نظریه جولیان راتر : نظریه یادگیری اجتماعی
نظریه جولیان راتر : جولیان راتر در سال ۱۹۱۶ در یک خانواده یهودی به دنیا آمد. در یک شرح حال مختصر که در سال ۱۹۸۲ از وی منتشر شد، درباره کودکی وجوانی او چیزی دیده نمی شود. در آنجا می خوانیم که او در سالهای اولیه دوره دبیرستان کتابهای آلفرد آدلر و زیگموند فروید را کشف کرد و آن چنان شیفته کار آنها شد که به تعبیر رؤیاهای دوستان خود پرداخت. در سال ۱۹۳۷ از بروکلین کالج[۱] لیسانس گرفت و تحصیلات بعد از لیسانس خود را در دانشگاههای آیووا و ایندیانا[۲] ادامه داد و دکترای خود را در سال ۱۹۴۱ از دانشگاه ایندیانا گرفت. مدتی در دانشگاه ایالتی اوهایو، یعنی جایی که جورج کلی سرپرست برنامه روانشناسی بالینی بود، کار کرد و پروژهشهای زیادی روی نظریه یادگیری اجتماعی خود انجام داد. در سال ۱۹۶۳، راتر به دانشگاه کانکتی کات[۳] رفت، جایی که هنوز هم در آنجا به پالایش نظریه خود مشغول است. راتر نیز مانند اسکینر و بندورا[۴] اعتقاد دارد که بیشتر رفتارها آموختنی است؛ اما با این نظر اسکینر که رفتار صرفاً به وسیله عوامل بیرونی شکل داده می شود، مخالف است. راتر برای تبیین رفتار، به بیرون ودرون ارگانیزم، هر دو، توجه دارد؛ یعنی، هم به تقویتهای بیرونی و هم به فرآیند های شناختی درونی. راتر نظریه خود را نظریه یادگیری اجتماعی شخضیت[۵] می نامد تا اعتقاد خود را دراین مورد که ما رفتار هایمان را اساساً از طریق تجربه های اجتماعی خود می آموزیم، نشان دهد. اصطلاح یادگیری اجتماعی، گرچه بیشتر با نام بندورا مترادف است، اما این اصطلاح اولین بار به وسیله راتر به کار رفت. او از روش مطالعه اسکینر که به روش تک آزمودنی معروف است، انتقاد می کند و معتقد است که روش او نماینده یادگیری در جهان واقعی، یعنی، محیطی که ما در ان واکنش متقابل و تعامل داریم، نیست. همین طور مطالعات اسکینر روی حیوانات را مورد انتقاد قرار می دهد و معتقداست که چنین پژوهشهایی تنها باید به عنوان نقطه آغازی برای درک رفتارهای پیچیده انسان تلقی شوند. به همین جهت، راتر وپیروان او، تحقیقات خود را صرفاً روی آزمودنیهای انسان متمرکز کرده اند وآزمودنیهای آنها اغلب افراد به هنجار و بیشتر کودکان و دانشجویان بوده اند. وی فرایند های آگاهانه درونی را به شکل بسیار گسترده بررسی می کند، ومعتقد است که ما از خود تصوری به صورت موجوداتی آگاه داریم، قادریم در تجربه های خود تأثیر بگذاریم و برای تنظیم زندگی خود تصمیم هایی بگیریم. اگر چه تقویت بیرونی د راین جریان نقشی را بازی می کند، اما اثر بخشی تقویت بستگی به عوامل شناختی درونی دارد. رفتار هر شخص تحت تأثیر تعدادی از این عوامل قرار دارد. ما نسبت به پیامدهای رفتارمان ونسبت به تقوتی که به دنبال رفتارمان خواهد آمد دارای انتظاراتی ذهنی هستیم، واین احتمال را که رفتار کردن به طریق معین منجر به تقویت مشخصی خواهد شد، تخمین می زنیم و رفتار خود را بر طبق آن تنظیم می کنیم. همچنین به تقویتهای مختلف، ارزشها یا درجات اهمیت متفاوتی می دهیم و ارزش نسبی آنها د رموقعیتهای گوناگون، مورد قضاوت قرار می دهیم.
