسی خود باور های غلط ایجاد کرده اند. مثلا:

  • ۱- این افراد ، چون فکری به ذهنشان رسیده است، در مورد محتوای آن احساس مسئولیت می کنند، بنابراین اگر به ذهن فرد مبتلا به OCD این فکر خطور کند که فرزند خود را خواهد کشت، فکر می کند که واقعا دیوانه خواهد شد و فرزند خود را واقعا “خواهد” کشت.
  • ۲- افراد مبتلا به OCD فکر می کنند که افکار وسواسی آنها احتمالا عواقب بدی خواهد داشت، این طرز فکر اضطراب شدیدی در آنها بوجود می آورد و باعث می شود که این افراد برای اینکه مطمئن شوند اتفاقی روی نخواهد داد و به کسی آسیبی وارد نخواهد شد، رفتارهای اجباری (کامپالژنی) در پیش بگیرند(مثلا چک کردن و دوباره چک کردن قفل ها و پنجره ها برای اطمینان از امن بودن خانه).
  • ۳- آنها برای پیشگیری از آسیب ، از میزان مسئولیت خود معمولا تصاویر ذهنی اغراق آمیز دارند. همین مسئولیت اغراق آمیز ، عامل مهم آسیب پذیری در ابتلا به OCD است.

همه ما می دانیم بسیاری از امور از توان ما خارج هستند و هیچ کنترلی بر آنها نداریم و یا مقدار کنترلمان اندک است. مسئولیت اغراق آمیز این گونه تعریف می شود: قبول این باور که فرد می تواند باعث رویدادهایی یا عواقب منفی شود یا قادر است از وقوع آن رویداد پیشگیری کند. فرد فکر می کند موظف است از عواقب بد رویدادها جلوگیری به عمل آورد. این عواقب بد و ناگوار ممکن است واقعی باشند، یعنی در دنیای واقعی روی دهند یا ممکن است سابجکتیو باشد یعنی فقط در ذهن فرد روی دهند.

شواهد نشان می دهند که مسئولیت اغراق آمیز یکی از ویژگی های علی و اصلی اختلال وسواسی – اجباری ، مخصوصا در چک کردن های اجباری (کامپالژنی) است. مطالعات آزمایشگاهی نیز، با دستکاری مسئولیت اغراق آمیز (متغیر مستقل) ، نشان داده اند که مسئولیت اغراق آمیز باعث افزایش فعالیت های پیشگیرانه و تکراری مثل چک کردن های کامپالژنی ، می شود. بنابراین مسئولیت اغراق آمیز یکی از ویژگی های اصلی افراد OCD است و به نظر می رسد که در ایجاد این اختلال روانی نقش مهمی دارد.

در اینجا برخی آیتم های مقیاس نگرش مسئولیت (Responsibility Attitude Scale ( RAS نشان داده شده است. RAS برای اندازه گیری باورهای مربوط به مسئولیت در مورد OCD طراحی شده است.

  1.  اغلب در مورد کارهایی که درست انجام نمی گیرد، احساس مسئولیت و تقصیر می کنم.
  2.  اگر برای پیش گیری خطر کاری نکنم ، مسئول هر گونه عواقب بدی که پیش بیاید ، خودم خواهم بود.
  3.  فکر کردن به کارهای بد به اندازه انجام دادن آنها بد است.
  4.  درباره پیامد کارهایی که انجام می دهم یا انجام نمی دهم، خیلی نگران می شوم.
  5.  به عقیده من ، عدم تلاش برای پیشگیری از یک فاجعه، هیچ تفاوتی با باعث و بانی بودن آن فاجعه ندارد.
  6.  حتی به عواقب کوچکترین و پیش پا افتاده ترین کارها فکر می کنم.
  7.  اغلب برای کارهایی که دیگران مرا مسئول آن ها نمی دانند، مسئولیت احساس میکنم.
  8.  هرکاری که انجام می دهم ممکن است مشکلات جدی بوجود آورد.
  9.  احساس میکنم که باید از دیگران در مقابل آسیب محافظت کنم.
  10.  اگر بتوانم در جلوگیری از اتفاقات بد کوچکترین نقشی داشته باشم حتما وارد عمل می شوم.
  11.  برای من حتی کوچکترین سهل انگاری غیر قابل بخشش است زیرا ممکن است عواقب بدی برای دیگران داشته باشد.
  12.  حتی اگر امکان آسیب خیلی کم باشد، همیشه باید تلاش کنم تا از آن جلوگیری به عمل آورم.
  13.  باید اطمینان حاصل کنم که دیگران تحت تاثیر عواقب کارهای من قرار نمی گیرند.
  14.  اگر خوب دقت کنم، می توانم از رویدادهای تروماتیک پیشگیری کنم.
  15.  همیشه فکر میکنم که اگر خوب دقت نکنم، اتفاقات بدی خواهد افتاد.