در نظریه جولیان راتر ، آنجا که هر یک از ما در یک زمینه روان شناختی به صورت یگانه واکنش می کنیم، یک تقویت یکسان ممکن است برای دو نفر مختلف ارزش یکسانی نداشته باشد. به عبارت دیگر، تجربه های درونی ما در تعیین اثرات تجربه های بیرونی دارای اهمیت فراوان هستند.
با وجود اینکه شخصیت فرد دارای ثبات وتداوم قابل توجهی است (چرا که تحت تاثیر تجربه های گذشته ماست)، در عین حال، وجوهی از شخصیت، به علت قرار گرفتن ما در معرض تجربه های تازه، به طور مداوم در تغییر است، راتر در مطالعه شخصیت، روش تاریخچه ای را برگزیده است؛ یعنی، به نظر او برای درک رفتار وشخصیت یک فرد، لازم است که گذشته او را مورد مطالعه قرار دهیم. همین طور اگر چه تمرکز او بر رویدادهای ذهنی است، وی نقش عوامل بیرونی را دست کم نمی گیرد. تقویت کننده های بیرونی به رفتار ما جهت می بخشد؛ زیرا ما برانگیخته می شویم تا برای به دست آوردن حداکثر تقویت مثبت و اجتناب از تنبیه، کوشش می کنیم. از این رو، در نظریه جولیان راتر تلاش براین است که دو روند جدا گانه ولی مهم در پژوهش شخصیت، یعنی، نظریه های تقویت و نظریه های شناختی را در هم ادغام کنند. خود او روش خود را برحسب تعامل فرد با محیط معنی دار خود توصیف می کند. (کریمی ۱۳۷۴ ص ۱۹۸)
تاریخچه، نظریه راتر
نظریه جولیان راتر قویاً تحت تأثیر کارهای آدمی بوده است. وی مانند اسکینر و بندورا اعتقاد دارد که بیشتر رفتارها آموختنی است. اما با نظر اسکینر در این مورد که رفتار صرفاً به وسیله متغیرهای بیرونی شکل داده میشود، مخالف است. وی همچنین از روش مطالعه اسکینر که به روش فکر آزمودنی معروف است، انتقاد میکند و معتقد است که روش او نماینده یادگیری در جهان واقعی یعنی محیطی که ما در آن واکنش متقابل و تعامل داریم، نیست. همین طور مطالعات اسکینر روی حیوانات را مورد انتقاد قرار میدهد و معتقد است که چنین پژوهشهایی تنها باید به عنوان نقطه آغاز برای ترک رفتار پیشینه انسان تلقی شود، به همین جهت راتر و پیروانش تحقیقات خود را صرفاً روی آزمودنیهای انسان متمرکز کردهاند (کریمی، ۱۳۷۵، ص ۱۹۸).
راتر گسترده تر از بندورا به فرآیندهای شناختی میپردازد. برخی از روانشناسان میگویند که راتر دارای رفتارهای «شناختی شده» میباشد (کانتور، و زیر کل ۱۹۹۰، ص ۱۳۷).
وی پیشنهاد میکند که ما خود را به صورت موجوداتی هشیار که قادر به تاثیرگذاری و تجربیاتمان هستیم و تصمیماتی میگیریم که زندگیمان را تنظیم میکند، درک نماییم (سیدمحمدی، ۱۳۵۷، ص ۴۵۱).
مفاهیم اساسی نظریه یادگیری اجتماعی (نظریه جولیان راتر)
راتر برای این که کارکرد شخصیت را شرح دهد، چهار مفهوم اساسی را معرفی کرد. توان رفتار، انتظار، ارزش تقویت، موقعیت روانی، این مفاهیم به صورت زیر به هم مربوط میشوند. وقوع توان رفتار در هر موقعیت به خصوص حاصل انتظار منجر شدن آن رفتار به تقویتی خاص در آن موقعیت و ارزش آن تقویت است (راتر، ۱۹۷۵،ص ۵۷).
توان رفتار
توان رفتار یعنی احتمال که در تمام رفتارهایی که میتوانیم در یک موقعیت معین انتخاب کنیم و آنها را نشان دهیم. یک رفتار یا پاسخ خاص داده خواهد شد.