روان شناسان طرفدار رویکرد رویکرد شناختی – رفتاری در مورد OCD توضیح خاصی دارند. این توضیح هم تفسیر غلط از معنای افکار مزاحم و ناخوانده و هم مسئولیت اغراق آمیز برای هر گونه عواقب منفی یا تروماتیک را در بر می گیرد. طبق این توضیح، باور های غلط در دروان کودکی آموخته می شوند و OCD به علت رویدادها و شرایط بسیار مهم و منفی بوجود می آید.

باورهای غلطی که در افراد مبتلا به OCD دیده می شوند، عبارتند از :

۱- فکر کردن درباره یک کار مثل انجام دادن آن است (یکی دانستن فکر و عمل یا ترکیب فکر-عمل)
۲- پیشگیری نکردن از آسیب احتمالی به خود و دیگران ، فرقی با آسیب رسانی ندارد.
۳- محتمل بودن رویداد مسئولیت انسان را کم نمی کند.
۴- عدم تلاش برای خنثی یا سرکوب کردن فکر مزاحم ، نشان می دهد که عملا دوست داریم آسیب موجود در فکر واقعا روی دهد.
۵- انسان باید همیشه تلاش کند تا بر افکار خود کنترل داشته باشد.

واقعیت داشتن این گونه باورهای غلط در افراد مبتلا به OCD و کمک آنها به ظهور سمپتوم های OCD باعث شده است که درمان شناختی رفتاری آنها را هدف قرار دهند.

۴- سرکوب افکار : افراد مبتلا به OCD  به ویژه وسواس فکری افکار مزاحم و غلط را آزاردهنده و رنج آور می دانند و به همین علت با شدت می کوشند تا آنها را سرکوب کنند. (با استفاده از سرکوب افکار یا با کمک گرفتن از روش های مخصوص برای انحراف توجه). اما شواهد نشان می دهد که سرکوب فعالانه افکار باعث می شود که این افکار، بعد از پایان دوره سرکوب یا بازداری، با فراوانی بیشتری روی دهند(موضوعی که اثر ریباند ، rebound effect نامیده می شود).
طبق این نظریه، اثر ریباند نوعی عملکرد پسیکولوژیک است که در آن، تلاش عمدی فرد برای سرکوب برخی افکار با اجتناب از آن ها همان افکار را سمج تر می کند. یک مثال کلاسیک در این باره ، گفته فئودر داستایوسکی است که یک روز به برادر خود گفت:” سعی کن به خرس قطبی فکر نکنی”. بعد از این جمله برادرش چند دقیقه ای مبهوت و سردرگم شد. داستا یوسکی در سال ۱۸۶۳، جمله ای نوشت که امروزه بسیار معروف شده است : ” سعی کنید این کار را انجام دهید، فکر نکردن به خرس قطبی، خواهید دید که لعنتی دقیقه به دقیقه به ذهنتان خواهد آمد.”

این رویداد (تلاش برای فکر نکردن به چیزی) ممکن است تا اندازه ای دلیل این واقعیت باشد که مبتلایان به OCD بیشتر از مردم سالم به افکار مزاحم دچار می شوند. همچینین سرکوب افکار مزاحم و ناخواسته باعث یک حالت هیجانی منفی و بسیار قوی می شود و در نتیجه همان فکر منفی با آن حالت هیجانی منفی تداعی می شود. در آینده هر وقت آن حالت هیجانی منفی روی می دهد، احتمال بروز افکار ناخوانده و مزاحم بیشتر می شود و این حالت ممکن است در ایجاد افکار مزاحم غیرقابل کنترل و مکرر در افراد مبتلا به OCD سهم داشته باشد.

۵- تکرار مدام و نقش مود : OCD نمونه ای از چند اختلال روانی تکراری و مداوم است و در همه آنها تکرار دایمی بعضی از افکار، رفتارها، فعالیت ها، به عنوان یک ویژگی اخلاگر دیده می شود. تقریبا در همه این گونه اختلالات روانی، تکرار مداوم (مثل چک کردن، شستن اجباری(کامپالژنی)) با هدف اصلی تناسب ندارد و باعث ناراحتی فرد مبتلا به این اختلالات می شود. به همین دلیل چند نظریه تلاش کرده اند تا توضیح دهند که چرا افراد OCD یک رفتار را بیش از افراد سالم تکرار می کنند و آن را ادامه می دهند. یکی از این توضیحات، فرضیه مود-به عنوان- اطلاعات ورودی (mood-as-input) است .

طبق این فرضیه، افراد مبتلا به OCD به رفتارهای اجباری (کامپالژنی) خود ادامه می دهند. زیرا :

۱ – برای فعالیت های اجباری ، از قانونی به نام “اصل توقف” استفاده می کنند که می گوید آنها فقط زمانی باید فعالیت خود را متوقف سازند که مطمئن شوند تکلیف خود را کامل و خوب انجام داده اند.

۲ – زمانی تکلیف را انجام می دهند که در یک حالت خلقی و روانی منفی قرار گیرند (که معمولا اضطراب است). طبق نظریه مود به عنوان اطلاعات ورودی، افراد مبتلا به OCD از مود کنونی خود به عنوان” اطلاعات ” استفاده می کنند تا معلوم شود که ایا به معیار سفت و سخت خود در “اصل توقف” دست یافته اند یا نه. یعنی ، اگر حال آنها خوب باشد و در مود (خلق) مناسبی قرار گیرند فکر خواهند کرد که از عهده وظیفه خود برآمده اند و اگر هنوز در مود بد باقی بمانند، احساس خواهند کرد از عهده وظیفه خود برنیامده اند.

اما خلق منفی و مزمن این طور تفسیر می شود که آنها وظیفه خود را کامل و خوب انجام نداده اند (به همین دلیل به رفتار خود ادامه می دهند و آن را تکرار می کنند).  یک موضوع جالب و موازی با فرضیه مود به عنوان اطلاعات ورودی ، این است که مسئولیت اغراق آمیز ، برای این که فرد در فعالیت کامپالژنی خود تکرار و تداوم نشان دهد، شرط “کافی” نیست و به همین دلیل ، باید با خلق منفی همراه شود. علت این است که خلق منفی ، به عنوان فیدبک ، دایما در حال تفسیر شدن است و فرد چنین می پندارد که مود منفی او دلیل دست نیافتن به اهدافش بوجود آمده است و بنابراین باید به فعالیت خود ادامه دهد.

کسانی که دچار این اختلال هستند میل بیش از اندازه به کمال‌خواهی دارند. این افراد دوست دارند هر چیزی در بهترین وضع خودش باشد. یکی از نکات جالب در بروز OCD این است که نگرش‌های مذهبی می‌تواند زمینه‌ساز بروز این اختلال شود. کسانی که بیش از اندازه به تمیزی و پاکی هنگام پرستش خدا توجه می‌کنند، بیش‌ از دیگران دچار وسواس شست‌و‌شو می‌شوند.

درمان اختلال وسواسی اجباری

ERP (مواجهه و پیشگیری از واکنش)
مهم‌ترین و موفق ترین درمان برای این اختلال، ERP است. این روشی برای توقف تقویت دو جانبه رفتارهای جبری و اضطرابهای ماست. ما می دانیم اگر شما به مدت طولانی در یک موقعیت استرس زا باقی بمانید بتدریج به آن عادت کرده، اضطراب شما از بین می رود. بنابراین شما با موقعیتی که از آن هراس دارید رو در رو می شوید، اما در عین حال انجام امور جبری تکراری مانند چک کردن مداوم یا تمیز کردن (پیشگیری از واکنش) را متوقف می کنید و منتظر می شوید تا اضطراب از شما دور شود. معمولا بهتر است این کار را قدم به قدم انجام دهید.

روان‌درمانی شناختی – رفتاری (CBT) هم در درمان اختلال وسواسی اجباری موثر است. باورهای غلطی که در CBT هدف قرار می گیرند: ۱- ارزیابی مسئولیت، ۲- اهمیت زیاده از حد فکر، ۳- بیش از حد بزرگ دانستن خطر

دارو درمانی نیز روشی دیگر برای درمان این اختلال روانی است هر چند قطع دارو معمولا باعث بازگشت این اختلال می‌شود. بیش‌تر داروهایی که تجویز می‌شوند عبارتند از: SSRI  ها که باعث افزایش سطح سروتونین مغز می‌شوند. داروهای ضدافسردگی سه حلقه‌ای مانند، Clomipramine، Anafranil  هم می‌توانند در بهبود این اختلال نقش داشته باشند.

اگر درمان دارویی یا روان درمانی موفقیت آمیز نباشد، اخرین راه چاره نوروسرجی است. رایج ترین روش، سینگولوتومی است که در آن جراحان بعضی سلول های واقع در دسته  سینگولیت نزدیک جسم پینه ای را از بین می برند.

منبع : آسیب شناسی روانی بر اساس DSM-5 /  گنجی / نشر ساوالان 

شما ممکن است این را هم بپسندید