گزینش یک رفتار دیگر بر پایه برداشت ذهنی ما از موفقیت قرارداد. بنابراین توان رفتار نه تنها تحت تأثیر موقعیت محرک قرار دارد، بلکه گزینش هشیار ما از این چهرههای رفتاری موجود با در نظر گرفتن ادراک ذهنی ما از موقعیت نیز بر آن تأثیر دارند. دیدگاه راتر با دیدگاه اسکینر تفاوت دارد، در حالیکه اسکینر به رویدادهای پرداخت که به صورت عینی قابل مشاهده باشند. توصیف راتر هم اعمال آشکار و هم اعمال ناآشکار را در بر دارد. اعمال ناآشکار، فرآیندهای شناختی درونی ما هستند، که نمیتوانند به طور مستقیم مشاهده شوند. برای راترفرآیندهای شناختی، دلیل تراشی، سرکوب، در نظر گرفتن چارهها و برنامهریزی را شامل میگردد. یعنی متغیرهایی که رفتارگرایان اسکینری آنها را رفتار نمیدانند (سیدمحمدی، ۱۳۷۷).
مفهوم توان رفتاری راتر، نسبی است. او میکوشند که احتمال وقوع یک رفتار خاص را در ارتباط با رفتارهای دیگر که فرد میتواند در آن موقعیت به نمایش بگذارد، پیشبینی کند. توان رفتاری نه فقط تحت تأثیر آنچه در بیرون است (رویدادهای محرک یا موقعیت بیرونی) قرار میگیرند، بلکه همچنین، به وسیله آنچه در درون است (انتخاب هشیار از میان شقوق رفتاری مختلف بر مبنای درک ما از موقعیت) تحت تأثیر واقع میشود (دوان شولتز ۱۳۷۷).
انتظار [۶]
انتظار اشاره دارد به عقیده ما درباره اینکه اگر در یک موقعیت معین به ویژه خاصی رفتار کنیم، میتوانیم پاداشی را که به دنبال آن خواهد آمد، پیشبینی نماییم. با این عقیده یا این انتظار را بر حسب احتمال وقوع صفر تا ۱۰۰ در حد تقویتکننده تشکیل میدهیم. این درجه انتظار عمدتاً توسط دو عامل تعیین میشود.
تقویت گذشته و تعمیم
عامل اول: ماهیت تقویت گذشته برای رفتار کردن به شیوه خاص در آن موقعیت است آیا تقویت فقط یکبار رخ داد چند بار؟ آیا دیروز اتفاق افتاد یا یکسال قبل؟ به این طریق، تقویت قبلی بر انتظارات ما درباره تقویت آینده تأثیر میگذارد.
دومین عامل: این است که انتظار به درجه تعمیم از موقعیتهای مشابه، ولی نوعین هم بستگی دارد باید از خودمان بپرسیم که آیا ترتیبهای رفتار گذشته که تقویت به دنبال داشتند به موقعیتهای دیگر موجود در زندگی ما مربوط هستند. انتظارهای تعمیم یافته به خصوص زمانیکه ما با موفقیتهای جدید روبرو میشویم. اهمیت پیدا میکنند زیرا اگر قبلاً هرگز در آن موقعیت خود را بر پایه پاسخهای گذشتهمان به رویدادهای مشابه قرار دهیم (سیدمحمدی، ۱۳۷۷).
ارزش تقویت[۷]
اغلب مردم با فعالیتهای مختلفی مواجه میشوند که مجبورند تا از میان آنها یکی را انتخاب کنند. معمولاً هر کدام از این فعالیتها، نتایج متفاوتی دارند، بدین معنی که بر حسب پیامدشان دارای یک تقویتکننده متفاوت هستند. این که فرد کدام یک از این فعالیتها را انتخاب میکند، بستگی به این دارد که کدام یک از این تقویتکنندهها را ترجیح میدهد؛ یعنی، به ارزش تقویت ذهنی خود بستگی دارد. همیشه ارزش هر تقویت در ارتباط با سایر تقویت کننده های قابل دسترسی است که دارای احتمالی برابر هستند، مشخص میشود.
ارزش تقویت به درج ترجیح یک تقویت به تقویت دیگر اطلاق میشود. ترجیح تقویتهای مختلف از تجربه های ما در تداعی تقویتهای فعلی که انتظارات ما برای تقویتهای آینده از آنها برمیخیزد مشتق میشود.
موقعیت روانشناختی[۸]
موقعیت روانشناختی چهارمین مفهوم اصلی نظریه یادگیری اجتمـاعی (نظریه جولیان راتر) در تعییـن کنندههای مهم رفتار است. راتر معتقد است که ما به طور مداوم به محیط بیرونی خود واکنش نشان میدهیم، به علاوه هر یک از محیطها همواره دیگری را تحت تأثیر قرار میدهد. ما نه تنها به محرکهای بیرونی، بلکه به محرکهای درونی نیز پاسخ میدهیم. این پیوستگی از سوی راتر موقعیت روان شناختی قلمداد شده است. زیرا ما به آن بر حسب ادراکهای خود از محرکهای بیرونی واکنش نشان میدهیم. راتر عقیده دارد که رفتار تنها از طریق دانش ما از موقعیت روانشناختی، میتواند پیشبینی شود، نه از طریق آنچه بعضی از نظریه پردازان شخصیت آن را هسته شخصیت می نامند. در روش هستهای، پیشبینی رفتار، مبتنی بر فرض عناصر ثابت شخصیت نظیر انگیزهها و خصایص است.
راتر و همکاران تأکید دارد که هر رفتاری در یک موقعیت روانی به وقوع میپیوندد، موقعیتی که در آن فرد در سه حالت ذهنی بحث شده در آن قرار دارد، موقعیت روی رفتار اثر عمدهای دارد. ارزش تقویت برای هر فردی به نتایج مختلفی نسبت داده میشود و همیشه انتظارات فرد از تقویت بستگی به موقعیتی دارد که در آن قرار میگیرد (لارنس، ۱۳۷۵).
آزادی حرکت
به درجه انتظاری اطلاق میشود که یک شخص برای به دست آوردن تقویت معینی به خاطر انجام رفتارهای خاص دارا است. یک انتظار بالا، منجر به آزادی حرکت زیاد
میشود و یک انتظار پایین منجر به آزادی حرکت محدود، آزادی حرکت کم به حالت دفاعی داشتن مربوط میشود. وقتی آزادی حرکت ضعیف در برابر هدف والایی قرار داشته باشد، تعارض حاصل میشود و میتواند رفتارهای اجتنابی مختلفی ایجاد کند.
نظریه جولیان راتر : کمترین سطح هدف
به پایینترین سطح تقویت بالقوه در یک موقعیت خاص که شخص آن را رضایت بخش تلقی میکند، اطلاق می شود. انتخاب سطح هدف غیرواقع بینانه میتواند برای سلامت عاطفی ما زیان آور باشد (کریمی، ۱۳۷۷).
تفاوتهای فردی در نظریه جولیان راتر
راتر از این جهت به جای موقعیت، موقعیت روانی را مطرح میکند، تا تأکید کند که یک دسته از وقایع عینی دارای اثر متفاوتی روی افراد مختلف هستند. به همین علت راتر از این جهت به جای موقعیت، موقعیت روانی را مطرح میکند که به علت اختلاف زمینههای شخصی، تجارب قبلی و وضعیت فعلی آنهاست. بنابراین، شبیه توان رفتار، ارزش تقویت و انتظار یک موقعیت روانی یک مفهوم کاملاً فردی است. به علت اینکه هر چهار مفهوم از فردی به فرد دیگر، برای هر فرد از زمانی به زمان دیگر تغییر میکند، درک این مطلب آسان است که این چهار مفهوم اساسی، نقش فوق العادهای با شرح اختلافهای فردی که نظریه جولیان راتر بر اساس آن طراحی شده بازی میکنند.
کنترل در نظریه جولیان راتر
چه چیزی تعیین کننده موفقیت یا شکست شما در رسیدن به هدفی است که برای به دست آوردن آن تلاش میکنید؟ برخی از مردم بدین سئوال این طور جواب میدهند که تلاش و جدیت خودشان موجب این نتایج شده است و برخی دیگر به این شکل بدین سوال جواب میدهند که نتیجه بستگی به این دارد که شانس با آنها بوده یا نه، تفاوت موجود بین این دو گروه از مردم، نمونهای از انتظارات تعمیم یافته در مورد مرکز کنترل در نتیجه اعمالشان است. آنهایی که موفقیت و عدم موفقیت را به تواناییها و تلاشهای خودشان نسبت میدهند. انتظار دارند تا منبع کنترل درونی باشد.
یک جزء مهم در نظریه جولیان راتر ، موضوع منبع کنترل تقویتهاست. مقصود این است که تاریخچه تقویت زندگی هر فرد در رسیدن به خواستههای مطلوب او موثر است، یا اینکه کنترل وقایع خارج از کنترل اوست.
بنابراین مفهوم کنترل به عنوان بخش از نظریه یادگیری اجتماعی (نظریه جولیان راتر) بیانگر انتظار تعمیم یافته است. در مورد عامل موثر بر پاداش و تنبیه در زندگی انسان در یک طرف این تفاوت، کسانی قرار دارند که بر توانایی خود در مهار کردن رویدادهای زندگی، یعنی منبع داخلی کنترل باور دارند و در انتهای دیگر، افرادی هستند که معتقدند رویدادهای زندگی مانند پاداش و تنبیه و در نتیجه عوامل خارجی همچون تصادف، شانس یا تقدیر، یعنی خارجی منبع کنترل به وجود میآیند.
واکنش در برابر از دست دادن کنترل
هر چند بیشتر ما مایلیم باور کنیم که روی رویدادها کنترل داریم، اما همیشه امکانپذیر نیست، غالب اوقات ما با موقعیتهایی مواجه هستیم که به نظر میرسد در آنها کس دیگر یا
چند چیز دیگری کنترل سرنوشت ما را به دست دارد و آزادی انتخاب ما شدیداً محدود است. در بعضی موارد، این احساس کنترل دیگری ممکن است ناخوشایند باشد. به عنوان مثال، عالم اجتماعی معروف هیلز نقشهای زندگی اجتماعی را در جامعه معاصر آمریکا بررسی کرده و به این نتیجه رسید که چندین قاعده اجتماعی ظالم در آنجا وجود دارد، که یکی از آنها قاعده زیر است.
هر وقت که مایلید جایی بروید، به آنجا دعوت نشدهاید، بر عکس هر وقت که دعوت شدهاید، احساس میکنید مایلید در خانه بمانید. در این مورد، اگر چه اعتقاد به کنترل از سوی دیگران چندان قوی نیست با وجود این میتواند یک منبع ناراحتی دلخوری باشد.
در موارد دیگر، این ادراک که دیگران روی زندگی ما کنترل دارند. ممکن است به مراتب ناراحت کننده تر باشد؛ مثلاً مردمانی که در کشورهای دیکتاتوری زندگی میکنند، ممکن است احساس کنند که کنترل روی فعالیتهای روزمره خود، مکالمات و حتی افکار خود را دارند.
بیماری نیز ممکن است سبب ایجاد احساس عدم کنترل شود، یکی از دلایل افسردگی شدید بعد از بیماریهای حاد نظیر حمله قلبی، این است که شخص احساس میکند که کنترل خود را بر زندگی از دست داده است.
یک حمله قلبی، مثال غمانگیزی است، از رویدادی که هم نامطلوب است و هم به مراتب سادهتر از حملهی قلبی است. میتوانند منجر به افسردگی و ایجاد احساس عدم کنترل شوند. چگونه مردم از عهده چنین احساس از دست دادن کنترل بر میآیند به طور کلی این واکنشها را به دو دسته مقاومت در مقابل از دست دادن کنترل و تقسیم شدن به آن میتوان تقسیم کرد.
منبع کنترل رد نظریه جولیان راتر
منبع کنترل به میزان اعتقاد فرد در مورد کسب پاداش از طریق کوشش شخصی اطلاق میشود. افرادی که از منبع کنترل درونی برخوردارند بر این باورند که اداره سرنوشت آنها در دست خودشان است. دانشجویانی که این خصوصیت را دارند، معتقدند که نمرات آنها بستگی به عادات مطالعه خودشان دارد. افرادی که از منبع کنترل بیرونی برخوردارند، بر این باورند که سرنوشتشان در دست دیگران است. دانشجویانی که این ویژگی را دارند، معتقدند که نمرات آنها بسته به بخت و اقبال یا حال و هوای مدرس است.
مفهوم منبع کنترل دقیقاً معادل مفهوم اراده و آزادیست. این امکان وجود دارد که فرد معتقد باشد اعمالش اموری آزاد و عاری از جبر است و دومین حال، تمامی آن اعمال نا مؤثر واقع خواهد شد. با وجود این منبع کنترل درونی با احساس مهار هشیار بر زندگی ارتباط مشخص و آشکاری دارد.
منبع کنترل درونی
افرادی که دارای متغیرهای شخصیتی موسوم به منبع کنترل درونی هستند، معتقدند که باید تأثیر و کنترل داشته باشند و خود را حاکم بر سرنوشت خود ببینید، این افراد به توانایی خود در مهار کردن رویدادهای زندگی یعنی منبع داخلی نظارت و کنترل باور دارند.
افراد دارای منبع کنترل درونی، اعتقاد دارند که کنترل کافی بر زندگی خود و رویدادهای آن داشته و مطابق همین باور رفتار میکنند. تحقیق نشان داده است که آنها در تکالیف خود عملکرد بهتری دارند. کمتر تحت نفوذ دیگران قرار میگیرند و برای مهارتها و پیشرفتهای خود ارزش والاتری قائل هستند. این افراد نسبت به قرینههای محیطی که میتوانند برای هدایت رفتار خود از آنها استفاده کنند، هشیارترند. به علاوه آنها بیشتر از افراد دارای منبع کنترلی بیرونی برای قبول مسئولیت اعمال خود آمادگی دارند. تحقیقات مقدماتی حاکی از آن است که افراد دارای منبع کنترل درونی از بهداشت روانی، بهتری برخوردار هستند (کریمی، ۱۳۷۶).
همچنین این افراد در تکالیف آزمایشگاهی در سطح بالاتری عمل نموده و کمتر مستعد تلاشهایی در تأثیر گذاشتن به آنها میباشند. آنها اضطراب کمتر و عزت نفس بیشتری گزارش میکنند، آمادگی بیشتری برای پذیرفتن مسئولیت جهت اعمالشان دارند و از سلامت روانی بیشتری برخوردارند (کریمی، ۱۳۷۶).
منبع کنترل بیرونی
افرادی که دارای متغیرهای شخصیتی موسوم به منبع کنترل بیرونی هستند، تصور میکنند که دریافت تقویت آنها وابسته به مردم دیگر، تقدیر و یا شانس است این افراد معتقدند که بر آنچه برایشان روی میدهد، کنترل ندارند و رویدادها را به منابع بیرونی از خود مثل شانس، سرنوشت و صاحبان قدرت نسبت میدهند. در واقع این افراد فکر میکنند که دریافت تقویت آنها وابسته به لطف دیگران و یا شانس است. مردم دارای منبع کنترل بیرونی معتقدند که تقویت توسط مردم دیگر کنترل شده و آنها را مقابل این نیروهای بیرونی ناتوانند (سیدمحمدی، ۷۷).
افراد معتقد به منبع کنترل بیرونی ارزش ناچیزی برای هرگونه تلاش جهت بهبود بخشیدن به شرایط خود قائل میباشند. برای این افراد زندگی بیشتر نوعی بازی شانس است و به نظر آنها موفقیت بیشتر شانس یا لطف دیگران بستگی دارد (گنجی، ۱۳۵۷).
بنابراین درمییابیم که منبع کنترل درونی – بیرونی یک بعد شخصیتی است و به طور کلی بیشتر مردم بین این دو حد افراطی قرار میگیرند. میزان درونی یا بیرونی بودن فرد یک رشته پیامدهای رفتاری خواهد داشت. انتظار میرود که درونیها در انواع بسیاری از فعالیتها سلطه جویی و کارآمدی نشان دهند. در حالیکه بیرونیها بیشتر منفعل هستند و احتمال رفتار زیاد در آنها کمتر است. جای تعجب نیست که افراد مستضعف و گروههای اقلیت، شدیداً به بعد بیرونی نزدیکترند (کریمی و جمهری، ۱۳۷۴).
[۱] – Brooklyn Cillege
[۲] – Indiana
[۳] – Concecticut
[۴] – Bandura
[۵] – Social learning theory of personality
نظریه جولیان راتر